۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

ميرغضب‌ها- محمد اقبال-ليبرتي


ميرغضب‌ها- محمد اقبال-ليبرتي


527803_157321251094789_80426143_nنوري‌زاده- اين يكي قيافه‌اش هم عين ميرغضب است. ميرغضب كسي بود كه ”سر” مي‌بريد، البته به‌فرمان. خودش را – نه از نزديك – مي‌شناسم، يك قاتل ساواكي كه در روزنامه اطلاعات شاه كار مي‌كرد، اواخر انقلاب تلاش كرد يك كمي پز اپوزيسيون بگيرد، بعد از انقلاب يك مرتبه ديديم اسمش در ميان 17 تني است كه در يك سند افشا شده، ساواك مي‌خواسته طي يك طرح كودتا آنها را دستگير و به جزيره سيري در جنوب ببرد و سربه‌نيست كند.

در اين سند كه در برخي از روزنامه‌هاي آن دوران چاپ شده بود نام مهندس بازرگان، دكتر (يدالله) سحابي، آيت‌الله طالقاني (تنها روحاني در اين ليست)، دكتر كريم سنجابي در ميان اين افراد بود. نام من هم به دليل ارتباطات گسترده با خبرنگاران خارجي، آن‌چنان كه يك بار تيمسار سجده‌اي رييس كميته مشترك در همان زندان به خودم گفت (او مي‌گفت خبرنگاران بيگانه)، نيز در ميان افراد ذكر شده بود. اما وجود نام اين ساواكي در ميان آن اسامي خيلي برايمان افت داشت. كمي بعد تلفن زنگ زد، يكي از كارمندان روزنامه اطلاعات بود كه آشنايي مختصري با او داشتم، گفت اين نوري‌زاده اسم خودش را در ميان آن اسامي درز داده و تحريريه هم متوجه نشده. روز بعد به مناسبتي اصل سند را دوستي برايم آورد، نوري زاده در ليست نبود! همان‌موقع اين مطلب را در يك نشريه آن دوران خاطرنشان ساختم.
به گفته خودش ”پولهاي طيب و طاهر” جمهوري اسلامي را مي‌گيرد، مزدور اجاره‌يي است بنابراين از هرجا كه بدهند مي‌گيرد. در طول جنگ ايران و عراق مقالات آتشينش به عربي در حمايت از حكومت عراق كه دست شوونيستهاي عرب را از پشت بسته بود در رسانه‌هاي عربي آن زمان به طور خاص هفته‌نامه‌يي به‌نام الدستور در لندن چاپ مي‌شد. بعد از جنگ كويت، يك مرتبه 180 درجه تغيير جهت داد. يك روز با سردبير روزنامه الجمهوريه ديداري داشتم. وي قبلا در سفارت عراق در لندن شاغل بوده. بحث مقالات جديد نوري‌زاده عليه عراق پيش آمد، گفت. اين علي نوري زاده هر هفته مي‌آمد سفارت نزد من و دستمزدش را مي‌گرفت. اگر الآن هم ميخواستيم باز مي‌خريديمش!
حالا به موضعگيري ”بسيار دلسوزانه” اين مزدور اجاره‌يي در مورد حمله موشكي 21 بهمن امسال نگاه كنيد: نامبرده مي‌گويد: «… در عراق… مجاهدين را عملا دست و پايشان را بسته اند هيچ حركتي نمي توانستند توي اردوگاه ليبرتي بكنند با موشك آنجا را زدند اين يعني چي ؟ يعني ضعيف كشي… خوب برو به خانم رجوي توي واشنگتن و نشسته ميان چهارتا سناتور برو اون را حل كن ، مي روي بچه هاي بيچاره را در اردوگاه مي زني؟!». (پياده شده از برنامه تلويزيوني ”رو به سوي خانه پدري” 30 بهمن 91). نگفتم ميرغضب!؟ مي‌گويد چرا به ليبرتي موشك مي‌زني برو خانم مريم رجوي را در واشنگتن!! ”حل كن”. اين را مي‌گويند ”سر” زدن. آن‌هم در علن كه البته شايان پيگرد قضائي به اتهام تحريض به قتل هم هست.
