۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

اسامی کشته شدگان برنامه خاله شادونه اعلام شد


اسامی سه نفر از کشته شدگان حادثه برنامه"خاله شادونه"در شهرستان خرمدره اعلام شد.
به گزارش مهر، بنا به اعلام رئیس بیمارستان بوعلی سینای خرمدره، بر اثر ازدحام در زمان خروج از سالن ورزشی خرمدره که برنامه"خاله شاودنه" در آن در حال اجرا بوده است، نگار صالحی(7 ساله)، مهدی مولایی(7 ساله) و بهاره شادمهر(6 ساله) کشته شده اند. همچنین در حال حاضر وضعیت سایر مصدومان حادثه خوب است.
ساعت 18 و 10 دقیقه روز پنج شنبه به دلیل ازدحام جمعیت در سالن شهدای خرمدره که برنامه خاله شادونه در آن محل در حال اجرا بود، هشت نفر از کودکان حاضر در برنامه در بین ازدحام جمعیت مصدوم شدند که دو نفر از کودکان در محل فوت کردند و دو نفر دیگر به دلیل جراحات وارده به بیمارستان آیت الله موسوی شهر زنجان منتقل می شوند. همچنین دو نفر از کودکان انتقال داده شده به بیمارستان موسوی شهر زنجان که دچار ضربه مغزی شده بودند صبح روز جمعه فوت کرده ولی حال دیگر کودک منتقل شده به بیمارستان مطلوب است. حال چهار مصدوم دیگر این حادثه خوب گزارش شده است.
بنا به گفته های نوری پور فرماندار شهرستان خرمدره، مسئولان برگزاری "برنامه خاله شادونه" هیچگونه هماهنگی برای اجرا برنامه با فرمانداری خرمدره نکرده بودند.
همچنین بنا به اعلام رئیس بیمارستان بوعلی سینای خرمدره، به دلیل عدم هماهنگی برگزاری برنامه با نیروهای امدادی و اورژانس، این نیروهال در محل مستقر نبودند ولی بعد از اطلاع از وقوع حادثه در کمترین زمان در محل حادثه حاضر شدند و به امداد رسانی به مصدومان پرداختند. عزیز رسولی افزود: پنج دستگاه آمبولانس در کمتر از شش دقیقه در محل حادثه حاضر شدند.

نقش عامل خارجی در نزاع درون حکومتی پر رنگ می شود


منصور امان

آقای محمود احمدی نژاد،گُماشته نافرمان آیت الله خامنه ای، رقیبان خود را مُتهم کرده است که در یک "توطیه مُشترک" با "بیگانگان"، با هدف ضربه زدن به وی در بازار ارز و سکه "اختلال" ایجاد کرده اند. 

سُخنگوی باند نظامی – امنیتی دولت در حالی پای "خارج" را به پروسه سُقوط ارزش ریال کشانده است که پیشتر و در جریان یک "افشاگری" دیگر در بهمن ماه سال گذشته، بدون اشاره به هیچ شریکی، "دلالان و سیاسیون" را عامل "آشُفته بازار" مُعرفی کرده بود. 

با وجود جالب توجُه بودن طوق رُسوایی که آقای احمدی نژاد به گردن بخشی از "نظام" افکنده، اما او ناچار است مدال زرین آن را با یک گُماشته دیگر آقای خامنه ای تقسیم کند؛ چه، آقای حُسین شریعتمداری، قبل از او در طرح اتهام "خیانت" و بخشیدن بُعد خارجی به بُحران ارزش پول ملی پیش قدم شده بود. 

تنها تفاوت در پرونده نوشته شده توسُط بازجوی بدنام با برگه اتهامی که آقای احمدی نژاد تکان داده، هُویت مُجرمان است. آقای شریعتمداری، بخش دیگر "نظام" یعنی، دولت و بانک مرکزی را مُتهم کرده بود که در "ماموریت" برای "آمریکا و مُتحدانش"، موجب "افزایش غیرطبیعی و پرشتاب بهای سکه و دُلار" شده اند.      

اگر چه وزن اتهامات ردوبدل شده بسیار سنگین و جنس آن برای "نظام" بسا رُسوایی بار است، اما هیچ کس به راستی انتظار ندارد "افشاگری" رهبران و پایوران حُکومت علیه یکدیگر، پیامدی سیاسی یا قانونی هم برای آنها داشته باشد. بنابراین، آنچه که یقه گیریهای بی جراحت را شایان دقت می کند، پیامی است که طرفین نزاع از این طریق قصد ارسال آن را دارند. 

