آقای داعی در مقالهای که در سایت فوروم ایرانیان به چاپ رسیده به تحلیل آخرین مقاله اکبر گنجی تحت عنوان «سازش با حکومت استبدادی»پرداختهاند،در زیر این مقاله را میخوانیم:
پایان عوامفریبی و کنار رفتن نقاب ها
مقاله جدید گنجی، نمونه بی سابقه ای از وارونه جلوه دادن حقیقت بمنظور مشروعیت بخشیدن به اصلاح طلبی در نظام ولایت فقیه است. وی با لجن پراکنی علیه اپوزیسیون ساختار شکن، یکبار دیگر نشان میدهد که با حمایت مالی دست راستی ترین محافل آمریکائی، پرچم دروغین صلح طلبی و مبارزه ضد آمریکائی بدست گرفته و برای ماندگاری رژیم تلاش میکند
اکبر گنجی در مقاله جدیدی که تحت عنوان «سازش با حکومت استبدادی» در سایت گویا نیوز به چاپ رسانده، مرزهای جدیدی در عوامفریبی و دروغپراکنی را در نوردیده است.گنجی در این مقاله، راه مقابله با رژیم های مستبد و خودکامه را بر دو نوع تقسیم میکند، یکی گفتگو وسازش با رژیم، آنچنانکه در لهستان، چکسلواکی، شیلی و … اتفاق افتاد و در نتیجه، اپوزیسیون توانست با کمترین هزینه پیروز شود و این کشورها نیز به دموکراسی رسیدند. راه دوم، مبارزه برای سرنگونی رژیم به سبک عراق، لیبی و اکنون سوریه است که به نابودی کشور و ایجاد یک دیکتاتوری جدید منجر میشود. بدین ترتیب، از نظر گنجی راه دیگری وجود ندارد، یا باید با ولی فقیه سازش کرد یا بدنبال لیبائی کردن ایران بود.
به گفته گنجی، طرفداران روش اول اصلاح طلبان داخلی مثل موسوی و کروبی و خاتمی هستند که «حتی اگر میخواستند، نمیتوانستندجمهوری اسلامی را سرنگون سازند، برای این که فاقد امکانات و سازمان براندازی رژیم بوده و هستند. اصلاح طلبان با جمع بندی این تجربه ها باور دارند که هزینه ی انسانی، کینه و نفرت عمیقی که کشتار سیاسی بر جای می گذارد، و نیز هزینه تخریب زیربناهای اقتصادی کشور در این روش تغییر نظام سیاسی آنقدر عظیم است که نه توجیه اخلاقی و سیاسی دارد و نه ارثیه آن (لااقل برای مدتی طولانی) جایی برای رشد نهادها و نیروهای دمکرات باقی می گذارد. با توجه به این واقعیت ستبر، و دلایل دیگر، اصلاح طلب اند، نه برانداز. به دنبال اصلاح نظام براساس پایگاه اجتماعی شان هستند.»
از نظر گنجی، طرفداران راه دوم یعنی کسانی که مایل به سرنگونی رژیم میباشند، خارجه نشینانی هستند که در فقدان حمایت مردمی در داخل کشور، به مزدوران کشورهای بیگانه تبدیل شده اند و برای بروز جنگ و حمله نظامی دست دعا به آسمان برده اند: «اما بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور نگاهش معطوف به داخل نیست، برای این که ارتباط فعالی با داخل ندارد و به همین دلیل فاقد پایگاه اجتماعی داخلی است. مخاطب این افراد و گروه ها، معمولا نیروهای خارجی هستند. اگر به گفتار و رفتار این بخش از اپوزیسیون نگریسته میشود، مشاهده میشود که کار آنها غلو در بیان پدیدههایی منفی ایران است تا اجرای پروژههایی چون افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و مالی را در ایران امکان پذیر سازند. از جمله میگویند: حکومت ایران به طور مشخصی در حال ساختن بمب اتمی است و همین فردا است که با سلاح خود صلح و ثبات جهانی را به خطر افکند البته در بیانیه های سیاسی نوشته اند که جمهوری اسلامی صلح و امنیت جهانی را به خطر انداخته است.»
گنجی پس از تشریح روش های خیانت بار و ضد ایرانی اپوزیسیون خارج از کشور، به هموطنان ایرانی که از عقل و درایت برخوردارند نصیحت میکند که برای جلوگیری از ویرانی کشور، بهتر است بجای خیال پردازی در باره سرنگونی رژیم، روش کم هزینه تر یعنی سازش با خامنه ای را برگزینند.
