۱۳۹۱ دی ۱۸, دوشنبه

گزارش پنتاگون در مورد وزارت اطلاعات رژيم ايران: سينگلتون و خدابنده ماموران وزارت اطلاعات

گزارش پنتاگون در مورد وزارت اطلاعات رژيم ايران: سينگلتون و خدابنده ماموران وزارت اطلاعات
بنا بر گزارش ۶۴ صفحه ای اخیر پنتاگون، جنگ روانی علیه سازمان مجاهدین خلق ایران از اصلی ترین وظایف این ارگان رژیم ملایان بعد از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ بوده است.
این گزارش تصریح میکند که «رژیم اعضای سابق مجاهدین خلق ایران را در اروپا جذب نموده و از آنها برای راه اندازی کمپین ترویج اطلاعات دروغ علیه آنها استفاده میکند.»
وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون، گزارشی در خصوص جزئیات فعالیت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران تهیه کرده که ماه گذشته توسط بخش پژوهش های فدرال کتابخانه کنگره آمریکا منتشر شده است. در گزارش پنتاگون آمده که بسیاری از کارمندان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در عملیات مخفی مشارکت دارند که در جای جای جهان انجام می گیرد؛ از جاسوسی و سرقت فن آوری گرفته تا بمب گذاری و ترور.
گزارش وزارت دفاع آمریکا تصریح می کند که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران انواع کمک‌های مالی، نظامی و تجهیزاتی را در اختیار سازمان‌های حماس، حزب الله لبنان، شبكه القاعده در عراق و افغانستان و همچنین سایر گروه‌های تروریستی قرار می‌دهد.
همین منبع، اضافه می کند که سرویس های اطلاعاتی ایران در تمام زمینه ها و در کشورهایی که جمهوری اسلامی دارای منافع است فعالیت دارند. برخی از این کشورها عبارتند از: عراق، افغانستان، آذربایجان، کویت، لبنان، آسیای مرکزی، آفریقا، کروآسی، اتریش، فرانسه، گرجستان، آلمان، ترکیه، بریتانیا، کشورهای آمریکای جنوبی و ایالات متحد آمریکا. گزارش وزارت دفاع آمریکا، تصریح می کند که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران با القاعده در عراق و افغانستان همکاری کرده است.
سرویس های اطلاعاتی روسیه صدها نفر از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران را آموزش داده اند و شماری از اعضای سرویس های اطلاعاتی روسیه در وزارت اطلاعات ایران و به منظور مجهز کردن سلول ها و شبکه‌های این وزارتخانه در مناطق و محلات مختلف ایران فعال بوده اند.
گزارش، از سپاه قدس به عنوان اهرم اصلی عملیات سرویس‌های اطلاعاتی ایران یاد می کند و در عین حال می افزاید که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و سپاه قدس همکاری تنگاتنگی با یکدیگر دارند.
به نوشته پنتاگون، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران همچنین از طریق شبکه‌ها و انجمن‌های دفاع از پناهندگان، در میان ایرانیان خارج از کشور فعال است. همین منبع می افزاید که سرویس‌های اطلاعاتی ایران افرادی را در خارج از کشور ربوده و به ایران منتقل کرده و سپس به قتل می‌رسانند.
بنا بر گزارش ۶۴ صفحه‌ای پنتاگون، جنگ روانی علیه سازمان مجاهدین خلق ایران از اصلی ترین وظایف وزارت اطلاعات در دو دهه گذشته و بعد از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ بوده است.

