شعری از اسماعیل وفا
ما را طريق دامن توفان دريدنست
راه از ميان سيل خروشان بريدنست
در شعله هاي خويش به قلب شب سياه
چون آفتاب ، وحشي و سوزان دميدنست
بر قله هاي عزم گل وحشي اميد
از شاخه هاي صاعقه سرخ چيدنست
مائيم آن سپيده كه ما را غروب نيست
ور هست تا سپيده ديگر رسيدنست
« مي در قدح كنيد رفيقان و گل به جيب
رسم عزاي ما نه گريبان دريدنست »
ما را طريق دامن توفان دريدنست
راه از ميان سيل خروشان بريدنست
در شعله هاي خويش به قلب شب سياه
چون آفتاب ، وحشي و سوزان دميدنست
بر قله هاي عزم گل وحشي اميد
از شاخه هاي صاعقه سرخ چيدنست
مائيم آن سپيده كه ما را غروب نيست
ور هست تا سپيده ديگر رسيدنست
« مي در قدح كنيد رفيقان و گل به جيب
رسم عزاي ما نه گريبان دريدنست »