۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

تا کی می‌توان چنین حکومت کرد؟

در سه دهه گذشته همواره مجهولی به نام «خواست مردم» در معادلات سیاسی وجود داشته است. ولی در یک محاسبه ساده، اگر جنبش به راه افتاده در کشورهای عربی برای آزادی و دموکراسی است، پس خواست مردم ایران که برای پشتیبانی از اعراب به خیابان‌ آمده‌اند، نمی‌تواند درجا زدن در جمهوری اسلامی و «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» یک دیکتاتوری دینی باشد! با این همه  همین روزها آن بزنگاه تاریخی است که دمکرات‌های ایران باید التزام عملی خود را به حقوق بشر، با دفاع از امنیت جانی و سیاسی آقایان موسوی و کروبی ثابت کنند.
*****

کیهان لندن 24 فوریه 2011
الاهه بقراط
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
 
تا کی می‌توان چنین حکومت کرد؟
گاه رویدادهای اجتماعی چنان شتابی می‌گیرند که حتا نمی‌توان مطمئن بود عنوان مقاله‌های هفتگی در زمانی که منتشر می‌شوند، هنوز جای مطرح شدن داشته باشد. لیکن آنچه در حال روی دادن است، همزمان دست در کار ساختن آینده ایران است و از همین رو باید هر چه بیشتر در آن تعمق و تأمل کرد حتا اگر به زودی به گذشته پیوسته باشد.
 