این گزارش تصریح میکند که «رژیم اعضای سابق مجاهدین خلق ایران را در اروپا جذب نموده و از آنها برای راه اندازی کمپین ترویج اطلاعات دروغ علیه آنها استفاده میکند.»
بنا بر گزارش منتشر شده توسط بخش پژوهش های فدرال کتابخانه کنگره آمریکا که در دسامبر ۲۰۱۲ در اختیار عموم قرار گرفت، رژیم مجاهدین خلق را یک تهدید برای خود احساس کرده و «ارگان امنیتی رژیم سازمان مجاهدین خلق ایران را جدی ترین سازمان مخالف می انگارد.» این گزارش تاکید میکند که اگر چه «جنگ روانی علیه مجاهدین خلق ایران از اصلی ترین وظایف این وزارتخانه بعد از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ بوده است اما علی رغم آن mek همچنان بعنوان یک اپوزیسیون قابل اتکاء و معتبر به فعالیت خود ادامه میدهد.»
گزارش تحقیقاتی منتشر شده توسط کنگره تصریح میکند که وزارت اطلاعات در کمپین خود علیه مجاهدین خلق، علاوه بر مزدوران ایرانی، عناصر خارجی را نیز به خدمت میگیرد. گزارش نمونه مسعود خدابنده و همسر انگلیسی او آن سینگلتون را بعنوان نفرات وزارت اطلاعات تشریح نموده است.

آن سینگلتون در اواخر دهه ی هشتاد میلادی با سازمان مجاهدین خلق ایران همکاری داشته است. در آن زمان مسعود خدابنده و برادرش ابراهیم، هردو از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران بوده اند. در سال 96 میلادی، مسعود خدابنده تصمیم به ترک سازمان مجاهدین خلق ایران میگیرد و مدتی بعد با ان سینگلتون ازدواج می کند.
به سرعت پس از ازدواج این دو تن وزارت اطلاعات ایران با تهدید به مصادره ی خانه ی بزرگ مادر مسعود خدابنده از مسعود می‌خواهد تا با وزارت اطلاعات همکاری کند.

در سال 2002، سینگلتون تصمیم می گیرد تا با این وزارت همکاری نماید. او پس از آموزش دیدن در تهران به انگلستان بر میگردد و سایت ایران اینترلینک را در زمستان همان سال بمنظور پیشبرد اهداف وزارت اطلاعات ایران راه اندازی می کند.
پس از سفرهای متعددی که وی به ایران و سنگاپور – جایی که سینگلتون با فرماندهان خود در ارتباط بوده است- می کند، سازمان مجاهدین خلق به وی و شوهرش مشکوک می گردد.
این گزارش با پرده برداری از روابط نزدیک وزارت اطلاعات ایران و نیروهای سوریه فاش می سازد که در سال 2004 ابراهیم خدابنده توسط نیروهای سوریه دستگیر و به ایران فرستاده می شود.

قسمتي از متن گزارش در مورد مزدوران آن سينگلتون، مسعود و ابراهيم خدابنده
این گزارش به نقش کلیدی سعید حجاریان در بنیان نهادن وزارت اطلاعات و تشریح مقام و فعالیتهای سعید امامی (که یکی از افراد مشهوری است که پروژه ی قتل عام مخالفین نظام معروف به «قتلهای زنجیره» ای را بر عهده داشت) و سعید پور محمدی می پردازد.
در این گزارش همچنین آمده است که پس از آنکه احمدی نژاد به مقام ریاست جمهوری نظام اسلامی حاکم بر ایران می رسد، وزارت اطلاعات رژیم ایران با دریافت بودجه ی قابل توجهی به گسترش خود پرداخته و نه تنها نیروهای جهاد در عراق و افغانستان را به خدمت می گیرد، بلکه جاسوسان متعددی را برای بنیان نهادن تشکیلات تزریق اطلاعات دروغ استخدام می کند.
این گزارش فاش ساخته است که افراد خارجی دارای پتانسیل برای چنین کارهایی شناسایی شده و پس از آنکه پاسخی مثبت از سوی آنها دریافت می شود، از طریق سفارت ایران در آن کشور کارهای لازمه و مصاحبه های اولیه انجام گرفته و وی پس از گذر کردن از این مراحل به ایران اعزام می شود تا بتواند رسما استخدام شده و آموزشهای لازم را فراگیرد.
طبق این گزارش نفوذ در داخل گروهای اپوزسیون، ساخت و تاسیس گروهکهای تروریستی (این بخش در حیطه ی کاری نیروهای قدس نیز می باشد)، انتشار اخبار، شایعات و اطلاعات دروغین از جمله وظایف اصلی وزارت اطلاعات آخوندی هستند. گزارش در همکاری با در هماهنگی با بخش حمایت تکنیکی مبارزه با تروریسم دفتر برنامه حمایت از جنگ نامنظم تهیه شده است.