دو كلام از ماماچه پليدك (عاطفه اقبال) – ترتيب اسامي زياد چشم مزدوران را نگيرد، همه‌شان سر و ته يك كرباسند، علت ديگر دارد. بعد از مقاله پيشين در مورد هرزه‌دري‌هاي اين خائن، مطابق همان «خط» يك يادداشت نوشت كه مطلقا در آن به محتواي حرفها به طور خاص غوطه‌ور شدنش در گنداب وزارت نپرداخت. عنوان مطلب ”به برادرم هرگز” است كه بلا استثناء در تمامي سايتها و فيس بوكهاي وزارت اطلاعات و مزدورانش عينا چاپ شده است. نوشته است: «در روز تولد من به عنوان هديه روز تولدم! نامه اي را منتشر کرده اند باصطلاح از قول برادر عزيز من محمد… بزودي به اين نامه نويسان پشت پرده جواب خواهم داد. ولي به برادرم محمد هرگز. که او ذره اي از احترامش در نظر من کم نشده و اساسا اين نامه را به او ربط نميدهم… برادر نازنينم محمد هر زمان که اينجا آمد جلوي من نشست به تنهايي همين حرفها را به من زد جوابش را خواهم داد». اول آن‌كه بهتر از اين چه هديه‌يي مي‌خواستي؟، هديه بايد چيزي برازنده خودت مي‌بود! دوم آن‌كه اگر روزي به فرض محال چنين امري دست بدهد و تو جلوي من نشسته باشي، جز يك ”تف” به صورتت هيچ چيزي از اين «برادر نازنين» دريافت نخواهي كرد. اما حرف اصلي چيست. در يك كلام مقاله را «محمد اقبال نازنين» ننوشته بلكه «سازمان و رهبري سازمان» نوشته يعني اين ماماچه پليدك هم ميرغضبي است كه دارد ”سر” مي‌برد.
سبحاني. اين مأمور شناخته‌شده و لو رفته وزارت اطلاعات كه خودش هم به اتهام چاقوكشي در فرانسه تحت تعقيب قرار گرفته يكي ديگر از اين ميرغضبها است. افاضات اين چاقوكش اطلاعات آخوندي را در «مصاحبه‌يي با تي وي مردمِ» اجاره‌اي وزارت اطلاعات-19 اسفند 91 ديدم. اولش بند را آب مي‌دهد و ترس و لرزه سرنگوني رژيم را به‌نمايش مي‌گذارد: «رجوي مي خواهد با اصرارش به برگشتن به اشرف ، نقش ارتش آزادي‌بخش سوريه رو در فضاي جامعه ي ايران بازي بکند» و سپس در مقام نصحيت‌گر به «ماماچه پليدك» مي‌گويد: «… آيا شما باور مي کنيد که آقاي محمد اقبال که در سازمان مجاهدين مسئوليت دارد و در حال حاضر در کمپ ليبرتي است بيايد خواهرش را به دليل اختلاف نظر با يک اصطلاح بسيار بد و توهين آميز مورد خطاب قرار دهد ؟ در حالي که خانواده اش در اروپا حضور دارند و داخل ايران نيستند که تسهيلات حکومتي دريافت کرده باشند، من به خانواده ي محمد اقبال ، خانم عاطفه اقبال هم مي گويم اين را نوشته برادر خود ندانند، اين نوشته محمد اقبال نيست ، اين نوشته گشتاپوي سازمان مجاهدين است نوشته مسئول ستاد امنيت و اطلاعات سازمان مجاهدين است و فقط آن را مي دهند دست محمد اقبال بخواند». اين يكي ميرغضب سر را از پايين‌تر مي‌زند و به «ستاد امنيت و اطلاعات سازمان مجاهدين خلق» اكتفا كرده است.