خواست مردم
در تمامی سی و دو سال عمر جمهوری اسلامی و حتا پیش از آنکه انقلاب اسلامی به پیروزی برسد و نظام دینی در ایران تأسیس شود، همواره مجهولی به نام «خواست مردم» در معادلات سیاسی وجود داشته است.
گذشته از برخی توهمات شخصی که برخی از سیاست‌ورزان در مورد نظر و نقش و موقعیت خویش دارند، این دیگر به یک عادت همگانی تبدیل شده که علاوه بر حکومت که خود را در جایگاه سخنگوی «ملت ایران» می‌بیند، منتقدان و مخالفانش نیز از سوی «مردم» و «خواست مردم» سخن بگویند بدون آنکه این مردم هیچ امکان آزادانه‌ای برای سخن گفتن و ابراز نظر داشته باشند. حتا تظاهرات و اعتراضات خیابانی و جنبش سبز را که تردیدی نیست از همان آغاز بیانگر متنوع‌ترین خواست‌های جامعه بوده و هست، هر فرد و گروهی به حساب خود می‌نویسد و از سوی آن سخن می‌گوید.
اصولگرایان همان گونه فکر می‌کنند از «خواست مردم» با خبر هستند که اصلاح طلبان برای این خواست «کف» و «سقف» تعیین می‌کنند. طرفداران تغییر رژیم و عبور از جمهوری اسلامی همان گونه معتقدند این همانا «خواست مردم» است که معتقدان به نگهداری جمهوری اسلامی بر این باورند که «خواست مردم» همانا اجرای قانون اساسی نظام ولایت فقیه و برگزاری یک «انتخابات آزاد» بین خودی‌های رژیم است. چرا می‌گویم یک «انتخابات آزاد» در جمهوری اسلامی فقط می‌تواند بین خودی‌های رژیم برگزار شود؟ زیرا ظرفیت قانون اساسی جمهوری اسلامی و خواست «اجرای بدون تنازل» این قانون، فراتر از این نیست. اگر کسی مدعی است که چنین نیست، باید ادعای خود را با ارائه اصول و موادی از قانون اساسی که متضمن یک انتخابات واقعا آزاد باشد، مستند سازد وگرنه با حرف و ادعا تنها می‌توان به تبلیغات برای خط سیاسی خود پرداخت و خاک در چشم مخاطبان پاشید.
این است که باید پرسید، آیا اصرار آقایان کروبی و موسوی بر «احیای ارزش‌های انقلاب و آرمان‌های امام راحل»، «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» و پایبندی به «عهد و میثاق خود با مردم و خواسته‌های ملت و امام که در آرمان‌های انقلاب اسلامی 57 تجلی یافت» قابل درک است؟ آری، هست. اعتقادشان است!
آیا این اصرار عقیدتی تا کنون بازده مثبت و تأثیری در به سر عقل آمدن زمامداران داشته و کمکی به مهار خشونت افسارگسیخته ذوب‌شدگان در ولایت فقیه کرده است؟ خیر! نه تنها این اعتقاد با گذشت زمان بیش از پیش با بن بست روبرو شد بلکه هیچ تأثیری در رفتار رژیم نداشته و آن را هارتر ساخته است به گونه‌ای که به نظر می‌رسد زمامداران نظام واقعا به این باور نابجا رسیده‌‌اند که صبر توأم با امید به «سازش» سران جنبش سبز، نشانه ضعف آنهاست و آنان نمی‌توانند جنبش سبز را به طور متشکل و سازمان‌یافته به گونه‌ای به حرکت در آورند که برای نظام خطری اساسی ایجاد کند.
از سوی دیگر، آیا اعتقاد امیدوارانه آقایان موسوی و کروبی به نظام‌شان و قانون اساسی آن، به جنبش سبز در فراگیرترین معنا و به «راه سبز امید» آنها زیان نرسانده است؟ چرا، رسانده است! بخشی از این زیان را خانواده و بستگان خود آنها متحمل شده و می‌شوند، و بخش دیگر بر شانه مردمی قرار گرفته که همچنان باید به خیابان‌ها بیایند و زخمی و زندانی و کشته بدهند.
آلودن صحن مجلس با شعار زننده «مرگ بر...» توسط سرسپردگانی که عنوان «نماینده مردم» را به ننگ آغشته‌اند و تبدیل خانه موسوی و کروبی به زندان و تبلیغ برای اعدام و نابودی آنها حتا از سوی رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی، حاصل تردید و تعللی است که «سران جنبش سبز» بر اساس همان اعتقاد خویش در مورد «خواست مردم» و پشتیبانی میلیونی آنها در تابستان و پاییز 88 به خرج دادند و هزینه‌اش هر چه زمان بیشتر گذشت، سنگین‌تر شد و اینک خود آنها با شعاع بیشتری (به همراه رفسنجانی و خاتمی) مورد هدف مستقیم قرار گرفته‌اند.
این تردید و تعلل از همان اعتقاد نادرست «اصلاح‌طلبانه» به «دوران طلایی امام» سرچشمه می‌گیرد که محمد خاتمی را در استفاده از پشتیبانی بی‌همتا و میلیونی مردم، سرانجام به یک «تدارکاتچی» تبدیل ساخت.
یک راه غلبه بر این تردید و تعلل این است که نه به «خواست» خود بلکه واقعا به خواست مردم مراجعه کرد. این مجهول با وجود همه محدودیت‌هایی که بر سر یک نظرسنجی علمی و بی‌طرفانه در جامعه ایران وجود دارد، دست کم در دو سال گذشته بیش از پیش روشن شده است و در هفته‌های اخیر جنبش آزادی‌خواهانه اعراب نیز به یاری آن شتافت تا آن را شفاف‌تر سازد.
