۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

آخرین وضعیت چند شهروند بازداشتی در مهاباد و بوکان

چند تن از اهالی مهاباد و بوکان که تعدادی از آنها عضو یک خانواده هستند توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند.

به گفته خبرنگار آژانس خبری موکریان، علی، جعفر، شورش، ولی و حبیب افشاری، فتاح رسولزاده، هیمن و هادی حسن زاده، کریم مام کریمی و منصور دریانوش بازداشت شدگانی هستند که حدود دو ماه پیش در شهرهای مهاباد و بوکان دستگیر و روانه زندان ارومیه شدند.

آخرین خبرها حاکی از آن است که جعفر، شورش، ولی و حبیب افشاری، فتاح رسولزاده، هادی حسن زاده و منصور دریانوش اخیراً به زندانهای مرکزی مهاباد و بوکان منتقل شده اند ولی از وضعیت علی افشاری، هیمن حسن زاده و کریم مام کریمی اطلاعی در دست نیست.

تاکنون هیچ علت یا عللی برای بازداشت این افراد از سوی مراجع قضائی اعلام نشده اما گفته می شود که این افراد به همکاری با احزاب غیرقانونی متهم شده اند.

تحولات منطقه؛ هر چه سیستم بسته ‌تر بود اعتراضات تندتر شد

سایت فرارو: یک کارشناس مسایل جهان عرب می‌گوید در تحولات اخیر کشورهای عربی هر چه قدر سیستم‌ها بسته‌تر بودند اعتراضات مردمی نیز تندتر و رادیکال‌تر خود را نشان می‌داد.

اردشیر سنایی پیرامون تحولات رخداده در کشورهای عربی گفت: «تمام کشورهای عربی، چه آنهایی که در آفریقا واقع هستند و چه آنهایی که جز قاره آسیا محسوب می‌شوند، از ساختار سیاسی مشابهی برخوردار هستند به طوریکه ما تفاوت‌های محتوایی زیادی میان این رژیم‌ها و نظام‌های سیاسی نمی‌بینیم.»

وی در توصیف ساختار سیاسی این کشورها گفت: «حاکمان نظامی و قبیله‌ای، حکومت‌های اقتدارگرا و توتالیتری که با سرکوب شدید جامعه مدنی و جلوگیری از فعالیت احزاب سیاسی و مطبوعات و رسانه‌های آزاد و ایجاد سیستم‌های بسته و متمرکز، قدرت را در دست گرفته‌اند از ویژگی‌های بارز این رژیم‌ها است.»

این کارشناس مسایل خارجی در این باره که چه اتفاقی افتاد که اعتراضات تونس دامن دیگر کشورهای عربی از جمله مصر و لیبی را در بر گرفت، اظهار کرد: «عده‌ای از عوامل موجب شد که جرقه‌ای به انبار اعتراضات و مخالفت‌هایی که طی سالهای پیشین سرکوب شده بود و حکومت‌ها اجازه ابراز به آن نداده بودند، زده شود.»

وی افزود: «در طول سالیان گدشته جامعه مدنی در این کشورها وجود نداشت و اگر هم وجود داشت سرکوب شده بود. بسیاری از رهبران سیاسی مخالف یا اعدام شده‌ بودند و یا در تبعید و زندان بسر می‌بردند. بهر حال جرقه‌ای زده شد و ملت‌ها احساس کردند که الان فضا برای مقابله با دیکتاتوری‌ها فراهم شده است.»

سنایی با اشاره به عوامل موثر در وقوع این تحولات گفت: «ابرازی های جدید مانند اینترنت، شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های گروهی، شبکه‌ها ماهواره‌ای و همچنین شرایط نظام بین الملل و ویژگی‌هایی که در دهه اول قرن بیست و یکم شاهد آن بودیم، دست در دست هم داد و موجب شد که این تحولات پدید آید.»

این تحلیل‌گر مسایل بین الملل با اشاره به اتفاقات اخیر کشور لیبی گفت: «مجاورت و نزدیکی لیبی به مصر و تونس که خواستگاه اولیه این اعتراضات بودند و همچنین سرکوب شدید جامعه مدنی و خفه کردن هرگونه صدای اعتراضی در طول 42 سال گذشته موجب غلیان یک دفعه‌ای اعتراضات مردمی در این کشور شد.»