یک فعال دیگر کارگری به اداره اطلاعات احضار شد

خبرگزاری هرانا - واحد سیده فعال کارگری و عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری به اداره اطلاعات مهاباد احضار شد.

بنا به گزارش تارنمای کمیتهٔ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، روز یکشنبه ۱۷ دی ماه سال جاری ساعت ۱۰ صبح، واحد سیده عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری به اداره اطلاعات مهاباد احضار و مدت ۲/۵ ساعت مورد بازجویی قرار گرفت و سپس آزاد گردید.

نام برده قرار است مجددا روز دوشنبه ۱۸ دی ماه ساعت ۱۰ صبح خود را به اداره اطلاعات مهاباد برای ادامه بازجویی معرفی کند.

افسران موشکی سپاه چگونه از مرز سوریه وارد لبنان شدند

خبرگزاری فارس: روز بازگشت رزمندگان اسلام برای سوری‌ها روز بسیار سختی بود. برایشان سخت می‌آمد از نیروهای جوان و شاداب و پر انگیزه جدا شوند.
 
بخش هفدهم ماجرای شکل‌گیری یگان موشکی سپاه را در گروه امنیتی دفاعی خبرگزاری فارس می‌خوانید:

افسر اطلاعات پادگان گفت: جزوه‌ها، یادداشت‌ها و عکس‌هایی رو که گرفتین باید به ما تحویل بدید.

بدجوری‌ حال بچه‌ها گرفته شد. تا نیمه‌های شب این جزوه‌ها را پاکنویس کرده بودند که هم شکیل باشد و هم بتوانند در ایران از آنها استفاده کنند. حاصل سه ماه آموزش، همین نوشته‌هایشان بود که می‌خواستند از چنگ‌شان در بیاورند.

چند نفر از بچه‌ها مثل علی اکبر، جمشید، فریدون و سید مهدی معتقد بودند که نباید جزوه‌ها را تحویل بدهیم. باهمدیگر حرف می‌زدند اما چاره‌ای نبود. اسمش را هر چه می‌خواستند بگذارند، خامی، ترس، کم تجربگی و... عاقبت هر چه جزوه، فیلم و عکس داشتند تحویل دادند فقط یک سری چرک نویس دست‌شان ماند.

برادر مقدم زیر بارش برف به سمت ساختمان ستاد رفت. با فرمانده پادگان درباره جزوه‌ها صحبت کرد و نگرانی بچه‌ها را به اطلاع آنان رساند. سوری‌ها وقتی ناراحتی ایرانی‌ها را دیدند گفتند اینکار بیشتر حالت تشریفاتی دارد. البته جزو وظایف ماست. مقدم حسن شما نگران نباشین از طریق سفارت ایران در دمشق براتون می‌فرستیم.

اما هیچ کس امیدی نداشت که جزوه‌ها به دست‌شان برسد.

روزهای آخر دوره، بچه‌ها برای برگشتن به ایران دلتنگی می‌کردند. درد غربت و دوری از جبهه‌ صبرشان را لبریز کرده بود. وقتی پایشان به جبهه رسیده بود فکر نمی‌کردند روزی سر از سوریه و آموزش موشک در بیاورند. گاهی به قدری برای جبهه و بچه‌های همرزم‌شان دلتنگ می‌شدند که سید مهدی به شوخی می‌گفت: فکر می‌کنن اگه دوروز جبهه نباشن، فاتحه جبهه و جنگ خونده می‌شه ول کنین این حرف‌ها رو.