ايرج شكري. يك اخراجي شورا كه اكنون از فرط ضديت و هيستري ضد مجاهدي آنقدر ياوه سر هم مي‌كند و مي‌نويسد كه خريدار عمده و اصلي‌اش كه در عين حال نخستين مولد و مبدع آن هم هست ( رژيم آخوندها) كم و كسري احساس نكند. ايرج شكري در حالي كه متصل دروغ مي‌گويد، اما مرتب تكرار مي‌كند كه «برادر شريف مي‌داند من دروغ نمي‌گويم، دروغگو سگ است»، در يك مطلب 15 صفحه‌يي با دستاويز قراردادن مقاله يي كه به گفته او «در مورد حمله هايي بود که به خانم عاطفه اقبال به خاطر فراخواني که براي حمايت از انتقال هرچه سريعتر مجاهدين مستقر در ليبرتي به خارج از عراق در فيس بوک منتشر کرده، شده بود»، چنين مي‌نويسد:« با توجه به شناختي که از «سيره سيئه» و انزجار برانگيز نسق گيري و قلدرمنشي و برچسب زني… از سوي رهبري مجاهدين بکار گرفته شده،گفتم نکند محمد اقبال بنا بر همان سيره سيئه –وارد اين دسته کُر ارعاب.. بشود و مبادا قلم را در حرمت شکني عليه خواهرانش بکار بگيرد. تصور اين مساله خيلي برايم آزار دهنده بود. چون زماني که او در فرانسه بود و در مدتي که گاهي او را در اورسورواز- دبيرخانه شورا- مي ديدم، هميشه او را خوش برخورد و لبخند برلب و با نزاکت يافته بودم گفتم آقاي محمد اقبال پخته تر و فهيم تر از آن است که به اين نوع خود نمائيهاي مبتذل و انزجار برانگيز دست بزند و حرمت خواهر نگه ندارد. اما تصادفا مطلب به شدت توهين آميز محمد اقبال عليه عاطفه را در سياست ايران افشاگر وابسته به سازمان مجاهدين خلق را ديدم و بسيار متاسف شدم که او به چنين اقدام انزجار برانگيزي دست زده است… محمد اقبال به عنوان يکي از «سربازان مريم و مسعود» و يک «خالص شده در کوره انقلاب ايدئولوژيک» براساس تعليمات و فضايي که توليد کنندگان و آفريندگان اصلي آن را مسعود رجوي و مهدي ابريشمچي مي دانم به ويژه بر اساس رهنمودها و خط نشان کشيدن هاي مسعود رجوي در سخنان ديماه.. عمل كرده است». اول آن‌كه اين ميرغضب آن روي مرا نديده بوده، به جلاد و ميرغضب كه لبخند نمي‌زنند، آن موقع عضو شوراي ملي مقاومت بودي كه فلسفه وجودي و رسالتش سرنگوني رژيم آخوندي است. اين كجا و يك ياوه سراي همسو و همنوا با سايتها و مزدوران گشتاپوي آخوندي بر ضد اين مقاومت كجا؟ دوم آن‌كه اين‌هم آخرش صريحا گفته كه مقاله را من ننوشته‌ام بلكه «بر اساس تعليمات.. مسعود رجوي و …» بوده است. اين هم ميرغضب است و كارش سر زدن.