در این مورد، افکندن بار تقصیر به دوش یکدیگر و پنهان کردن بی کفایتی و نابخردی مُشترک و فراگیر "نظام" در گرد و خاک ناشی از آن، فقط بخشی از مقصود را در بر می گیرد. سهم عُمده اما از آن تهدیدها و منافع ویژه ای است که هر یک از رقیبان از تحریمها، فشار خارجی و چشم اندازهای آن برای خود تصور می کنند. 

بازداشت دو فعال دانشجویی در بابل



معین غمین و محمد حاجی بابائی دو فعال دانشجویی در بابل توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.

به گزارش خبرنگار کلمه از شهرستان بابل، نیروهای امنیتی طی روزهای گذشته اقدام به ایجاد محدودیت و فشار بیشتر به چند تن از فعالان دانشجویی و همچنین فعالان مدنی کرده اند.

بنا بر اخبار رسیده از استان مازندران، نیروهای امنیتی شهرستان بابل در روزهای گذشته دو تن از دانشجویان دانشگاه های بابل را بازداشت کرده اند. از جمله دانشجویان بازداشت شده معین غمین دانشجوی سال سوم رشته صنایع دانشگاه علوم و فنون بابل است. وی در روز دوشنبه چهارم اردیبهشت ۹۱ بازداشت شد.

علاوه بر وی محمد حاجی بابائی، دانشجوی دانشگاه علوم و فنون بابل نیز به تازگی بازداشت شده است که از محل بازداشت و نگهداری وی تاکنون اطلاعاتی در دست نیست.

لازم به ذکر است استان مازندران و به خصوص شهرستان بابل از جمله مناطقی است که طی سال های بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸، ماموران و نهادهای امنیتی در آن به صورت گسترده دست به بازداشت فعالان سیاسی، مدنی و دانشجویی زده اند.

با آنکه با گذشت حدود ۳ سال از انتخابات ریاست جمهوری و برخورد وسیع با اصلاح طلبان در سطح کشور، دستگاه های اطلاعاتی امنیتی ادعای کنترل بر اوضاع و حتی زنده نبودن جنبش سبز را دارند، مشخص نیست این موج فشار بر نهادها و فعالان مدنی و دانشجویی در این روزها با چه دلیلی صورت می گیرد.

چاووش خوان، و آوای مرگ جمهوری اسلامی!