به گفته سنایی در تحولات اخیر کشورهای عربی هر چه قدر سیستم‌ها بسته‌تر بودند اعتراضات مردمی نیز تندتر و رادیکال‌تر خود را نشان می‌داد.

مصلحی در وضعیت شبیه حکومت نظامی: شرایط عادی است

رادیو آلمان: حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی شامگاه پنج‌شنبه در یک برنامه تلویزیونی، شرایط کشور را عادی خواند و افزود که روز ۲۵ بهمن این «گروه‌های ضد انقلاب» بودند که به خیابان‌ها آمدند.

مصلحی در مورد تظاهرات ۲۵ بهمن گفت: «روز ۲۵ بهمن نقطه عطفی در بحث فتنه بود، از آن نظر كه دقيقا ضد انقلاب و همه گروه‌های ضد انقلابی كه تكليف‌شان روشن است به ميدان آمدند و از جمله نفاق نيز وارد عرصه شد. منافقين در اين روز فعال بودند و از ابتدا هم به دنبال طراحی، شناسايی و برنامه‌ريزی بودند».

در حالی‌که منابع خبری مختلف از بازداشت نزدیک به ۱۵۰۰ نفر در روز ۲۵بهمن خبر دادند، وزیر اطلاعات ایران، حضور معترضان در بيست و پنجم بهمن را ناچيز دانست و گفت: «اتفاقا اين برنامه افتضاح بزرگی بود و باعث ريزش هواداران جريان فتنه شد».

وی افزود: «البته برادران ما موفقيت خوبی در اين زمينه به دست آوردند و حركت‌های منافقان شناسايی شد و اقدامات لازم عليه آن‌ها صورت گرفت كه البته بحث‌های قضايي نيز انجام خواهد شد كه به موقع اطلاع‌رسانی می‌شود».

مصلحی در مورد «صانع ژاله» از کشته‌شدگان روز ۲۵ بهمن مدعی شد که وی به دست «جریان منافق» کشته شد و خبر از بازداشت «عاملان ترور» داد.

وزیر اطلاعات ایران گفت:‌«نفاق در اغتشاش ۲۵ بهمن وارد عمل شده بود و اگر ما در اين روز شهيدی داشتيم، شهيدی است كه به دست منافقين به شهادت رسيده است. در اين خصوص فردی دستگير شده كه مسلح بوده و از مجموعه نفاق است. اين فرد برای اقداماتی كه صورت می‌داد از سوی منافقين مأموريت داشت و افرادی را نيز به شهادت رسانده است».

وی تاکید کرد که گلوله‌ای كه وی شليک كرده مشخص شده و سپس افزود: «منافقان سعی داشتند وی را از كشور خارج كنند اما او از سوی ماموران وزارت اطلاعات دستگير شد و در حال حاضر اطلاعات بسيار مناسبی را در اختيار مأموران ذيربط قرار داده است».

صانع ژاله دانشجوی رشته هنر بود که روز ۲۵ بهمن جان خود را از دست داد. پس از آن سایت‌های وابسته به حکومت ایران، وی را از اعضای بسیج معرفی کردند و مراسم تشییع جنازه بزرگی را برای وی در تهران برگزار کردند. حسین شریعتمداری سردبیر روزنامه کیهان نیز در یک برنامه تلویزیونی گفت که صانع ژاله برای کیهان خبر می‌برده است.

با این حال قانع ژاله، بردار صانع ضمن گلایه شدید از اینکه حکومت اجازه اظهارنظر به خانواده ژاله را نداده و «جنازه او را دزدیده‌اند» تاکید کرد که برادرش هیچگاه عضو بسیج نبوده است. منابع خبری مختلف گزارش داده‌اند که قانع ژاله پس از این مصاحبه بازداشت شده است.


