یاد و خاطره مصطفی، این جوان رعنا را در سومین سالروز تولد دوباره اش گرامی می داریم!
مصطفی کریم بیگی جوان 26 ساله ای که در روز ششم دی ماه سال 1388 در اعتراض های مردمی در عاشورای آن سال، به طرز وحشیانه ای بر اثر اصابت گلوله بر پیشانی اش کشته و پیکر نازنین اش در روستای جوقین از توابع شهریار دفن شده است.
داغ از دست دادن او همه مادران و همراهان را سوزاند. او رفت تا نشان دهد که انسانیت هنوز نمرده است. او رفت تا نشان دهد که می توان برای رسیدن به هدف حتی از جان شیرین نیز مایه گذاشت. او می دانست که به دست آوردن آزادی آسان نیست و باید هزینه داد و خود و خانواه اش این هزینه را با جان متقبل شدند.
مادرش شهناز اکملی یکی از مادران دادخواهی است که همواره به کشته شدن فرزندش اعتراض داشته و هیچ گاه از دادخواهی او دست بر نداشته است. وی بارها در اعتراض به کشته شدن مظلومانه فرزندش شکایت کرده است، با اینکه می داند این شکایت ها در این حکومت به جایی نخواهد رسید، ولی باز هم شکایت می کند تا سندی باشد بر جنایات سی و سه سال حکومت اسلامی، تا روز دادخواهی فرا رسد.
او در مصاحبه با روز گفته بود: " خون بهای فرزندش آزادی تمامی زندانیان سیاسی و آزادی ایران است." او هم چنین گفت: " مصطفی ستون خانه ام بود، ولی خونش را اهدا کرد تا ستون کشورش ایران و مردم اش باشد. وقتی گفتم خون بهای بچه ام آزادی ایران و زندانیان است، شعار ندادم، هدف مصطفی را گفتم. من آدمی سیاسی نبوده ام و نیستم، اما الان زبان مصطفی هستم. مادر همه شهدا، زبان بچه های شان هستند و خوب می دانم که خون مصطفی و مصطفی ها می جوشد و یک روز دامان قاتلان اش را خواهد گرفت."
ما مادران پارک لاله ضمن تبریک و تسلیت به این مادر و خانواده داغدار و استوار، یاد و خاطره و راه مصطفی و تمامی جان باختگان راه آزادی و عدالت را گرامی می داریم و می دانیم که آنها نمرده اند و از هر درختی که به زمین می افتد، هزاران درخت پربار جوانه خواهد زد و رودهای زندگی و آزادگی جاری خواهد شد و این زمین خشک را آبیاری خواهد کرد.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مادران پارک لاله
22 اردیبهشت 1391
مصطفی کریم بیگی جوان 26 ساله ای که در روز ششم دی ماه سال 1388 در اعتراض های مردمی در عاشورای آن سال، به طرز وحشیانه ای بر اثر اصابت گلوله بر پیشانی اش کشته و پیکر نازنین اش در روستای جوقین از توابع شهریار دفن شده است.
داغ از دست دادن او همه مادران و همراهان را سوزاند. او رفت تا نشان دهد که انسانیت هنوز نمرده است. او رفت تا نشان دهد که می توان برای رسیدن به هدف حتی از جان شیرین نیز مایه گذاشت. او می دانست که به دست آوردن آزادی آسان نیست و باید هزینه داد و خود و خانواه اش این هزینه را با جان متقبل شدند.
مادرش شهناز اکملی یکی از مادران دادخواهی است که همواره به کشته شدن فرزندش اعتراض داشته و هیچ گاه از دادخواهی او دست بر نداشته است. وی بارها در اعتراض به کشته شدن مظلومانه فرزندش شکایت کرده است، با اینکه می داند این شکایت ها در این حکومت به جایی نخواهد رسید، ولی باز هم شکایت می کند تا سندی باشد بر جنایات سی و سه سال حکومت اسلامی، تا روز دادخواهی فرا رسد.
او در مصاحبه با روز گفته بود: " خون بهای فرزندش آزادی تمامی زندانیان سیاسی و آزادی ایران است." او هم چنین گفت: " مصطفی ستون خانه ام بود، ولی خونش را اهدا کرد تا ستون کشورش ایران و مردم اش باشد. وقتی گفتم خون بهای بچه ام آزادی ایران و زندانیان است، شعار ندادم، هدف مصطفی را گفتم. من آدمی سیاسی نبوده ام و نیستم، اما الان زبان مصطفی هستم. مادر همه شهدا، زبان بچه های شان هستند و خوب می دانم که خون مصطفی و مصطفی ها می جوشد و یک روز دامان قاتلان اش را خواهد گرفت."
ما مادران پارک لاله ضمن تبریک و تسلیت به این مادر و خانواده داغدار و استوار، یاد و خاطره و راه مصطفی و تمامی جان باختگان راه آزادی و عدالت را گرامی می داریم و می دانیم که آنها نمرده اند و از هر درختی که به زمین می افتد، هزاران درخت پربار جوانه خواهد زد و رودهای زندگی و آزادگی جاری خواهد شد و این زمین خشک را آبیاری خواهد کرد.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مادران پارک لاله
22 اردیبهشت 1391