تقی روزبه


اگرکسی می خواهد طنین آوای مرگ جمهوری اسلامی را ازمنظر پوزیسیون نظام هم بشنود،آوائی که ازدیربازتوسط اپوزیسیون ساختارشکن نظام سرداده می شده است، کلیپ کوتاه نوری زاد باشاه بیت "ما آدم کشته ایم،ما آدم کشته ایم"*، نمونه بارزی از آن است. 
این کلیب فریاد فریب خوردگی مردی است که با عشق وایمان به نظام اسلامی شروع کرد و تمامی توانانی وخلاقیتش را درخدمت آن بکار گرفت،اما جزفساد وانحطاط روزافزون چیزی ندید و نیافت.هرچه دوید ودوید،هرچه نصیحت کرد وهشدارداد وهرچه خود را به آب وآتش زد وازرهبری تامراجع وتا"سپاهیان شرافتمند" رامورد خطاب وعتاب قرارداد،بیشتردریافت که درب ناشنوایان را می کوبد.فهمید که  جزبدنبال سراب وسایه ای گریزان روان نیست. اوکه دراین سیروسلوک و گشت وگذارطولانی ازجبهه تامعاشرت با سپاهیان واطلاعاتی ها وهمکاری باتلویزیون ورسانه ها را آزمود، سرانجام بامشاهده جنایت هائی چون کهریزک ومشاهده گوشه ای ازعملکرد ددمنشانه رژیم در پشت حصاربازداشتگاه ها وآگاه شدن ازبرخی آدم کشی های رژیم(ازجمله اعتراف مأموراطلاعاتی همکارش درحوزه  فیلم،پیرامون چگونگی بریدن سر شاپور بختیار)،اکنون مدتی است که "هوائی شده" وهم چون چاووش خوان ها،فریاد "انقلابی که بدان خیانت شد" را سرداده است. گواینکه مرگ این شبه ستاره ای که او ازآن سخن می گوید،سه دهه پیش درهمان شب زایش خود اتفاق افتاد واوبا فاصله ای چندین دهه آن را دریافت کرده است. با این همه،ازآن جهت اهمیت دارد که بطورروشن گوشه ای ازفرایند فروپاشی بقایای پایگاه حمایتی رژیم را درمعرض  دیدعموم  قرار می دهد.
درهرحقیقت جمهوری اسلامی با شاخص های اصلی زمانه ما وعلائم حیات یک نظام  ازمدتها پیش مرده است ،منتها مرده ای که دفن کننده ندارد وظاهرا تا بطورکامل نگندد وفسادش تنفس را برهمگان غیرقابل تحمل نکند و مشام همه را نیازارد،اراده معطوف به دفنش فراهم نمی شود. 
حتی اگر نه ازمنظرنابهنگامی تاریخی،بلکه ازمنظرتجربی وباصطلاح پراگماتیستی هم به واقعیت  حکومت اسلامی بنگریم، به مثابه یک نظام وسیستمی که خواه ناخواه  تولد وجوانی ومیانه سالی ومرگ دارد،اکنون دیگردیری است با استناد به شاخص های عینی و قابل رؤیت، وارد فازانحطاط وگندیدگی کامل خود شده است.تمامی علائم بارز گندیدگی هم چون،خشکیدن پایگاه  مردمی وقرارگرفتن نهاد های نظامی و ارگانهای سرکوب به مثابه تکیه گاه اصلی رژیم، فربه گی در بارولایت فقیه وولایت مطلقه که جزاقتدارکامل خود را برسمیت نمی شناسد،خوره  خود خوری وشکافهای بی پایان درونی، اقتصادرانتی وغیرمولد، زیر زمینی ،ورشکسته وتا  ُبن استخوان فاسد، ،افزایش هولناک شکاف های طبقاتی، میلیتاریزم ودخیل بستن به حبل المتین اقتدار هسته ای باهزینه های ده ها میلیاردی ، مالیخولیای تولیدعلوم اسلامی ودهها نشانه بارزدیگر، همه وهمه بیانگرگندیدگی تمام عیارجمهوری اسلامی است.
اگرمسامحتا برای برآمد هرحکومتی انجام یک رسالت ووظیفه تاریخی را قائل باشیم،رسالتی که می آید تا آن را تحقق بخشد،این وظیفه-گیرم بطور وارونه و به شکل طنزتاریخی - برای جمهوری اسلامی چیزی جزدین زدائی-درمعنای روبیدن اسلام سیاسی ومدعی تصرف قدرت ونجات بشر-نبوده است!. این واقعیت درترنم  چاووش خوان مرگ جمهوری اسلامی این گونه بیان می شود: 
" ما بايد قبول کنيم که شکست خورده‌ايم؛ و برای اينکه اين تتمه به گرايش ديني، باقی بماند، بايد بپذيريم که گزينه‌ای هستيم در کنار ساير گزينه‌ها. بايد ما مردم را باور کنيم و گرايشات فکری و اعتقادی آنها را به رسميت بشناسيم. بايد در کنار ساير نحله‌های فکری و اعتقادی و گرايشات سياسی قرار بگيريم و يکی از آنها بشويم" مدت‌هاست که فصل ورشکستگی ما فرا رسيده و فصل خداحافظی ما؛خداحافظ آرزوهای به خاک افتاده انقلاب!  
ما نشان داديم که دينداران و روحانيان، اگر بر مسند قدرت بنشينند، مي‌توانند دروغ بگويند؛ مي‌توانند ظلم کنند؛ مي‌توانندغارت کنند؛ مي‌توانند آدم بکشند.  
ما دروغ گفتيم؛ ما فريب داديم؛ ما برای حفظ قدرت، چه شررها کرده‌ايم!
ما غارت کرديم! ما آدم کشتيم! ما آدم کشته‌ايم! "
*****
گرچه گندیدگی یک نظام حکومتی،عینا معادل گندیدگی جامعه نیست،اما درعین حال این هم واقعیتی است که اگررابطه یک عضوگندیده ومرده،  ازاندام زنده جامعه قطع  نشود،کل اندام هیچگاه روی آسایش وراحتی به خود نخواهد دید.این آن پیامی است که شنیدن  آوای مرگ جمهوری اسلامی با خود همراه دارد،برای دفن مرده ای که دفنش به تأخیرافتاده باید شتاب بیشتری کرد!.

