اینست رژیمی که از سایه خود نیز هراسناک است و تمام همش صرف این میشود که
در مقابل هرگونه مقاومتی از خود عکس العمل نشان دهد. آنها آرزوی آخرین
دیدار و طلب بخشایش از مادر را از این جوان گرفتند، آنها در نهایت بیداد
همه روزه کشتند و میکشند اما مردم ایرا ن نیز نگذاشته اند هرگز در همۀ این
سالها یک روز آب خوش از گلوی این ستمکاران پائین برود، آنها در تمام این
سالها بر خود لرزیده اند. دیر نخواهد بود که این حکومت ظالم بخشم ملتی
گرفتار شود که 35 سال بغضش را و خشمش را فرو خفت. آن روز دیر نیست.
********************
آخرین آرزوی یک محکوم به اعدام
چه زود فراموش می کنیم!
شیرین طبیب زاده
در ابتدا بایستی بگویم که از آنجائیکه در جمهوری اسلامی محاکمۀ متهمین اسیر این رژیم تبهکار اکثرا بدون در نظر گرفتن حقوق انسانی آنان صورت میگیرد و متهمین از داشتن وکلای قابل اطمینان بی بهره اند، طبعا ارزشی برای این قضاوتها نمی توان قائل شد.
----
شاید شما هم صحنۀ بدار کشیدن بازهم یک جوان دیگر هموطنمان را دیده باشید وتا مدتها بآن فکر کرده و احیانا مانند بسیاری گریسته اید و خیلی زود هم فراموش کرده اید. این رژیم ستمگر عاری از هرگونه احساسات بشری بدجوری در همۀ این سالها قلب ملتی را نشانه گرفته و بآتش کشیده است. انزجاری که از اعمال این حکومت جبار در دل ایرانیان جای گرفته است بقدری روز بروز بر حجم آن افزوده میشود که بدون شک روزی سخت گریبان یک یک این ستمگران را خواهد گرفت.
جمهوری اسلامی از آنجائیکه بالاجبار پس از آنهمه ادعا مجبور شده است جام زهر را باخفت سر بکشد با کشتن جوانان ایران از یکطرف می خواهد از مردم زهر چشم بگیرد و از طرف دیگر سعی میکند ضعفش را در سرکشیدن جام زهر با این اعدامها بپوشاند. رژیم ملایان برای ادامۀ حیاتش به ایجاد ترس و وحشت در مردم نیاز دارد. نهادینه ساختن فرهنگ انتقام جوئی و مسخ اراده و بی تفاوت ساختن مردم و همچنین منحرف ساختن افکار عمومی در مورد سیاستهای سراپا غلط و ضد ایرانیشان، اهداف دیگرجمهوری اسلامی اند. مضافا اینکه هرچه خبرهای پیروزی آزادی خواهان در سایر کشورها بیشتر میشود، بر ترس و در نتیجه توحش رژیم نیز افزوده میگردد.
اما این اعدام وحشیانه دو مشخصه داشت که پیش از این ندیده بودیم وهمین مرا وادار به نوشتن این مقاله کرد. شاید پیشتر هم بارها چنین اتفاقاتی در حین اعدام جوان بی پناهی افتاده باشد اما ما ندیده باشیم. اول اینکه در این اعدام شاهد خشم اعدامی جوانی هستیم که کنترل از دست داده بی مهابا با دست بسته برای چند دقیقه دژخیمان را گیج میکند و به وحشت می اندازدو مسئلۀ دوم عکس العمل جمعیت حاضر در محل است که اگرچه بدلیل تاریکی شب قابل تشخیص نیستند اما هر بار که جوان اعدامی دژخیمان را ناک اوت میکند فریاد شوقشان بآسمان میرسد.
واقعه را از طریق یک ویدیوی 12 دقیقه ای گرفته شده توسط یک جوان آماتور ظاهرا می بینیم. معمولا توان دیدن این فیلم ها را ندارم اما این بار کنجکاو شدم ببینم چگونه میشود در آخرین دم زندگی با این رژیم دیوانۀ سراپا مسلح جنگید.
نکتۀ جالب مکالمات آهسته و مبهمی است که بین کسانی که نزدیکتر به موبایل فیلم برداری هستند، رد و بدل میشود که البته جسته گریخته بگوش میرسند.
محکوم را ببالای سکوی اعدام آورده اند:
اولی : یک لحظه خودمو جای اون میذارم، گناه داره بدبخت.
دومی : داداشش رو آوردند، داداششه.
سومی: آقا بیار بالا دیگه تمومش کن.