«کشف جزوه طراحی فتنه»

وزیر اطلاعات ایران در بخش دیگری از مصاحبه خود از «کشف جزوه طراحی فتنه» در دفتر فردی نزدیک به میرحسین موسوی خبر داده و گفت: «اين جزوه طراحی پله به پله فتنه بود و در دفتر يكی از عناصر وابسته به وی به دست آمد كه ادبيات آن با ادبيات حزب توده تطابق كامل دارد».

وی در مورد جزوه مذکور افزود: «در این جزوه براندازی دین در ایران دنبال می‌شد و محتوای جزوه مذکور با جریان فتنه همخوانی دارد».

مصلحی در حالی با تلویزیون ایران گفتگو می‌کرد که بنا به اظهارنظر شاهدان عینی، وضعیت حاکم بر تهران شبیه حکومت نظامی بوده و نیروهای امنیتی به شکل گسترده در معابر عمومی شهر مستقر شده بودند و از مغازه‌دارها نیز می‌خواستند تا ساعت هشت شب، مغازه‌های خود را ببندند.

این وضعیت با توجه به اظهار نظر مجری برنامه «دیروز، امروز، فردا» پیش از شروع مصاحبه که گفته بود وزیر اطلاعات قصد دارد اسناد جدیدی را نشان دهد که تا کنون منتشر نشده‌اند؛ این گمانه‌زنی را ایجاد کرده بود که احتمال بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی وجود دارد و نیروهای امنیتی برای جلوگیری از اعتراض احتمالی مردم در خیابان‌ها مستقر شده‌اند.

این در حالی‌ست که از روز ۲۵ بهمن به بعد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حصر کامل هستند و هیچ خبری از آنها در دست نیست.


پاسخ مشاوران موسوی و کروبی به مصلحی

در همین حال اردشیر امیرارجمند مشاور ارشد میرحسین موسوی در پاسخ به اظهارات وزیر اطلاعات ایران گفت که اگر حرف‌های وزیر اطلاعات به فرض هم درست باشد که نیست، نشان‌دهنده ضعف و ناتوانی افرادی مثل آقای مصلحی است.

وی افزود: «افرادی مانند حیدر مصلحی دارند به کشور خیانت می‌کنند و این موضوع باید روشن شود. ایجاد سابقه برای افراد بسیار ساده است و آقایان می‌گویند مردم هر چه که در رادیو و تلویزیون زده شود، را باور می‌کنند، اما مردم هم می‌دانند که دوره این نوع تبلیغات مربوط به کشورهای استبدادی است».

مجتبی واحدی سخنگو و مشاور مهدی کروبی نیز در واکنش به اظهارات وزیر اطلاعات گفت: «صحبت‌های حیدر مصلحی، خیال سرویس‌های اطلاعاتی کل دنیا را راحت کرد. آنها مطمئن شدند که یکی از پوشالی‌ترین سیستم‌های اطلاعاتی، سیستم اطلاعاتی ایران است».

واحدی در پاسخ به سخنان وزیر اطلاعات در مورد تظاهرات روز ۲۵ بهمن در تهران و چند شهر دیگر ایران و تاکید وی در این زمینه که «مخالفان در این روز ریزش نیرو داشته‌اند» به سخنان احمد جنتی دبیر شورای نگهبان در خطبه‌های نماز جمعه هفته گذشته تهران در مورد لزوم حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی استناد کرد و گفت: «این نشان‌دهنده آن است که بیانیه آقایان موسوی و کروبی برای روز ۲۵ بهمن جواب داد و مردم به رغم وحشیگری حکومت، به خیابان آمدند».


ازدواج دختران ایرانی با مردان چینی در جزیره قشم

برخی از مردان چینی، با تغییر هویت خود، با دختران ایرانی در قشم ازدواج می کنند. گسترش این پدیده می تواند به افزایش تولد فرزندان بی هویت و بی سرپرست منجر شود.

مهین زارع، معاون سازمان ملی جوانان استان هرمزگان، با بیان این مطلب، ضمن اشاره به پدیده ازدواج های غیر قانونی، افزود که برخی از اتباع خارجه، به ویژه افاغنه غیرمجاز، اقدام به ازدواج با اتباع ایرانی ‌کرده اند که حاصل آن گسترش زنان و کودکان بی‌سرپرست بوده است.