2012-05-11
21-02-1391

کیست که میگوید خدا مرده است؟ - فیروز نجومی


در جهان امروز تابوها و جزم های بشری، آنها که سد ی برسر راه رهایی  و آزادی بشر بوده اند، یکی پس از دیگری ویران و نابود گشته اند. عقل و خرد، برغم ابزاری شدنش در جهان مدرن، بشر را از قعر سیاه بردگی و اسارت بیرون کشیده و او را بر سرنوشت خویش حاکم ساخته است. در دنیائی که بسیاری از مرزهای مادی و فرهنگی در هم تنیده شده است و بقول مارکس همه هر چه سخت و خشک و منجمد بوده است ذوب شده، دود گردیده و به هوا میرود، در جامعه ی ما یک چیز بسیار سخت و محکم از دوران گذشته بجا مانده است، چیزی پیر و سالخورده که قرار بود مومیایی شده به  موزه تاریخ سپرده شود تنومندانه سر به بیرون کشیده است. نزدیک به چهار دهه پیش، با غرّش و خروش  بر صحنه جهان ظهور یافت و مدعی گردید که آنچه بشر و علم و عقل ش نتوانسته است بفهمد و چاره سازی کند، چاره نماید و هر معضل و مشکل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی را  پاسخگو است. بشر را از تاریکی و تباهی نجات خواهد داد، و برایش سعادت و رستگاری به ارمغان آورد: "اسلام ناب محمدی،" اسلامی که بسیار نزدیک است به آن اسلام اصیل، اسلام دوران رسالت، دورانی که محمد از الله وحی دریافت میکرد و به ضرب شمشیر اسلام را گسترش میداد.  خدا را ممکن است بکشند، اما الله مردنی نیست. جلوه اش بار دیگر در کشور ما در مردی مقدس و زاهد در 1357 ظاهر گردید و هر آنچه که در دشمنی با زمان در حال نابودی بود، به زندگی باز گرداند.

پس از برقراری نظام تسلیم و اطاعت با ابزار خشم و خشونت و بیرحمی، حکومت دین مست و مدهوش از باده ی قدرت بدنبال نفس کش به  گشت پرداخت: عربده ی مستانه بر کشید که چه کسی گفته است خدا مرده است. خدا سالم و زنده است و بر آنچه در درون و بیرون ما میگذرد ناظر است. که این مرگ خدا ست که ذلت و خواری تمدن غرب را سبب گردیده است. عقل و خرد بشر  در برابر ذات الهی، ارباب و مالک دو جهان و یا "رب العالمین " کوتاه و ذاتاً انحرافی و گمراه کننده است. نه اعتبار دارد و نه میتوان بآن اعتماد کرد. که حقیقت، غایت هستی و نیستی بواسطه کتاب قران، آشکار گردیده است. الله تکلیف بشر را روشن ساخته است. او را از حیرانی و سرگردانی بیرون کشیده است. راه مستقیم را نشان داده است و بسوی آن  هدایت نموده و آنچه را که  برای بشر لازم و ضروری ست از تولد تا مرگ و در زندگی روزمره، تبین و تعریف و احکام آنرا صادر کرده است.  

حکومت دین، تمدن غرب را بباد انتقاد میگیرد که از راه انبیا برگشته است. شهروندان غربی خود را از احکام دینی رها ساخته، از غرایز حیوانی تبعیت نموده، افسار گسیخته، به هوای نفس سرکش تن داده  و خود را به گناه آلوده میسازند. نه از حجاب خبری است و نه از عفاف. زنان در عر یا نی با یکدیگر رقابت کنند.  برجسته گی های هوس آلود و وسوسه انگیز خود را به معرض نمایش میگذارند، زینت های جسمانی، اهدایی الله،  باید در زیر حجاب از نگاه های آلوده پنهان بماند.  مد و مد گرایی و هنجار شکنی، امنیت اخلاقی جهان را تهدید به نابودی نموده و جامعه را به انحراف کشانده است.  افزون خواهی و حرص و آز و طمع  بر همه جا سایه افکنده است. شیوع قتل و جنایت، امنیت جانی را نیز از بین برده است. غرب  این فرهنگی بی بند و باری را در کشور ما نیز شایع کرده است تا حکومت دین را بر اندازد.

بعضا، در دفاع از تدبیر و درایت الله، از عقل و خرد بیکرانی که  در قرآن تبلور مییابد، با منقدین تمدن غرب هم صدایی کنند  که تمدن غرب این حقیقت تلخ را آشکار می سازد که عقل و خرد بشر در درگیری با نا بسا ما نی ها، درد و رنج و محنت اجتماعی، فقر و جنگ، تخریب و  ویرانی دچار شکست و ناکامی گردیده است(پست مدرنیستها). در بهترین وجه، عقل و خرد انسان به ابزاری برای عملی ساختن مقاصد قهر و قدرت تبدیل شده است. اما بسیار زیرکانه و مذبوحانه و زیر پوشش انسان دوستی. هنوز جان از جانی می ستاند اما نه با طناب دار و گیوتین و یا چهار پاره ساختن اعضای بدن متهم در حضور عام، بلکه در خفا و بدون درد با تزریق داروهای خلسه آور(میشل قوکو، نظم و مجازات). 