اگر جنبش به راه افتاده در کشورهای عربی برای آزادی و دموکراسی است، پس خواست مردم ایران نمی‌تواند درجا زدن در جمهوری اسلامی و «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» آن باشد که حتا فقط به یک دلیل هم شده از رژیم‌های کشورهایی مانند تونس و مصر بسی سرکوبگرتر، واپسمانده‌تر و غیرانسانی‌تر است: جمهوری اسلامی یک دیکتاتوری دینی است! چگونه ممکن است مردم ایران از یک سو به پشتیبانی از مردم مصر و تونس برخیزند و از سوی دیگر «خواست» آنها حفظ نظام ولایت فقیه و «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» یک دیکتاتوری دینی باشد؟!
خوشه‌های خشم
پرسش بعدی اما این است که آیا اصرار و پایبندی سران جنبش سبز بر آنچه اعتقاد سیاسی (و شاید مذهبی) آنان را تشکیل می دهد، سبب می‌شود که نیروهای دمکراسی‌خواه و مدافع حقوق بشر آنها را تنها بگذارند؟ درست برعکس! همین روزها آن بزنگاه تاریخی است که دمکرات‌های ایرانی باید ثابت کنند تا چه اندازه به ادعاهای خود باور داشته و حاضرند به آن عمل کنند.
بی‌تردید زندگی سران جنبش سبز و خانواده آنها بدون پشتیبانی مردم و نیروهای دمکراسی‌خواه در خطر جدی قرار دارد. جمهوری اسلامی در زمینه بلعیدن فرزندان خود و یورش به جان و خان و مان وابستگان و دلبستگان خود که جرأت انتقاد و مخالفت به خود داده‌اند، مانند همه حکومت‌های ایدئولوژیک و تمامیت‌خواه، کارنامه ننگینی از خود به جای گذاشته است. ترفندهای خشن جمهوری اسلامی از همان آغاز که در پی تثبیت قدرت خود بود، بر کسی پوشیده نیست. گذشته از زندان و اعدام، باید گفت بمب‌گذاری و ترور و مسموم ساختن و حصر خانگی و دق‌مرگ کردن معترضان «خودی‌» به بخشی جدایی‌ناپذیر از تلاش رژیم برای بقای آن تبدیل شده است.
نمایندگان سرسپرده‌ای که مجلس را از درون به توپ بستند و صحن آن را به ننگ شعارهای خونین آلودند و مسئولانی که ماههاست از مرگ «فتنه» سخن می‌گویند و «سران فتنه» را به دستگیری و مجازات تهدید می‌کنند، آمران بلاواسطه غائله‌سازانی هستند که به نام «مردم» وارد عمل شده‌اند تا رژیم را به آخر خط برسانند. خطی که دست درازی به «سران فتنه» را برای آنها به یک تصمیم سرنوشت‌ساز تبدیل کرده است.
روزهای گرم خشم در کشورهای عربی نمی‌توانست به رسیده‌تر شدن خوشه‌های خشم در کشوری نیانجامد که تجربه‌ خونین‌اش چون درسی گرانبها به رایگان در اختیار آنان قرار گرفته است. با به جوش و خروش در آمدن اعراب در خاورمیانه، انقلاب اسلامی در ایران به مثابه تجربه‌ای ناکام به زبانزد و الگوی بی‌مثال تبدیل شده است! سران جمهوری اسلامی حق دارند از جمهوری اسلامی به عنوان «الگو» سخن بگویند. الگویی که تنها بر اساس برهان خُلف و به مصداق «ادب از که آموختی، از بی‌ادبان» قابل استفاده است. جمهوری اسلامی الگویی شد تا کسی از آن پیروی نکند و هیچ کس یک بار دیگر نسخه مرگبار «حکومت اسلامی» برای کشورهای مسلمان‌نشین نپیچد. در عین حال، ثباتی که نه تنهاغرب، بلکه خود جوامع عرب نیز از آن سود می‌برند، تنها زمانی می‌تواند پایدار باشد که بر شانه مردمان آنها قرار داشته باشد و نه اسلام‌گرایان و یا حکومت‌هایی که هر بار اتفاقا قربانی سودجویی‌های پشتیبانان فرنگی خود می‌شوند.
امروز انقلاب و دگرگونی در کشورهای عربی، گذشته از آنکه به کدام سوی کشانده شوند، بار دیگر فرصتی تاریخی در اختیار همه مدافعان دمکراسی در ایران قرار داده است. استفاده از این فرصت اما نیازمند یک شناخت چندجانبه است: نخست شناخت خود، سپس شناخت موقعیت، و همزمان درک خشم و خواست مردم.
تنها آن کسانی می‌توانند خوشه‌های خشم مردم را به سود آزادی آنان و دمکراسی برای کشورشان بچینند که خواست دیرینه و ناگزیر جامعه را برای آزادی و دمکراسی دریافته باشند. امروز نه تنها سرنوشت آقایان موسوی و کروبی بلکه بسیاری از وابستگان و دلبستگان سیاسی و نظامی رژیم با سرنوشت مردم گره خورده و راه نجات آنها با مردم ایران یکی شده است. مردم راهشان روشن است: تا ابد می‌توان به خیابان آمد و اعتراض و اعتصاب کرد و دیر یا زود به مقصود رسید، ولی تا کی می‌توان چنین حکومت کرد و تا کی می‌توان به چنین حکومتی هنوز امیدوار بود؟!
18 فوریه 2011