دومی : آخ، داداششه.
محکوم ابتدا با زبان خوش در خواست میکند که مایل است مادرش را در دم آخر ببیند و مرتب تکرار میکند " مادرم را بیاورید، مادرم را بیاورید" گوئی تنها وحشت او اینست که بدون حلالیت گرفتن از مادر جانش را بگیرند، با اصرار میخواهد مادرش را ببیند و اینرا مرتب تکرار میکند. هرچه فریاد میزنداما بی اثر است.
محکوم فریاد میزند . مادرم را بیارین، مادرم رو بیارین خودم میرم بالا.
صدای ضعیف زنی گویا از دور بگوش میرسد – بچه ام....
چهارمی – خیلی صحنۀ بدیه ( گوئی دلواپس رژیم است ).
محکوم: گفتم مادرم رو بیارین، مادرم رو بیارین و چون کسی گوشش بدهکار نیست ناگهان دیوانه میشود و با همۀ قدرتش حمله میکند و صندلی و چهارپایه و چیزی شبیه نردبام بهوا سوت میشوند.
صدای هلهلۀ جمعیت و ابراز شادمانی از طرف تماشاگران بلند میشود. محکوم بازهم خواسته اش را تکرار میکند و آنگاه که به این آخرین خواست او عمل نمی کنند ناگهان خشمگین تر میشود، ناسزائی نثار دژخیمان میکند و بشدت و باهمۀ قوا هر چه وهرکه در روی صحنۀ اعدام وجود داردمنجمله دژخیمانی راکه جرات میکنند به بالای سکوی اعدام پا بگذرند با سر و پا و بدن قویش بپائین پرتاب میکند .. جمعیت مجددا فریاد شادی سر میدهد و کف میزند و هورا میکشد و ایواله و ماشاله میگوید. صحنۀ بی نظیری است اگرچه که هیچکس جرات نمی کند باو یاری برساند. باور کردنی نیست اما حقیقت دارد که آنهمه جمعیت جرات ندارد از جایش تکان بخورد.
در اینجا دژخیمان که حریف او نیستند نیروی کمکی را بروی صحنه میآورند، آنها دسته جمعی باو حمله میکنند و با ضرب و شتم اورا بزانو در می آورند اما محکوم هنوز می جنگد و جمعیت نیز او را تشویق میکند.
یکی از آن میان: بابا کتک نزنین، بکشینش دیگه.
دومی : خیلی سنگینه، ببین از زمین نمی تونن بلندش کنند، یا ابولفضل. بگیر بگیر، گرفتی ( فیلم)
سرانجام جوان محکوم رضایت میدهد و خود به بالای چهار پایه میرود، گوئی دیگر خسته است و میخواهد هرچه زودتر راحت شود. از مادرش حلالیت میخواهد " مادر حلالم کن، مادر حلالم کن."
بازهم صدای ضعیف زنی از دور میاید که مفهوم نیست.
محکوم از همه حاضران حلالیت می خواهد: " آقایون منو حلال کنید. "
همۀ جمعیت بلند و یک صدا میگویند: " حلال، حلال."
پس از آن دژخیمان بسرعت اورا بالا می برند و حلق آویز میکنند. برای چند لحظه جوان بی پناه با کش و قوس دادن به رانهای قویش خود را تاب میدهد اما بی ثمر و بعد آرام میگیرد.
دومی : گردنش شکست
اولی : خشک شد، جمع شد، نگاه کن.
صدای صلوات پیاپی مانند پتکی بر سر آدم فرود می آید، صلوات برای قتل توسط کسانی که با استفاده از دین جوانان را بی محاکمه صحیح و عادلانه بقتل میرسانند.
صدائی دیگر: جوان بود، صلواتی مجدد بفرسبتید و جمعیت چنین میکنند و رشتۀ عمر یک انسان به این سادگی پاره میشود بدون آنکه فرصت دفاعی قانونی و انسانی باو داده باشند.
صحنۀ دردناکی است، در جامعه ای که اینهمه ظلم و نابرابری و فساد وجود دارد طبعا بر تعداد قانون شکنان روز بروز افزوده میشود. حکومتی که از اولین روز رسیدن بقدرت دست بکشتار صدها و هزاران انسان اکثرا بی گناه می زند، حکومتی که مخالفانش را در هر کجای دنیا باشند می یابد و به قتل میرساند، حکومتی که اینگونه تک تک و یا دسته جمعی، آشکارا یا پنهانی مردمان را با بهانه های واهی اعدام میکند، ترورمیکند، بدار می آویزد، زندانی میکند، چگونه میتواند اصلا ادعائی داشته باشد. این خود حکومت است که خود سرتاپا فساد است و اشاعه دهندۀ فساد و خشونت و بی بندباری و عدول از قوانین و احترام به نوامیس مردمان و احترام بجان افراد آن جامعه. اما این عکس العملها چه معنائی دارند، تنها نشان دهندۀ انزجار ملتی از یک حکومت ستمگر است که اگر روزی فرصت پیدا کندبا همۀ این نفرت های سرپوشیده دمار از روزگار این سفاکان در خواهد آورد.