اما واقعیت آنست که نقد حکومت دین از تمدن غرب، نمیتواند نقد قدرت باشد.  چرا که دین و قدرت در کیش الله در وحدت و یگانگی با یکدیگرند. بدین لحاظ هرگز نتواند به نقد خود بنشیند، نظاره گر اعمال و رفتار خویش باشد. نمیتواند شکست عقل و خرد بشر را اعلام دارد. چرا که عقل و خرد الهی خود هم اکنون بر اریکه قدرت نشسته است. ولایت فقیه، جلوه ی الله است. او نیز از جنس پیامبر اسلام و امامان است، بمانند امام معصوم است، انسان است اما خطا ناپذیر، انسان است اما  نور چشم الله است، موجودی ماورایی.  

اگر در تمدن غرب رابطه عقل و خرد با قدرت، رابطه ایست پیچیده و پیوسته تحت ارزیابی و بازشناسی و یا دیرینه شناسی ست، در حکومت دین، عقل و خرد الهی با قهر و قدرت در وحدت کامل اند. به دشواری بتوان یکی را از دیگری تشخیص داد. کمتر کسی میتواند ولایت فقیه را که بر منبر خطابه قرار میگیرد، با فرمانده کل قوا و کسی که قدرت نهائی، قدرت قهریه در او تمرکز یافته است، شناسائی کند. وقتی امامان جماعت جمعه، مردانی که تقوا و زهد حرفه شان است تفنگ بدست بر فراز منبر خطابه قرار میگیرد نمود گویایی بر یکی بودن دین و قدرت است. که این، آن است و این، آن. اما ولی فقیه و یا آیت الله ها و حجت الاسلام ها، نه جامه ی پر زرق و برق قدرت به تن دارند نه چکمه های سهمگین و درخشنده. حاکمان امروز خود را تبلور دین میدانند نه جلوه ی قدرت. بواسطه ی تعهد و التزامی که به دین اسلام دارند، مبرا از آلودگی های قدرت اند. اما گوینده حرف آخر هستند و صادر کننده فرمان نهایی. هم چنانکه گفتمان  خطابه گویی  و روضه، گفتمان قدرت و فرمانروایی را پوشش دهد. عبا و عمامه نیز شمشیر برنده فقیه را پنهان سازد.

در حکومت دین، گویا فراموش شده است که کیست فرمانروا. واقعیت آنست که کسانی فرمانروایی و حکمرانی میکنند که در حوزه های علمیه پرورش یافته و حقایق مطلق مبنی بر شناخت هستی و نیستی، بود و نبود و غایت و ابدیت، آشکار شده در کتاب قرآن را آموخته اند . آنها همه چیز را میدانند. میدانند که امر و حکم خدا چگونه در سازگاری با شرایط امروز و یا عهد جدید،  پیاده میشود. اینان دینداران حرفه ای، آیت الله ها، حجت الا سلام ها، واعظین  و روضه خوان ها، هستند. در راس اینان ولایت فقیه قرار گرفته است که بیشتر از همه به دانش الهی آگاهی دارد. حرف او، حرف آخر و حرف نهایی است. حرف او قانون است و چون و چرا ناپذیر. او هم فرمانده آیت الله ها و حجت الا سلام ها ست و هم رهبر امام جمعه ها در هر شهر و بخش و قصبه ای. مهمتر و بالاتر از همه، ولایت فقیه فرمانده کل قوا است. از پاسداران گرفته تا ارتش و نیروهای دریائی و زمینی. جنگ و صلح به تصمیم او ست. املاک و مستغلات و ثروت و منابع کشور همه تحت اختیار او ست. همه از قوای به اصطلاح سه گانه گرفته تا احاد ملت نسبت باو مسئول هستند اما او در برابر هیچکس و هیچ نیرویی مسئول نیست. نهاد های ریاست جمهوری و مجلس به فرمان او ست که به چرخش در آیند. وظیفه این نهادها بزک کردن، آلایش و پالایش و جلوه مدرن دادن به نهادی ست که ریشه در دوران طفولیت و بدوی بشر دارد. بی جهت نیست که ولی فقیه جلوه ی الله است.

