خائنان، مطرودان ،
درهم شكسته و،
حقير.
با تاول زخم نهفته يهودا در روح،
و غربيله ای برای آن كس كه دشنه خونچكان را
با آستين سفيدش پاك مي كند،
گونه های سرخ از غازه بي شرمی را می آرايند.
خائنان،
در انكار نيمه باقی راه،
مرداب كفتاران و لاشخواران را
بر سر تكه گوشتي از جسد شهيدان مغشوش می كنند.
و غرامت راه رفته را
از بي مرگانی دريوزگی می كنند
كه تف كرده اند بر بقای خفت بار .
خائنان! با خنازيری از لعنت بر گلو
و تفاله قانقاريايی بر دل
از زقوم حسادت ها و حقارتها می نوشند
و در انبانه های حسرت خود
جذام و برص را پنهان كرده اند.
اسفنج های اشباع شده از ادرار و زهر
با غوغای پتيارگان
و قال و قيل كلامشان
كه سرگين گاوی است ابلق با عمامه ای سفيد
در زروق های گلاب و عنبر
براده های عفونی ندامتهای شان را می فروشند.
خائنان در شبهای غثيان می ميرند
و هيچ پاشويه ای درمان حسرت شان
در رهايی از بختك خيانت
نخواهد بود.
كاظم مصطفوی
درهم شكسته و،
حقير.
با تاول زخم نهفته يهودا در روح،
و غربيله ای برای آن كس كه دشنه خونچكان را
با آستين سفيدش پاك مي كند،
گونه های سرخ از غازه بي شرمی را می آرايند.
خائنان،
در انكار نيمه باقی راه،
مرداب كفتاران و لاشخواران را
بر سر تكه گوشتي از جسد شهيدان مغشوش می كنند.
و غرامت راه رفته را
از بي مرگانی دريوزگی می كنند
كه تف كرده اند بر بقای خفت بار .
خائنان! با خنازيری از لعنت بر گلو
و تفاله قانقاريايی بر دل
از زقوم حسادت ها و حقارتها می نوشند
و در انبانه های حسرت خود
جذام و برص را پنهان كرده اند.
اسفنج های اشباع شده از ادرار و زهر
با غوغای پتيارگان
و قال و قيل كلامشان
كه سرگين گاوی است ابلق با عمامه ای سفيد
در زروق های گلاب و عنبر
براده های عفونی ندامتهای شان را می فروشند.
خائنان در شبهای غثيان می ميرند
و هيچ پاشويه ای درمان حسرت شان
در رهايی از بختك خيانت
نخواهد بود.
كاظم مصطفوی