برای دیدن خانواده‌هایشان هم بی‌تاب شده بود. پیرانیان با اینکه یک بار در اوایل دوره آموزش به ایران آمده بود، باز هم برای برگشتن، لحظه‌شماری می‌کرد.

روز آخر همه کلاس‌ها تا ظهر تمام می‌شد. ساعت دو بعد از ظهر ماشین آمد بچه‌ها را ببرد ناهار خوری. ناصر هنوز توی کلاس، قسمت‌های مختلف موشک را روی کاغذ می‌کشید. در مانور سوری‌ها دیده بود که یکسری شلنگ به موشک وصل شده ولی نمی‌دانست کارشان چیست؟

استوار عواد که در دروس عملی کمک‌شان می‌کرد، در کلاس حضور داشت. معمولا حرف نمی‌زد. اگر هم حرف می‌زد خیلی کم. ناصر پرسید: راستی عواد این شلنگ‌ها رو برای چی به موشک وصل می‌کنند، کارشون چیه؟

عواد گفت: به اون تست موتور می‌گن به شما یاد ندادن.

- چرا؟

- چون تو برنامه‌ آموزشی شما نبود.

- حالا می‌تونی به سید مهدی و من یاد بدی؟

- بله مشکلی نداره.

ماشین پشت سر هم بوق می‌زد که بروند ناهار خوری. ناصر آمد و گفت: ما نمی‌آییم کار داریم. شما برین اگه تیکه نونی چیزی گیرتون اومد برای ما هم بیارین، نشد هم مهم نیست.

به عواد گفتند: شروع کن.

عواد میانسال بود و آدم متین و راز نگهداری نشان می‌داد. دستی به موهای سرش کشید و گچ برداشت و روی تخته سیاه شکل موشک را کشید. بعد هم شلنگ را توضیح داد که از کجا به کجا وصل می‌شوند و کارشان چیست.

ناصر و سید مهدی هم روی کاغذ همان ها را برای خودشان رسم کردند.

شلنگ های فشار قوی و ضعیف را با رنگی متفاوت کشیدند و اندازه هر کدام را نوشتند.

هر چه از دهان عواد بیرون آمد، یادداشت کردند. سید مهدی به ناصر گفت: تو حواست به گفته‌های عواد باشه. من یادداشت می‌کنم.

کلاس تست موتور دو ساعتی طول کشید. از بس توی بحر موشک رفته بودند،‌ گذشت زمان را حس نکردند.

کلاس که تمام شد ناصر دست در جیبش کرد. یک سکه پنج تومانی داشت. رویش نقشه ایران حک بود. آن را به عواد هدیه کرد. او هم از دیدن نقشه ایران بر روی سکه خوشحال شد. تشکری کرد و رفت.

دوره آموزش اسکاد بی، سی ام آذر ماه 1363 تمام شد و از بچه‌ها امتحان گرفتند. از لحاظ نمره سید مجید اول شد و ناصر دوم، حسن آقا به سید مجید گفت: با اینکه در طول دوره شلوغ بودی اما نمره اول رو گرفتی، به این خاطر این ساعت مچی رو به تو هدیه می‌کنم. بعد اضافه کرد: البته هیچ کی ضعیف نبوده از همه تون راضی‌ام.

بعد از اتمام دوره آموزش، فرمانده سوری گفت: به خاطر اینکه بچه‌های ایرانی آموزش موشک اسکاد رو با موفقیت سپری کردن، اگه بخواین می‌تونیم برا تعداد محدودی، سیستم موشک فراگ 7 رو هم که آموزش بدیم.

امکان آموزش برای همه وجود نداشت. پس از مشورت و همفکری، شش نفر از بچه‌ها برای آموزش فراگ 7 به محل تیپ موشکی لونا رفتند. جمشید، مجید، مهدی، سید مجید، رضا، اکبر و امیر. اینها باید یک هفته دور از بقیه بچه‌ها آموزش می‌دیدند.