اما واقعیت آن است که نظامی که عَلم علم و دانش را بدوش میکشد و از پیشرفتهای حیرت انگیز و دستیابی به چرخه سوخت هسته ای چنان افتخار کند که گوئی مخترع آن بوده است، در واقع نظامی ست که بر اساس مطلق گرائی و تحجّر  و تعصب و تصلب بنا گردیده است و تا کنون از خود جز خشم و خشونت و بیرحمی،  فریب و حیله و ریاکاری، باری بر شاخه اش ننشسته است. حکومت دین، حکومتی ست که در دل مردم خوف برانگیخته است، خوف سرپیچی، خوف تمرد. خوف ممکن است که باز نگاه دارنده جنایتکار نباشد، اما باز دارنده ی کسانی ست که زندگی را دوست دارند. شکسته شدن، تحقیر و خوار شدن در درست بازجویان حکومت دین، هزینه ای ست بسی سترگ که نتوان از هر کسی انتظار داشت. بی دلیل نیست آنان که به تحمل نه تنها این هزینه بلکه تا پای جان، «نه» میگویند، نادر اند  و همچون ستاره ای در آسمان تاریک تاریخ مان جاودانه میدرخشند. آنها شهید نیستند، قهرمانان ملت اند.

اما شاید جایز بلکه حق باشد که جویا شویم که اگر تمدن غرب در حال سقوط و زوال است، حکومت دین، بشر را به کدام سوی هستی میخواهد سوق دهد؟  وقتی ولایت فقیه و کارگزاران ش به مدیریت رئیس جمهور و همردیفان انقلابی، بشر را بسوی راه انبیا فرا میخوانند آیا یک سخن (گفتمان) شاعرانه است یا دعوت فرمانروایی است بسوی رستگاری نهائی؟ آیا فرمانبران آگاهند به چگونگی راه انبیا و یا راه امامان معصوم و مظلوم؟ آیا این راه میتواند راهی به جز تسلیم و اطاعت، حقارت و خواری و یا بندگی باشد و اسارت؟ حال حکومت دین میتواند از بر قراری نظام داد و عدالت، سلطه ستیزی و حرمت به آزادی و کمال انسانی، سخنفرسایی کند تا که نفس در سینه دارد. اما برای صداقت نیت آنها کافی ست که به تعداد اعدام هایی که رسما بدست رژیم دین صورت گرفته است بنگریم، آنهم به شنیع ترین وضع ممکن در انظار عموم و به تصدیق کلام الهی که قرات میشود با نوایی که تار و پود را بلرزه در آورد، آوایی که تهدید میکند و هشدار دهد از انتقام و سختگیری الله. 

بعبارت دیگر، تمام جنایاتی که بر علیه بشر بدست حکومت دین صورت میگیرد بر اساس شریعت دین اسلام است که به اجرا در آید.. سنگسار یک حکم دینی است، یعنی قرآنی ست. سنگسار، مجازاتی ست تنفر بر انگیز در انسان، مهم نیست که از کدام نقطه ی کره ی زمین برخیزد. کشور های متمدن از دین برگشته، خنجر در دل خدا فرو برده اما مجازات اعدام را در شان بشر ندانسته اند و آنرا لغو کرده اند. حال آنکه در حکومت دین اعدام، تنبیه و مجازات، شلاق و تازیانه در معابر عمومی، شکنجه دور از انظار مردم، در شکنجه گاه ها، نماد عدالت است و داد اسلامی، سریع و خدشه ناپذیر. مجازات، "فی نفسه، " مهم است نه اثبات گناهکاری یا بی گناهی. حسابرس اصلی، الله است، در صورت بی گناهی، معدوم  به بهشت راه یابد، چه جای نگرانی ست. آیا میتوان توجیهی بهتر از این برای جنایت علیه بشریت یافت؟ این منطق شریعت و شمشیر است و یا دین و قدرت، منطقی که البته در انحصار اسلام نیست. تمایل به شر قبل از هر چیز از دین بر خاسته است. آیا هست کسی که بخواهد در دنیایی زندگی کند که اصولگرایان سه دین بزرگ بشریت، یهودی و مسیحی و اسلامی بر آن حکومت کند؟ 

جهاد و شهادت نیز فرمان الله است. مسلمان را موظف و مکلف در جنگ در را ه الله و گسترش کیش او کرده است. این وظیفه شرعی، یعنی حکم قرانی، چیزی نیست مگر فراخوانی به سوی تخریب و ویرانی، تا آخرین قطره ی خون خود، بریزی خون دیگری، چه اگر بمانی غنی شوی از غنایم جنگی و اگر هم جان دهی و شهید شوی، از الله بهترین پاداش را دریافت داری: باکره های بهشتی و زندگی ابدی. 