وی به آمار و علل ازدواج دختران ایرانی با اتباع خارجی اشاره ای نکرد، اما به گزارش رسانه ها بیش از 25 هزار نفر از دختران ایرانی با افاغنه فاقد مجوز در ایران ازدواج کرده اند که حاصل آن فرزندانی بی شناسنامه و بدون هویت و محروم از خدمات اجتماعی هستند. بیشتر این دختران در سنین پایین، به علت فقر شدید، تنها با دریافت شیر بهایی به مردان افغان فروخته شده اند و اکثر آنان نیز خود را "سیاه بخت" می دانند.

به گفته سودا، که در سن 11 سالگی به یک مرد افغان فروخته شد، پس از فوت پدر، مادرش برای گذران زندگی او را به مردی افغان فروخته است.

صدور حکم جلب برای مادر زندانی سیاسی

مسئولان قضایی برای مادر حسین رونقی ملکی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، به عنوان "مطلع "حکم جلب صادر کرده‌اند.

یکی از نزدیکان حسین رونقی ملکی با بیان اینکه برای زلیخا موسوی مادر این زندانی سیاسی حکم جلب صادر شده است  که اتهام وی "اطلاع رسانی در مورد وضعیت فرزندش" عنوان شده است.

خانوادهٔ رونقی ملکی طی ماه‌های اخیر بار‌ها از سوی نیروهای امنیتی مورد تهدید قرار گرفته بودند.

حسین رونقی ملکی که از آذرماه سال ۸۸ تاکنون در زندان محبوس است، دچار نارسایی کلیوی ست و سلامتی وی به شدت در معرض خطر قرار گرفته است.
گفته می‌شود مسئولان زندان به دستور مستقیم وزارت اطلاعات و دادستانی از درمان این زندانی سیاسی ممانعت به عمل می‌آورند.

این وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر، که پیش‌تر از سوی دادگاه انقلاب با حکمی ۱۵ ساله مواجه شده است، از زمان بازداشت تاکنون از حق استفاده از مرخصی محروم بوده است.

وی هم چنین مانند سایر زندانیان محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، از حق برقرای تماس و ملاقات حضوری با خانوادهٔ خود نیز محروم است.

فعال دانشجويی داخل دانشگاه در مشهد بازداشت شد

سید علی صابری فعال دانشجویی دانشگاه غیرانتفاعی بهار مشهد صبح روز یکشنبه یک اسفند در کلاس درس به آموزش دانشگاه فراخوانده که با ماموران وزارت اطلاعات مواجه می شود. به گفته شاهدان عینی ماموران قصد زدن دستبند را داشتند که با ممانعت مسئولین دانشگاه مواجه میشوند و در نهایت بوسیله دوخودرو زانتیا به مکان نامعلومی منتقل میشود.

طبق آخرین خبرهای دریافتی چهارشنبه چهارم اسفند جلسه دادگاه ایشان برگزار خواهد شد.لازم به ذکر است پرونده وی در دادگاه انقلاب در جریان است.

سید علی صابری از اعضاي ستاد مهندس موسوی در شهر مشهد بوده است. سید علی صابری از دانشجویان فعال در روزهای پیش و پس از انتخالات در شهر مشهد میاشد.

گفتنی است عضویت در ستاد انتخالاتي مهندس موسوی ، فعالیت در فیس بوک و شرکت در برنامه های جنبش سبز از اتهامات اصلی این فعال دانشجویی میباشد.

شایان ذکر است پیش از این سید علی صابری با علی صابری دیگر فعال دانشجویی مشهد ، دبیر پیشین انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک و عضو سازمان ادوار شعبه خراسان در اخبار منتشره اشتباه شده بود

خانواده این فعال دانشجویی از مکان نگهداری اين دانشجو تا کنون بی خبر هستند

در روزهای گذشته بیشتر از 10 فعال دانشجویی دانشگاه هاي فردوسی ، آزاد ، پيام نور و بهار مشهد بازداشت شده اند.