آموزش عملی افسران موشکی سپاه در سوریه

مهدی و امیر فرماندهی سکوی فراگ، رضا توجیه و روانه سازی، سید مجید موشک و الحاق کلاهک جنگی و جرثقیل، مجید موشک، الحاق کلاهک جنگی و برق موشک و جمشید هم رانندگی سکوی فراگ را گذراندند.

طاقت پیرانیان طاق شده بود. فقط خجالت باعث شده بود نتواند بگوید. عاقبت تصمیم گرفت به حسن آقا بگوید. مرگ یکبار شیون هم یکبار. به حسن آقا گفت: راستش من دلم برای اهل خونه تنگ شده اینجا هم که کاری ندارم اجازه بده من چند روزی زودتر برگردم.

حسن آقا وضعیت او را درک می‌کرد وبه همین خاطر هماهنگ شد که او یک هفته زودتر از بقیه به ایران برگردد.

بعد از اتمام آموزش سیستم موشکی فراگ 7 حسن آقا همه بچه‌ها را جمع کرد و گفت: بحمدالله دوره ما تموم شد باید برگردیم ایران، اما چند روز فرصت لازمه که برگشتن‌مون رو هماهنگ کنیم. من یک مقدار از رفتنمون دل نگرونم ببینم چی میشه. یک خبر خوب هم دارم که بیشتر به این خاطر گفتم یه جا جمع بشیم. برادر محسن رضایی برامون یک مقدار پول فرستاده که حالا اون پول پیش منه. می‌تونیم با اون پول کلی وسایل بخریم و با دست پر به ایران برگردیم یا اینکه نه. هر کس هم نخواست می‌تونه پولش رو نگه داره این پول سهم شماست.

امیر گفت: به نظرم این مقدار پول زیاده. هر کدوم یک مقدار برا خودمون برداریم و بقیه را هدیه کنیم جبهه.

هیچ  کس حرفی نزد. سید مهدی گفت: پس سکوت نشانه رضاست. بعد سهم هر کدام را داد.

پاینده به شوخی می‌گفت: هر چی طلا بخرین برا کشورتون سرمایه ست. چند نفر از بچه‌ها عطر هم خریدند. اما پاینده توصیه کرد عطر را از لبنان بخرند.

روز بازگشت رزمندگان اسلام برای سوری‌ها روز بسیار سختی بود. برایشان سخت می‌آمد از نیروهای جوان و شاداب و پر انگیزه جدا شوند. رزمندگان ایرانی در سایه آموزه‌های دینی در این مدت رفتار شایسته‌ای از خود نشان داده بودند. در طول آموزش، سوری‌ها چیزهای زیادی از ایرانی‌ها یاد گرفته بودند. سحرخیزی، عبادت، ایثار، پشت کار و اعتماد به نفس و ...

با اینکه افسران جوان درست و حسابی عربی بلد نبودند با این حال ارتباط خوبی با سوری‌ها داشتند. آخرهای دوره، زبان تخصصی موشک را هم خوب یاد گرفته بودند.

حالا نیروهای موشکی سوریه از دل و جان شیفته ایرانی‌ها شده بودند ولی دیگر چاره‌ای نبود. زمان، زمان خداحافظی بود.

آنها به هر یک از افسران ایرانی یک عدد جاسوئیچی هدیه دادند که روی شان نوشته شده بود" لوای مئه خمس خمسین" (تیپ 155 موشکی).

اما ایرانی‌ها با پول جیب خرجی‌شان هدیه‌های خوبی برای سوری‌ها خریدند. برای فرماندهان موشکی دوربین‌ عکاسی آلفا خریدند. برای بقیه هم ساعت مچی. هدیه ایرانی‌ها را که دیدند، شگفت زده شدند و به سخاوت‌شان احسنت گفتند.

وقت رفتن بود. سرگرد توفیق کنار ماشین منتظر ایستاده بود تا افسران جوان را بدرقه کند.

سید مهدی گفت: همه چی باید مثل روز اول نوی نو باشه. یک نظامی وقتی جایی رو ترک می‌کنه باید هیچ اثری از خودش به جا نذاره. هر چی آشغال هست باید سوزونده بشه.