مضاف براین حکومت دین، به فرمان الله است که نظام قصاص و یا کین خواهی را بر قرار میسازد. این بدان معنا ست که دین آنچه زشت و شنیع، بد و شر در انسان است به منصه ی ظهور در آورد. بی دلیل نیست که  بغض و کینه گریبان مردم را گرفته است. مردم ایران هرگز چنین خشمگین و عصبی، چنین آزرده و ضعیف احساس نکرده است، روحیه ای که در جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش «اطلال ولایت،» به هم بستگی و هم رزمی تبدیل میگردد. دین اسلام، دین تنفر است، بویژه تنفر از دشمن که وقتی به پایان میرسد که دشمن به خواری و حقارت خود در برابر الله اعتراف کند و سر تسلیم و اطاعت بر زمین نهد. 

نزدیک به چهار دهه است که حکومت دین، جز بغض و کینه چیزی دیگر کشت نکرده است. بغض و کینه دستآورد اصلی انقلاب اسلامی ست.  از آغاز گفتمان رزم و جنگ و جهاد محور گفتمان حکومت دین بوده است و هنوز هم هست. عقب ماندگی ها و فقر و بدبختی و بیسوادی را به حرص و طمع سرمایه داران و استعمار گران نسبت میدهد و تنفر از آنان را دامن میزند که دست آلوده ی دین را در ترویج بیسوادی و خرافات و حرام حلال ها، ممنوعیت ها  و محرومیت هایی که آئین شریعت اسلامی ببار میآورد، آب تطهیر ریخته خیانت و جنایت دین را پرده پوشی نماید. مذاکره، مصالحه، همزیستی، نه، هرگز. تنفر، تنفر نسبت به دشمن که قدرت برتر، قدرت یزید ی ست، خود میشود یکی از بزرگترین افتخارات مقدس. که حکومت دین نشان خواهد داد، چگونه بی مهابا با مخاطرات روبرو شده و از دریای پر تلاطمی  که از سر دشمنی پیش راهش گذارده اند، سر افراز بیرون خواهد آمد.

این بدان معناست که بغض و کینه نه از حکومت دین بلکه از قدرت های جهانی بر میخیزد که دست به تحریمات زده اند تا نظام اسلامی را به زانو در آورند،  توجیهی ریاکارانه برای ادامه ی بغض و کینه، نیرویی که بکار اندازد حکومت دین بگونه ای خلاق در جهت بقای خویش  و به پیش میراند در همه آبهای دنیا. تا سه کیلو متری نیویورک، نیز پیش خواهد رفت: مستقل، خود کفا، بر دوش تعلیمات اسلامی قله های علم و دانش و تکنولوژی را فتح خواهد کرد. اما، واقعیت آن است که آن پیشرفت و پیشروی که به قیمت سرکوب آزادی و نهادین ساختن بغض و کینه تمام شود، نهایت پلید ی است و پلشتی . بغض و کینه افیون دین است. در دل الله باور لانه میکند و به سختی خروج یابد.. انسان را فرمانبر و مطیع میسازد. چون دچار تعصب است و تصلب.  وقتی حکومت دین، خود را "سلطه ستیز " میخواند، در واقع خوراک روزانه ای بوجود میآورد برای رشد و نمو بغض و کینه. چون به مسند قدرت رسید دین، به این گفته ی معروف را که "دین افیون توده ها  است " به باد سخره گرفته شد. گویی که افیون توده ها نمیتواند در نقش سلطه ستیز ظاهر شود. 