دانشجویان دانشگاه های مشهد اعلام کرده اند در صورت ادامه بازداشت فعالین دانشجویی مشهد ، در صحن دانشگاه های این شهر تحصن خواند نمود.

رفتار غیرانسانی مزدوران رژیم با فرزندان موسوی و رهنورد


به گزارش سایت کلمه، فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در نامه ای شرح درد و رنجی را که در این دو هفته بی خبری از پدر و مادر بر آنها رفته، روایت کرده اند.

متن کامل این نامه  به شرح زیر است:

به نام حق

آخرین بار که دیدیم شان دو هفته پیش بود، دور هم بودیم نه اینکه دلشاد که همهمه حزن و درد آسیب خوردگان این سالها جایی برای شادی ما باقی نگذاشته بود امامهر مادری و پدری انقدر نزدیکمان بود که باور نمی کردیم که تنها سه روز بعد از ما دریغ شود این همه لطف.

غروب ۲۵ بهمن آخرین بار صدای مادر را شنیدیم، از پشت تلفن . یک خودروی ون کوچه اختر را بسته بود. فکر کردیم موقتی است شاید…فکر کردیم مگر می شود ۱۳ روز پشت دری ایستاد و به انتظارصدایی و اشاره ای که مادر و پدر هنوز هستند، زنده هستند، سالم هستند و دری و درهایی که هیچ وقت گشوده نشوند و چراغ های خانه ای که روشن نشوند دیگر.

یک هفته پیش به سراغشان رفتیم. خودروی ون به شکلی پارک شده بود که از کنارش یک کاغذ هم رد نمی شد. مردانی که از خودرو پیاده شدند، نقاب داشتند. آدامس می جویدند و در جواب سوال ما که براساس کدام حکم فرزندانی را ازدیدن پدر و مادرشان محروم می کنید، پرخاش کردند: «به شما چه مربوط که حکم کجاست؟از کجاست؟از طرف کیست؟پرسیدیم در خودروی ون چند نفر هستید؟باز هم پرخاش که به شما چه مربوط؟ پرسیدیم شیشه های خودروی تان چرا سیاه است؟گفتند به شما چه مربوط؟»

واقعا به ما چه مربوط بود که پدر و مادرمان کجا هستند؟! به فاصله تنها ۷۲ ساعت، آنقدر غریبه شده بودیم!

تکیه زدیم به ماشین. غروب هم رسید.مردان نقاب دارمی پاییدند ما را.توی صورتمان زل می زدند و می کاویدند و جوابی هم نمی دادند. تاریکی شب که رسید چراغی روشن نشد. خانه همچنان تاریک و تاریک تر می شد.هیچ نشانی از زندگی هم نبود. نه صدایی…نه حتی کیسه زباله ای کنار در.

محافظان را هم مرخص کرده بودند. بازگشتیم. چند مرد هم دنبالمان. از بن بست اختر تا فروردین، سر پاستور پشت سر ما می آمدند. با فاصله ای آنقدر اندک که لابد صدای مان را بشنوند.

فردا شب بازگشتیم.این بار از سر کوچه ی خورشید، کوچه ی کناری هم راه مان ندادند. در جواب سوال های معمول که هر فرزند نگرانی حق پرسیدن دارد یا سکوت کردند یا پرخاش.

باران می بارید و روشنایی خیابان پاستور فقط برق های دستگاه جوشکاری بود. همان که دری به سیاهی این روزهایمان را سر کوچه اختر جوش می داد. از پیاده روی مقابل که رفتیم ببینیم چه می گذرد، دو مرد مانع شدند. توهین کردند. گفتند یک سال شما تاختید و حال نوبت ماست. بازهم مردان نقاب داشتند.علاوه بر خودروی ون، دری بزرگ و آهنی. بدتر از میله های زندان سر کوچه جوش می دادند.

می گفتند: حقشان است و ما نمی خواستیم بحث سیاسی کنیم. ما تنها فرزندانی نگران بودیم. گفتند این یک سال هم اگر کشتیم، خوب کردیم که کشتیم. ما کشتیم ، چون آنها را که کشتیم، آدم نبودند. صورت ندا و سهراب و محسن روح الامینی مقابل چشمانمان آمد. و باز صورت و صورت به خون غلتیده یاران دیگر وعلی و خانواده اش.