بچه‌ها از این حرف سید مهدی شاکی شدند که تو را خدا ول کن، خودشان تمیز می‌کنند.

- همین که گفتم. آسایشگاه و محوطه باید تر و تمیز بشه.

ترو تمیز کردن محوطه شروع شد. همگی دست به کار شدند. حتی یک چوب کبریت هم روی زمین نماند. سرگرد توفیق یک ساعت بیرون منتظر ایستاد. اما سید مهدی هیچ توجهی به او نداشت. نظافت ساختمان که رضایت خاطرش را فراهم کرد به بچه‌ها گفت: حالا می‌تونیم بریم.

محل اقامت‌شان را طوری تمیز و مرتب کرده بودند که گویا در اینجا هیچ کس زندگی نکرده است. از پادگان تیپ 155 به سفارت ایران در دمشق رفتند.

روزی که می‌رفتند، هوا سرد بود. دانه‌های پراکنده برف روی هوا می‌چرخیدند و روی زمین می‌نشستند. چند روز فرصت گشت و گذار و تفریح داشتند. تصمیم داشتند به لبنان بروند. پیش از حرکت، به زیارت حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) رفتند. از آنجا با یک ماشین هایس کرمی رنگ که سفارت در اختیارشان گذاشته بود، راهی لبنان شدند.

نیروهای مرزی لبنان وقتی عکس امام خمینی را بر شیشه‌ اتومبیل دیدند، احترام گذاشته، بی هیچ سوال و جوابی اجازه عبور دادند. ولی موقع عبور از شهرهای مسیحی نشین، افراد مسلحی را می‌دیدند که آستین‌ها را بالا زده و سلاح‌شان را به طرف خودروی هایس گرفته‌اند تا برسند به مرز. دلشان هزار راه رفت. هیچ کدام مسلح نبودند فقط چند تا کلت کمری محض احتیاط در داشبورد ماشین داشتند به خواست خدا از همه اینها سالم عبور کردند.

بیروت پایتخت لبنان شهری زیبا بود. مکان‌های دیدنی و تفریحی و جاذبه‌های تاریخی و گردشگری زیادی برای مهمانانش داشت اما برای نیروهای خارجی اصلا شهر امنی به حساب نمی‌آمد بخصوص برای پاسداران. بنابراین به بعلبک رفتند. بقایای کاخ نرون یکی از جاهای دیدنی لبنان بود که هر مسافری را به سوی خود می‌کشید.

نرون از جمله ستمگرانی است که در تاریخ به خاطر جنایت‌هایش به بدی و ظلم و ستم از او یاد می‌شود. از آن شوکت و عظمت ظاهری کاخ نرون جز ویرانه‌‌ای نمانده بود. دیدن این بقایا هر آدمی را به عبرت گرفتن از زندگی گذشتگان فرا می‌خواند.

بعد از آن به زیارت قبری در بعلبک رفتند که می‌گفتند یکی از دختران امام حسین (ع) در آنجا دفن شده است.

صدای سید مهدی همراه با قطرات باران در وزش نسیم پیچید: «اگه عراق لوله توپ‌هایش را به سمت اسرائیل برگردونه بقیه هم کمکش می‌کنن. مثل حالا که توی جنگ با ایران کمکش می‌کنن؟ هیچ وقت به بردگی نمی‌افتن. تا این طورین همیشه برده می‌مونن.»

امیر گفت: «حساب مردم رو باید از حساب دولتمرداش جدا کرد.»

بعد از چند ساعتی که توی راه بودند با یک بستنی و نوشابه خستگی را از تن به در کردند.

وقتی وارد بازار عطر فروشان شدند، طعم دنیا برایشان عوض شد. پاینده به عطر یاس اشاره کرد و به فروشنده گفت: عطر حضرت زهرا (س)

فروشنده متعجب پرسید: هذا عطر الزهرا؟

پاینده هر چه پول داشت عطر خرید. بقیه بچه‌ها هم به فراخور پول و حالشان عطر خریدند.