از نگاهی دیگر، نظم و نظام حجاب و اجباری ساختن آن بستر دیگری ست برا ی پرورش تنفر و آن نیز تنفر نسبت به جنس مخالف،  بعنوان یکی از فرآیند های حجاب. چرا که حجاب چیزی ببار نیاورد مگر غریبی و بیگانگی، محرومیت انسان از مصاحبت و معاشرت با یکدیگر. دور نگاهداشتن جنسیت ها از یکدیگر زمینه ای بوجود میآورد نه برای بیان بهترین غرایز انسانی، مهر و محبت و عشق ورزی بلکه به منظور نهادین ساختن بغض و کینه و کین خواهی. زیرا که  هر دو جنس محرومند و نیازمند و وابسته به یکدیگرند، طبیعتی غیر قابل انکار. مکر عارف باشی و مرتاض و ریاضت کش. فقها و علما که به نیات الله هم آگاهی دارند در تفسیر و تاویل خود نقل میکنند که الله گفته است اگر اختلافی بین زن و مرد ایجاد نکرده بودم دیگر نیازی به جدایی نبود که جنسیت ها از یک دیگر دوری جویند تا نظم اجتماعی بر قرار بماند. برخی از مردان الله که از زمانی که در رحم مادر زندگی میکرده اند اسلام آورده اند، اعتقاد دارند که اختلاط جنسی در دانشگاه ها ضرورتا همراه است با آزادی های جنسی. چه تنزلی؟ چقدر خواری  و ذلتی اگر آنچه در زیر و در خفا رخ میدهد، پرده برداری شود و شفاف گردد.حکومت دین فرو خواهد ریختت. تکفیر بر تو باد. هیچ چیز بیش از پیوستن زنان و مردان بیکدیگر خوف در دل نظام نمی افکند. 

  آیا ولایت فقیه در حالیکه از درون به ضعف میگراید، از تشدید ستیز و خصومت با غرب اجتناب میکند؟ از خطبه های بغض و کینه  و تنفر بر فراز منبر ها، باز خواهد ایستاد؟ صلح و دوستی پیشه کند؟ آیا این عمل کفر آمیز نخواهد بود؟ آیا این شریک قائل شدن برای الله نیست؟ آیا ولایت فقیه که در روز عاشورا ی حسین سخت اشک میریزد و به سختی بر سر و سینه خود میکوبد، میتواند الگوی شهادت امام را در راه الله فراموش کند؟ او و تمام فرماندهان و سپاهیان ش همه آماده جان نثار ی در راه الله هستند  و به خاک سائیدن پوزه دشمن. البته ممکن است که اگر جهاد و شهادت دچار بحران گردد، بار دیگر وحی الهی صادر گردد که صلح و مذاکره نیز خود یک نوع پیروزی ست. کیست که میگوید خدا مرده است.</strong>

Firouz Nojoumi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

چهار تن در زندان کرمان اعدام شدند


خبرگزاری هرانا - صبح چهارشنبه در زندان کرمان چهار نفر به اتهام حمل مواد مخدر اعدام شدند و رسانه‌های رسمی وابسته به دولت از پوشش خبری آن ممانعت کردند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح چهار شنبه هفته جاری چهارتن از زندانیان متهم به حمل و نگهداری مواد مخدر که از سال گذشته در زندان کرمان نگهداری می‌شدند و فاقد هر نوع سوء پیشینه کیفری بودند در زندان کرمان اعدام شدند. رسانه‌های رسمی وابسته به دولت از هر گونه پوشش خبری آن تاکنون امتناع کرده‌اند. 

گفتنی‌ست، مجلس ترحیم دوتن از ایشان در تاریخ ۲۰ اردی‌بهشت برگزار شد.

روسیه پوتین؛ طرحی برای جريمه معترضان ضد دولتی


مجلس دومای روسیه احتمالا طرحی را اوائل سال دو هزار و سیزده برای جریمه و مجازات افرادی که تظاهرات ضد دولتی را سازماندهی می کنند تصویب می کند. بر این اساس سازمانده های تظاهرات پنجاه هزار دلار جریمه می شوند. 

به گزارش خبرگزاری ریانووستی از مسکو، یکی از اعضای حزب روسیه واحد حاکم در روسیه روز جمعه طرح افزایش جریمه سازماندهی تظاهرات را به پنجاه هزار دلار به دوما تحویل داد.

الکساندر نوروف یکی از مقامات بلندپایه حزب روسیه واحد گفت، دوما احتمالا در سال دو هزار و سیزده این طرح را تصویب می کند.

وی افزود شخصا از طرح جریمه معترضان به منظور خلاص شدن از شر اقدامات تحریک آمیز آنها علیه نیروهای پلیس حمایت می کند. 

روسیه از زمان انتخابات پارلمانی ماه دسامبر با موجی از اعتراضات مواجه شده است.

این تظاهرات ها بعد از انتخابات ریاست جمهوری چهارم مارس روسیه نیز ادامه یافت.

در تظاهرات مسکو در شب مراسم تحلیف ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین بیش از چهارصد نفر بازداشت شدند.

حدود سی افسر پلیس و تعداد نامشخصی از معترضان در درگیری های ناشی از این تظاهرات زخمی شدند.