ناله های مادرانه در گوشمان می پیچید. و صبر دردمندانه عمه بر پیکر علی و مادران بر مزارها. این چه کسی بود که می گفت آدم نبودند، آنها را که کشتیم! گفت : «الله اکبر گفتن هایتان هم دروغ است.»گفت و گفت و گفت. اسلحه نشانمان دادند و باز هم راندند ما را.

در جواب اصرار ما برای خواستن دلیلی، گفتند «زنگ می زنیم نیروی انتظامی بیاید و همه شما را ببرد. »در آن خیابان بلند، گویی درختان بی برگ فریاد می زدند به کدامین گناه؟ فریاد می زدند که دختران آب و آتش را پدر و مادری از جنس کوه و سرو و گلهای یاس سالهاست که از ترس رهانده اند.

بچه ها بی تابی می کردند.کودک دو ساله می خواست به عادت معهود فاصله کوتاه کوچه خورشید و اختر را بدود و اسم پدربزرگش را صدا کند و آن لبخند دردمند و بیگناه و آن دستهای گرم و مهربان در آغوشش بگیرد . بهانه می گرفت.آن دیگری ،هفت ساله، گوشه ای کز کرده بود و ابراز دلتنگی می کرد و می گریست. دوربین هایشان مدام از این صحنه ها عکس می گرفت .تا حتی کودکانمان نیز بسان دشمنی در دفترشان برای تهدید و روز مبادا گنجانده شوند!

بازهم چراغی توی خانه روشن نبود.هیچ نشانی که دلگرم مان کند که پدر و مادرمان هنوز توی خانه هستند، اگرچه محصور و به ناحق … و صحبت از حق چه این روزها دشوار است!

به مامورانی که مانع ورود ما شده بودند گفتیم که می خواهیم تا سر کوچه برویم . گفتند می خواهید کوچه را ببینید که چه؟ اصلا کوچه چه مفهومی دارد ؟ گفتیم کوچه ی اختر یعنی خانه ی پدر و مادر.خانه ی ما . کوچه یعنی ردپای خسته مادری که به اندازه تمام جهان درد داشت . پدری که دلش برای فرزندان ایران می تپید . برای ما یعنی تمام لحظات امنیت.یعنی بهشت. یعنی بوی خدا، یعنی عطر یاس های کنار جانماز پدر، یعنی درد مشترک.

آن شب به تلخی و سنگینی گذشت…

آن لحظه نفرین هم نکردیم .به ما گفت بودند نفرین نکنید که این جهان آه کشیدیم. خدا ناظربود. ناظر این ظلم و بی منطقی. ناظر تپیدن دل های مضطرب ما، بی تابی بچه های کوچمکان توی سرمای شبانگاهی زمستان.

دو شب ما که دستمان از همه جا کوتاه بود و نمی دانستیم دادمان را از کدام بی داد گری بخواهیم نیمه شب عازم خیابان پاستور شدیم.
دری غول پیکر و سیاه سر کوچه گذاشته بودند. با یک محفظه کوچک که آن هم بسته بود و در از بیرون قفل شده بود . از گوشه در می دیدم . سه ماشن توی کوچه پارک شده است بعد از در زدن های طولانی مردی با نقاب از پشت در گفت چه می خواهید؟

چه می خواستیم جز خبری، نشانی، از بودن پدر و مادر در خانه، از سلامت آنها. از اینکه غذایی می رسد به آنها؟ اگر می رسد سالم است اصلا؟ ما بودیم و تجربه تلخ سالها حوادث نگران کننده.