دوستان به شوخی می‌گفتند: پاینده تو این جور کارها واردتری، نکنه از اینجا می‌خری تا ببری ایران بفروشی؟

- نه بابا، این حرف چیه، برا خونواده می‌خرم. خب چشم انتظارن.

روزهایی که در لبنان بودند از دیگر جاهای شهر بعلبک، مثل "نبی شیث" مقر نیروهای سپاه و چند مسجد تاریخی دیدن کردند و راه دمشق را در پیش گرفتند.

یک روزنامه نگار در قزوین بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - محمد کیمیایی، روزنامه نگار و همکار روزنامه‌های اصلاح طلب و هفته نامهٔ حدیث در قزوین، از سوی نیروهای وزارت اطلاعات در این شهر بازداشت شده است.

بنا به گزارش تارنمای ملی- مذهبی، روز سه شنبهٔ هفته گذشته، چند مامور امنیتی با هجوم به منزل آقای کیمیایی، منزل مسکونی او را تفتیش کرده و برخی از لوازم شخصی و چندین کارتن کتاب و مدارک وی را نیز توقیف کرده‌اند.

نیروهای امنیتی به بستگان محمد کیمیایی که پس از پیگیری‌های بسیار از بازداشت وی مطلع شده‌اند، گفته‌اند که او همچنان تحت بازجویی است و تا زمان برگزاری دادگاه، در بازداشت خواهد بود. این روزنامه نگار از بیماری قلبی رنج می‌برد.

به نظر می‌رسد بازداشت آقای کیمیایی در ادامهٔ توقیف هفته نامهٔ حدیث قزوین و پلمب آن و نیز بازداشت کارکنان و سردبیر این هفته نامه صورت گرفته است. منابع خبری می‌گویند، طی یک ماه گذشته تعداد زیادی از فعالان و روزنامه نگاران این شهر تحت پیگرد نیروهای امنیتی قرار گرفته‌اند.

تحریمها؛ نام جمهوری اسلامی در کنار طالبان و القاعده

استرالیا از سوی شورای امنیت ملل متحد، ریاست کمیته نظارت بر تحریم های این شورا علیه جمهوری اسلامی، طالبان و القاعده را عهده دار شد.

به گزارش سایت عصر ایران، مسئولیت اصلی این کمیته ها که از سوی شورای امنیت تشکیل می شود نظارت بر نحوه اجرای تحریم های اعمالی علیه کشورها و معرفی ناقضان تحریم ها به این شورا طی گزارش های ادواری منظم است.

باب کار وزیر امور خارجه استرالیا ضمن ابراز خوشحالی از به دست گرفتن ریاست این کمیته ها ، رای به استرالیا را نشانه اعتماد جامعه جهانی به کشورش دانست.

وی همچنین افزود که این رای نشانه اعتماد ۵ عضو دایم شورای امنیت به استرالیا به ویژه در زمینه مسایل مهمی چون مبارزه با تروریسم است.

استرالیا از سال ۲۰۱۲ به عنوان یکی از اعضای غیر دایم شورای امنیت برگزیده شده است.

یک فعال کارگری دیگر در مهاباد بازداشت شد

محمد مولانایی فعال کارگری و عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری در پی احضار به اداره اطلاعات مهاباد بازداشت شد.

بنا به گزارش کمیتهٔ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، روز شنبه ۱۶ دی ماه سال جاری محمد مولانایی عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری به اداره اطلاعات مهاباد احضار شده و بعد از مراجعه نام برده در ساعت ۱۲ ظهر به اداره مزبور تاکنون به منزل بازنگشته است.

ستار بهشتی؛ سند محکومیت جمهوری اسلامی


منصور امان
 

گُزارش مجلس از قتل ستار بهشتی، سند محکومیت جمهوری اسلامی

تلاش مجلس مُلاها برای ماله کشی بر قتل آقای ستار بهشتی به یک رُسوایی دردسر ساز مُنتهی شده است. گُزارش ناهمگون و از هم گُسیخته ی کُمیسیون امنیت ملی مجلس که حاصل کوشش دو ماهه و مُشترک مراکز نظامی - امنیتی و اُرگانهای تصمیم گیری است، به جای پاک کردن لکه های خون این جنایت از دستهای "نظام"، آن را فقط پخش کرده است.