محمدعلي اصفهاني. اين يكي هم دچار همان عارضه همپالكي بالايي‌اش است؛ با اين تفاوت كه مال اين يكي، خيلي شديدتر و دوز آخوندي اش خيلي بيشتر است. اين يكي را خودم درخواست اخراجش از شورا را در يك جلسه رسمي دادم. ميرغضب ذكر شده در مطلبي با عنوان «شايد فردا براي ما و ساکنان ليبرتي دير شده باشد» در سايت ايران اينترلينك اطلاعات آخوندي، در حالي كه وانمود مي‌كند در فاصله چند هزار كيلومتري از حرفهاي آخوند «واثق البطاط» و «جيش المختار» او تب و لرز گرفته كه تهديد كرده ليبرتي را مجددا مورد حمله قرار خواهد داد، مدعي است كه «دستگاه تبليغاتي مجاهدين.. عالماً و عامداً از انعکاس اين اخبار و گزارش‌ها که مستقيماً به سرنوشت ساکنان ليبرتي مربوط مي شوند، خودداري کرده است». بي‌حيايي در حدي است كه متون مربوط به حرفهاي واثق البطاط را از اطلاعيه دبيرخانه شورا در اين رابطه و سيماي آزادي و سايت مجاهد (كه همه اشرفيان مانند ساير منابع به همه آنها دسترسي دارند)كپي چسبان كرده تا به عنوان مطلب نو به خوانندگان اطلاعاتي قالب كند، و بعد هم نتيجه گرفته: «چرا که خط رهبر، نگاه داشتن اين آدم ها در کام مرگي بي ثمر، و فدا کردنشان است». يعني اين سه هزار و 200 «آدم» هيچ اراده‌يي از خودشان ندارند و به گفته اين ميرغضب در كشوري مانده‌اند «که حضور در آن هيچ نسبتي با مبارزه براي رهايي مردم ايران ندارد».! واضح شد؟
بهزاد عليشاهي. مزدور ديگر وزارت اطلاعات كه زوزه‌هايش از سيصد بلندگو در اشرف هنوز در گوشم مي‌پيچد از «كم ظرفيتي مجاهدين نسبت به هوادارانشان عاطفه و عفت اقبال» رنجيده خاطر شده است و نوشته «در دستگاه اعتقادي –فرقه اي مجاهدين نه تنها مخالف و منتقد و منتقد دلسوز , مزدور و خائن ناميده ميشود ونه تنها مسئولين بيطرف بين‌المللي مثل کوبلر و سفير آلمان و… هم مزدور خوانده ميشوند بلکه هوادار دلسوز خودشان هم که غالبا به دو گروه قبل فحش هم ميدهند و از سازمان همه رقم تعريف ميکنند نيز در صورت پيش نبردن خط و خطوط سازمان و يا حرفي که ممکن است معني ديگري از آن برداشت شود بلافاصله مزدور و خائن ناميده ميشوند و طبق دستور العمل مسعود رجوي در 5دي ماه برايشان مدرک و سند جور ميشود و در موردشان افشاگري ميشود». ميرغضب را مي‌بينيد؟ بعد از شهادت هشت تن و مجروح شدن بيش از صد تن و به ويژه شهادت جانگداز حميد ربيع بعد از يك ماه تمام درد و رنج كه فقط با يك مهر تمديد در پاسپورت آلمانيش از سوي «نماينده بي‌طرف» و همسر بي‌طرف‌ترش سفير آلمان در عراق قابل پيشگيري بود، به دستور وزارت اطلاعات دنبال زدن سر مجاهدين است.
اكنون برويم دوباره به قلب موضوع. از نوري زاده تا ماماچه پليدك، تا سبحاني چاقوكش و بهزاد عليشاهي زوزه كش اطلاعات و ايران ديدبان و ايران اينترلينك و ساير مأموران گمنام و بدنام اطلاعات آخوندي و همنوايان آنها، حرفشان چيست؟ يك حرف بيشتر نيست و آن اين كه بايد «سر» را، «رهبري» را، «مسعود و مريم» را هدف قرار داد. مزدور اجاره‌يي كه صريح گفته بقيه هم به اشكال مختلف همين حرف را زده‌اند. ميرغضب‌ها الآن كه رهبري داريم دنبال «
سر» هستند، و الا واضح است كه همچون اربابشان به خون تك تك ما تشنه هستند. آخر خودشان قبل از ما خوب مي‌دانند كه اكنون ديگر هركدام از مجاهدين يك رجوي است. يك چيز را حاليتان نيست، كارزار سرنگوني آغاز شده است، مجاهدين ، دماري از رژيم پليد آخوندي دربياورند كه در تواريخ بنويسند. پس بجنگ تا بجنگيم.
27 اسفند 1391