رژیم اما این از این عکس العمل تماشاچیان نیز وحشت کرد. گویا در اعدامهای بعدی که یکی دوروز بعد صورت گرفت قاری را خبر کردند با یک بلندگوی قوی که در تمام مدت آیاتی از قران را که میگوید" باید کشت "را مرتبا تکرار میکند. صدای قاری بقدری بلند است که دیگر بتماشاگران فرصت ابراز احساسات ندهد.
اینست رژیمی که از سایه خود نیز هراسناک است و تمام همش صرف این میشود که در مقابل هرگونه مقاومتی از خود عکس العمل نشان دهد. آنها آرزوی آخرین دیدار و طلب بخشایش از مادر را از این جوان گرفتند، آنها در نهایت بیداد همه روزه کشتند و میکشند اما مردم ایرا ن نیز نگذاشته اند هرگز در همۀ این سالها یک روز آب خوش از گلوی این ستمکاران پائین برود، آنها در تمام این سالها بر خود لرزیده اند. دیر نخواهد بود که این حکومت ظالم بخشم ملتی گرفتار شود که 35 سال بغضش را و خشمش را فرو خفت. آن روز دیر نیست.
****
باهمۀ اینها اما برماست که تا آنروز آنچه در توان ماست برای مجبور کردن رژیم برای گردن نهادن و احترام به اعلامیۀ جهانی حقوق بشربآن فشار بیاوریم. آنهائی که در امریکا زندگی میکنند میتوانند به راحتی با سناتورها و نمایندگان کنگره ایالتهایشان تماس بگیرند و به آنها بفهمانند که اگر مجبورند با این رژیم نامهربان وستمگر نشست و برخاست کنند،جمهوری اسلامی را برعایت قوانین بین المللی حقوق انسانی نسبت بملتی که بگروگان گرفته اندموظف نمایند. در کشورهای اروپائی هم قطعا امکان این فعالیت ها هست. نباید ساکت بنشینیم و اینهمه ظلم و اجحاف و ستم برمردمانمان را نظاره گر باشیم، این کمترین کاریست که ما میتوانیم انجام دهیم.
********************
آخرین آرزوی یک محکوم به اعدام
چه زود فراموش می کنیم!
شیرین طبیب زاده
در ابتدا بایستی بگویم که از آنجائیکه در جمهوری اسلامی محاکمۀ متهمین اسیر این رژیم تبهکار اکثرا بدون در نظر گرفتن حقوق انسانی آنان صورت میگیرد و متهمین از داشتن وکلای قابل اطمینان بی بهره اند، طبعا ارزشی برای این قضاوتها نمی توان قائل شد.
----
شاید شما هم صحنۀ بدار کشیدن بازهم یک جوان دیگر هموطنمان را دیده باشید وتا مدتها بآن فکر کرده و احیانا مانند بسیاری گریسته اید و خیلی زود هم فراموش کرده اید. این رژیم ستمگر عاری از هرگونه احساسات بشری بدجوری در همۀ این سالها قلب ملتی را نشانه گرفته و بآتش کشیده است. انزجاری که از اعمال این حکومت جبار در دل ایرانیان جای گرفته است بقدری روز بروز بر حجم آن افزوده میشود که بدون شک روزی سخت گریبان یک یک این ستمگران را خواهد گرفت.
جمهوری اسلامی از آنجائیکه بالاجبار پس از آنهمه ادعا مجبور شده است جام زهر را باخفت سر بکشد با کشتن جوانان ایران از یکطرف می خواهد از مردم زهر چشم بگیرد و از طرف دیگر سعی میکند ضعفش را در سرکشیدن جام زهر با این اعدامها بپوشاند. رژیم ملایان برای ادامۀ حیاتش به ایجاد ترس و وحشت در مردم نیاز دارد. نهادینه ساختن فرهنگ انتقام جوئی و مسخ اراده و بی تفاوت ساختن مردم و همچنین منحرف ساختن افکار عمومی در مورد سیاستهای سراپا غلط و ضد ایرانیشان، اهداف دیگرجمهوری اسلامی اند. مضافا اینکه هرچه خبرهای پیروزی آزادی خواهان در سایر کشورها بیشتر میشود، بر ترس و در نتیجه توحش رژیم نیز افزوده میگردد.