جوابمان را ندادند. بازهم تهدید کردند که می گوییم پلیس بیاید ببرندتان، توهین، قضاوت و سکوت:

پدر و مادر خودتان هم بود، همین داستان بود؟آنها چه کرده اند؟ جز طلبیدن حق؟جوابش فحاشی و بی احترامی است؟ جواب هشت سال نشسته خوابیدن پدر در سالهای جنگ، مبارزه درسالهای جوانی و میانسالی و دلسوزی در پیری این است؟ چه بی رحم است و فراموشکار این روزگار! که این تنها قسمت پدر و مادر ما نیست که سهم مادران و پدران دردمند بسیاری است که پاسخ حق جویی خود را چنین ناجوانمردانه دریافته اند. و گلوله ها و تازیانه ها بیش از درد ما راوی این داستان تاثر برانگیزند.

باری دیگر باز برای سراغ گرفتن و خبری هرچند کوچک از سلامتی پدر و مادرمان به پاستور رفتیم. این بار حتی منفذ باریک میان دو لنگه در فلزی را هم با ورقه ای آهنین پوشانده بودند. اصلا از سر خیابان هم راهمان نمی دادند.گفتند دستور این است که خانواده موسوی حق ندارند وارد پاستور شوند! آی ی ی حق! تو چه واژه مظلومی هستی! مظلومتر از خانوادهای داغدار شهیدان و دل نگران اسیران!

بالاخره با اصرار تا سر کوچه رفتیم و از باریکه نیم سانتی که باز بود با زحمت توی کوچه را نگاه کردیم.پشت این در سیاه فلزی یک در بزرگ آهنین دیگر هم نصب کرده بودند! موازی همان یکی که قبل تر بود . این همه ترس و پنهان کاری برای چیست؟! این همه در آهنی و حفاظ و قفل برای چیست؟ این مردان نقاب پوش بدون حکم به دستور چه کسی پدر و مادری را در پس درهای آهنین پنهان کرده اند؟ آفتاب زندگی ما را ؟ مگر نه اینکه آفتاب طلوع می کند نوازشگر و مهربان تا صبح دل انگیز ظهور؟

آیا ماموران امنیتی با هویت ناشناس در دفتر کوچک کار پدرم سکنی کرده اند؟ دفترش را غصب کرده اند؟ خانه اش را غصب کرده اند؟ نوه ها و فرزندان و دامادها را محروم کرده اند از دیداری و گرفتن خبری.

بدون حکم قضایی، بدون احترام. بدون شفافیت. که مارا صد البته نیازی به احترام کسی که پدر و مادرمان را در حصر کرده است نیست. کسی که مایل است مخوف و پر از پنهان کاری باشد. حصری که در آن حتی حقوق یک شهروند متهم عادی که سلامتش تایید می شود و سلامت غذا و دارویش نیز مشخص است، در آن رعایت نشده است. شجاعت این را ندارند که بگویند از کدام مافوق دستور می گیرند؟ شجاعت این را ندارند که نقاب هایشان را بردارند و با فرزندان این دومحصور روبرو شوند.

روزی خیابان پاستور. کوچه اختر برای ما خانه اولمان بود. پر از سادگی و صفا و مهربانی و احترام ! ۱۱۰۰ متر نبود! قصر هم نبود! یک خانه دوست داشتنی قدیمی با گلها و درختهایی که پدری شاعر و نقاش کاشته بود با عطر پرده کعبه که از لای قرآن جانماز پدر می آمد و خانه ای آکنده از مهر و شور و جنبش مادر . امروز خیابان پاستور، کوچه اختر را با دیوار فلزی حصر کرده اند. حصاری غیر قانونی که هیچ از پشت آن اطلاع نداریم.

می دانیم پدر و مادرمان در هیچ محکمه صالحی محاکمه نشده اند. می دانیم پدر و مادرمان اصلا جرمی مرتکب نشده اند. می دانیم وقتی دو در بزرگ فلزی سر خانه نصب کرده اند، معنای خوبی ندارد.می دانیم وقتی چراغی روشن نمی شود مفهوم خوبی ندارد.

دو هفته می گذرد از ندیدن شان. هیچ چیز نشنیدیم جز فحاشی و توهین و نگاههای سرد و یخی. نمی دانیم این درد را کجا فریاد بزنیم.

تنها می دانیم که خداوند یاور مظلومان است

می دانیم که نور زخورشید جو بو که برآید

دختران رهنورد و موسوی

پنج شنبه پنج اسفندماه ۱۳۸۹