آنگونه که از گُزارش مزبور برمی آید، هدف از تهیه و انتشار آن در گام نخُست، کمرنگ کردن اتهام قتل و گُمراه سازی پیرامون علت مرگ آقای بهشتی و در گام بعد، تبرئه آمران و سازمان دهندگان تبهکاری مزبور بوده است. تهیه کنندگان این برائت نامه اما در برآوردن هیچ کُدام از اهداف تعیین شده موفق نبوده اند.

آنها برای انکار قتل، به گونه بچگانه ای پُرسش در باره دلیل مرگ آقای ستار بهشتی را از موضوع خارج کرده اند و پزشکی قانونی را به شهادت می گیرند که به رسیدن علت مرگ وی از عالم غیب گُواهی داده: "تعیین علت قطعی فوت از لحاظ پزشکی مقدور نبوده."

با این مُبتدا و تکذیب مرگ بر اثر شکنجه، تنظیم کنندگان گُزارش گمان برده اند اکنون می توانند برای جلب اعتماد مُخاطبان، گرد "کبودی روی ساق پا" و "رفتار خلاف موازین شرعی" مانور دهند و سناریو را با چند قلم رسیدگی بیطرفانه آرایش کنند.

تلاش آنها برای دور کردن آمران جنایت از تیررس نگاه، به همین اندازه ناشیانه و ابتدایی است. نویسندگان قصه ی امنیتی ابتدا برای تبرئه سرکرده نیروی انتظامی دست به کار می شوند و سوگند می خورند که وی "پیشتر تذکرات لازم به رییس پُلیس فتای تهران بُزُرگ داده و رعایت نگردیده".

بلافاصله پس از پاسدار احمدی مُقدم، همین مسوول نافرمان، یعنی پاسدار سعید شُکریان، در نوبت سفید شویی قرار گرفته و تاکید می شود: "رییس پُلیس فتای تهران بزرگ، مُراقبت، نظارت و بازرسی از نحوه رفتار ماموران در اختیار با مُتهم مُتوفی نداشته است."

این بدان معناست، از آنجا که وی بر زیردستانش "نظارت" نداشته، بنابراین مسوولیت مُستقیمی در جرایم ارتکابی آنها نیز ندارد و "قُصور" برای تعریف نقش و عمل او و "برکناری" به مثابه مُجازات آن کفایت می کند.

کمی بعد نوبت به تبرئه دستگاهی می رسد که ابزار و پرسنل شکنجه و قتل را فراهم آورده است. نویسندگان گُزارش در اینجا به متُد محبوب "نظام" در توجیه تبهکاریهای لو رفته یا پنهان ناپذیر مُتوسل شده اند و نیروی انتظامی را پُشت ماموران "خودسر" و "رفتار خودسرانه" مخفی می کنند؛ مامورانی که ابتدا از بازداشت هفت نفر از آنها سخن گفته می شود و سپس به سه نفر کاهش می یابند.   

پس از بازتاب گُسترده این جنایت در سطح جامعه و نیز در پهنه بین المللی، کمتر کسی برای پی بردن به علت مرگ آقای ستار بهشتی و هُویت قاتلان او به روایت مجلس مُلاها نیاز دارد. با این حال گُزارش مزبور از این زاویه دارای اهمیت است که با صراحت تمام و ناشیگری تحسین آمیزی تایید می کند که قتل و شکنجه مُنتقدان و مُخالفان یک سیاست سیستماتیک، هدایت شده و دلخواه در جمهوری اسلامی است و برای برچیدن آن نخُست باید مُناسباتی که پُشت این تبهکاریها ایستاده، به آنها پوشش می دهد و از عاملان حمایت و حفاظت می کند، برچیده شود.