اما این اعدام وحشیانه دو مشخصه داشت که پیش از این ندیده بودیم وهمین مرا وادار به نوشتن این مقاله کرد. شاید پیشتر هم بارها چنین اتفاقاتی در حین اعدام جوان بی پناهی افتاده باشد اما ما ندیده باشیم. اول اینکه در این اعدام شاهد خشم اعدامی جوانی هستیم که کنترل از دست داده بی مهابا با دست بسته برای چند دقیقه دژخیمان را گیج میکند و به وحشت می اندازدو مسئلۀ دوم عکس العمل جمعیت حاضر در محل است که اگرچه بدلیل تاریکی شب قابل تشخیص نیستند اما هر بار که جوان اعدامی دژخیمان را ناک اوت میکند فریاد شوقشان بآسمان میرسد.
واقعه را از طریق یک ویدیوی 12 دقیقه ای گرفته شده توسط یک جوان آماتور ظاهرا می بینیم. معمولا توان دیدن این فیلم ها را ندارم اما این بار کنجکاو شدم ببینم چگونه میشود در آخرین دم زندگی با این رژیم دیوانۀ سراپا مسلح جنگید.
نکتۀ جالب مکالمات آهسته و مبهمی است که بین کسانی که نزدیکتر به موبایل فیلم برداری هستند، رد و بدل میشود که البته جسته گریخته بگوش میرسند.
محکوم را ببالای سکوی اعدام آورده اند:
اولی : یک لحظه خودمو جای اون میذارم، گناه داره بدبخت.
دومی : داداشش رو آوردند، داداششه.
سومی: آقا بیار بالا دیگه تمومش کن.
دومی : آخ، داداششه.
محکوم ابتدا با زبان خوش در خواست میکند که مایل است مادرش را در دم آخر ببیند و مرتب تکرار میکند " مادرم را بیاورید، مادرم را بیاورید" گوئی تنها وحشت او اینست که بدون حلالیت گرفتن از مادر جانش را بگیرند، با اصرار میخواهد مادرش را ببیند و اینرا مرتب تکرار میکند. هرچه فریاد میزنداما بی اثر است.
محکوم فریاد میزند . مادرم را بیارین، مادرم رو بیارین خودم میرم بالا.
صدای ضعیف زنی گویا از دور بگوش میرسد – بچه ام....
چهارمی – خیلی صحنۀ بدیه ( گوئی دلواپس رژیم است ).
محکوم: گفتم مادرم رو بیارین، مادرم رو بیارین و چون کسی گوشش بدهکار نیست ناگهان دیوانه میشود و با همۀ قدرتش حمله میکند و صندلی و چهارپایه و چیزی شبیه نردبام بهوا سوت میشوند.
صدای هلهلۀ جمعیت و ابراز شادمانی از طرف تماشاگران بلند میشود. محکوم بازهم خواسته اش را تکرار میکند و آنگاه که به این آخرین خواست او عمل نمی کنند ناگهان خشمگین تر میشود، ناسزائی نثار دژخیمان میکند و بشدت و باهمۀ قوا هر چه وهرکه در روی صحنۀ اعدام وجود داردمنجمله دژخیمانی راکه جرات میکنند به بالای سکوی اعدام پا بگذرند با سر و پا و بدن قویش بپائین پرتاب میکند .. جمعیت مجددا فریاد شادی سر میدهد و کف میزند و هورا میکشد و ایواله و ماشاله میگوید. صحنۀ بی نظیری است اگرچه که هیچکس جرات نمی کند باو یاری برساند. باور کردنی نیست اما حقیقت دارد که آنهمه جمعیت جرات ندارد از جایش تکان بخورد.
در اینجا دژخیمان که حریف او نیستند نیروی کمکی را بروی صحنه میآورند، آنها دسته جمعی باو حمله میکنند و با ضرب و شتم اورا بزانو در می آورند اما محکوم هنوز می جنگد و جمعیت نیز او را تشویق میکند.
یکی از آن میان: بابا کتک نزنین، بکشینش دیگه.
دومی : خیلی سنگینه، ببین از زمین نمی تونن بلندش کنند، یا ابولفضل. بگیر بگیر، گرفتی ( فیلم)
سرانجام جوان محکوم رضایت میدهد و خود به بالای چهار پایه میرود، گوئی دیگر خسته است و میخواهد هرچه زودتر راحت شود. از مادرش حلالیت میخواهد " مادر حلالم کن، مادر حلالم کن."
