صبحدم
ای ادم ها صبحدم نزدیک است و سپیده در صف
وصدای تپش قلب کبوتر ها
وصدای تن رود
باز می خواند ای ادم ها بشویید دل چرکین به زلال تن رود
بشتابید که عطر اگین است صبحگاهان بهار
نقره گون گشته سپیدار و طلایی است چنار
سبزه ها روییده است
غرق خون است سراپای انار
باز از جغد اثر بایدجست ؟!
نه جغد را باید کشت
گاه صبح است سخن باید گفت