بازهم صدای ضعیف زنی از دور میاید که مفهوم نیست.
محکوم از همه حاضران حلالیت می خواهد: " آقایون منو حلال کنید. "
همۀ جمعیت بلند و یک صدا میگویند: " حلال، حلال."
پس از آن دژخیمان بسرعت اورا بالا می برند و حلق آویز میکنند. برای چند لحظه جوان بی پناه با کش و قوس دادن به رانهای قویش خود را تاب میدهد اما بی ثمر و بعد آرام میگیرد.
دومی : گردنش شکست
اولی : خشک شد، جمع شد، نگاه کن.
صدای صلوات پیاپی مانند پتکی بر سر آدم فرود می آید، صلوات برای قتل توسط کسانی که با استفاده از دین جوانان را بی محاکمه صحیح و عادلانه بقتل میرسانند.
صدائی دیگر: جوان بود، صلواتی مجدد بفرسبتید و جمعیت چنین میکنند و رشتۀ عمر یک انسان به این سادگی پاره میشود بدون آنکه فرصت دفاعی قانونی و انسانی باو داده باشند.
صحنۀ دردناکی است، در جامعه ای که اینهمه ظلم و نابرابری و فساد وجود دارد طبعا بر تعداد قانون شکنان روز بروز افزوده میشود. حکومتی که از اولین روز رسیدن بقدرت دست بکشتار صدها و هزاران انسان اکثرا بی گناه می زند، حکومتی که مخالفانش را در هر کجای دنیا باشند می یابد و به قتل میرساند، حکومتی که اینگونه تک تک و یا دسته جمعی، آشکارا یا پنهانی مردمان را با بهانه های واهی اعدام میکند، ترورمیکند، بدار می آویزد، زندانی میکند، چگونه میتواند اصلا ادعائی داشته باشد. این خود حکومت است که خود سرتاپا فساد است و اشاعه دهندۀ فساد و خشونت و بی بندباری و عدول از قوانین و احترام به نوامیس مردمان و احترام بجان افراد آن جامعه. اما این عکس العملها چه معنائی دارند، تنها نشان دهندۀ انزجار ملتی از یک حکومت ستمگر است که اگر روزی فرصت پیدا کندبا همۀ این نفرت های سرپوشیده دمار از روزگار این سفاکان در خواهد آورد.
رژیم اما این از این عکس العمل تماشاچیان نیز وحشت کرد. گویا در اعدامهای بعدی که یکی دوروز بعد صورت گرفت قاری را خبر کردند با یک بلندگوی قوی که در تمام مدت آیاتی از قران را که میگوید" باید کشت "را مرتبا تکرار میکند. صدای قاری بقدری بلند است که دیگر بتماشاگران فرصت ابراز احساسات ندهد.
اینست رژیمی که از سایه خود نیز هراسناک است و تمام همش صرف این میشود که در مقابل هرگونه مقاومتی از خود عکس العمل نشان دهد. آنها آرزوی آخرین دیدار و طلب بخشایش از مادر را از این جوان گرفتند، آنها در نهایت بیداد همه روزه کشتند و میکشند اما مردم ایرا ن نیز نگذاشته اند هرگز در همۀ این سالها یک روز آب خوش از گلوی این ستمکاران پائین برود، آنها در تمام این سالها بر خود لرزیده اند. دیر نخواهد بود که این حکومت ظالم بخشم ملتی گرفتار شود که 35 سال بغضش را و خشمش را فرو خفت. آن روز دیر نیست.
****
باهمۀ اینها اما برماست که تا آنروز آنچه در توان ماست برای مجبور کردن رژیم برای گردن نهادن و احترام به اعلامیۀ جهانی حقوق بشربآن فشار بیاوریم. آنهائی که در امریکا زندگی میکنند میتوانند به راحتی با سناتورها و نمایندگان کنگره ایالتهایشان تماس بگیرند و به آنها بفهمانند که اگر مجبورند با این رژیم نامهربان وستمگر نشست و برخاست کنند،جمهوری اسلامی را برعایت قوانین بین المللی حقوق انسانی نسبت بملتی که بگروگان گرفته اندموظف نمایند. در کشورهای اروپائی هم قطعا امکان این فعالیت ها هست. نباید ساکت بنشینیم و اینهمه ظلم و اجحاف و ستم برمردمانمان را نظاره گر باشیم، این کمترین کاریست که ما میتوانیم انجام دهیم.