استدلال گنجی درست مثل این است که از یک آدمی که گرسنه، خسته و بیمار در بیابان گرفتار شده بپرسید که کدام روش را برای نجات خود ازاین مخمصه ترجیح میدهد، اینکه سوار یک اتومبیل لوکس شده و در حال صرف نوشابه و رفع خستگی، روانه منزل شود یا اینکه، پیاده و با پای مجروح بسوی منزل براه بیفتد. هر آدم عاقلی راه آسانتر را انتخاب میکند. البته به شرطی که اتومبیلی در کار باشد و در مورد کشور ما، نظام ولی فقیه اهل سازش باشد و بتوان وضعیت ایران امروز و این رژیم قرون وسطائی را با کشورهای بلوک شرق یا شیلی و آرژانتین مقایسه کرد. رژیم هائی که کنار رفتن شان و تن دادن آنها به انتخابات آزاد، عمدتا بخاطر فروپاشی شوروی از یکطرف و تغییر سیاست آمریکا در حمایت از دیکتاتوری های نظامی وابسته به خود در آمریکای لاتین از طرف دیگر بود. بدنبال شکست آمریکا در جنگ ویتنام و رسوائی کودتای پینوشه در شیلی و همچنین پایان جنگ سرد، نگاه آمریکا به متحدان نظامی خود در آمریکای لاتین متحول شد که زمینه ساز اصلی کنار رفتن این دیکتاتوری ها و تن دادن به انتخابات آزاد بود.
مقاله گنجی دو پیام اصلی دارد، نخست، حقیر شمردن اپوزیسیون، قدرتمند جلوه دادن رژیم، بیهوده دانستن راه حل های ساختار شکن و کمک رسانی به اصلاح طلبان حکومتی در ایران.
اما پیام دوم گنجی که در سالهای گذشته از مهمترین وظائف سیاسی وی در خارج از کشور بوده است، مزدور و خائن شمردن خیل عظیم هموطنان خارج از کشور است که همچون بخش مهمی از هموطنان داخل از کشور، خواهان سرنگونی رژیم هستند و نظام ولایت فقیه را نابود کننده ایران و خطری برای صلح جهانی میدانند.
اکبر گنجی برای جور کردن جنس و منطقی جلوه دادن استدلال خود، میگوید که اپوزیسیون طرفدار براندازی رژیم «با جاسوسی و اطلاعات دروغ به دولتهای غربی (می) قبولاند که رژیم در حال ساختن بمب اتمی است. چون این مدعا تنها موضوعی است که حملهی نظامی به ایران را امکان پذیر میسازد.»
از این گفته گنجی میتوان نتیجه گرفت که از سال 2006 تاکنون، شورای امنیت، آژانس هسته ای، ایالات متحده، اروپا و بسیاری از کشورهای دیگر، دروغی که اپوزیسیون برانداز خارجه نشین ساخته و پرداخته را باور کرده و در نتیجه، با اعمال شدیدترین تحریم ها، خواهان جلوگیری از برنامه هسته ای ایران میباشند. برنامه ای که به گفته گنجی صلح آمیز است و نظامی خواندن آن دروغی بیش نیست.
بعبارت دیگر، رژیم ایران که تاکنون صدها میلیارد دلار برای برنامه هسته ای هزینه کرده و کشور را در آستانه نابودی کامل قرار داده است، تنها بدنبال تهیه برق برای مصارف کشاورزی، صنعتی و بهداشتی است، آنهم رژیمی که بجای تهیه داروی مورد نیاز بیماران کشور، بدنبال قاچاق مواد هسته ای و کمک به رژیم بشار اسد و حزب الله لبنان و جهاد اسلامی فلسطین است.
اکبر گنجی اگر بجای مقاله نویسی های مکرر و اظهار نظرهای کارشناسانه در زمینه اقتصاد، تاریخ، سیاست، جامعه شناسی، فقه، فلسفه و دهها علوم دیگر، لااقل به این سوال عبدالله رمضان زاده، سخنگوی دولت خاتمی پاسخ میداد، آنوقت، تحریم های بین المللی و مقابله جامعه جهانی با برنامه هسته ای رژیم را ناشی از دروغپراکنی اپوزیسیون نمیدانست و آنرا محصول سیاست های ضد ایرانی ولی فقیه و متحدان پاسدارش معرفی میکرد.
رمضان زاده در مناظره علنی با مهدی فضائلی گفت: در همه كشورها براي اعتمادسازي اول نيروگاه ميسازند، بعد غنيسازي ميكنند. دنیا از ما سوال ميكنند كه وقتي شما نميتوانيد نيروگاه بسازيد غنيسازي را براي چه ميخواهيد. تنها دو كشور راهي جز اين رفتند و بدون اينكه نيروگاه بسازند بدنبال غنيسازي رفتند يكي ليبي و ديگر كره شمالي كه ملت خود را به فلاكت انداختند. » (25 خرداد 1385، تهران)
باید از اکبر گنجی پرسید که اگر رژیم ایران بدنبال ساختن بمب اتم نیست برای چه منظوری میلیارد ها دلار برای غنی سازی اورانیوم صرف میکند در حالیکه هیچ نیروگاهی برای استفاده از این اورانیوم موجود نیست؟ نیروگاه بوشهر توسط روسها ساخته شده و سوخت آن نیز توسط خود آنان فراهم میشود. نیروگاه اراک نیز از نوع آب سنگین است و اصولا نمی تواند از اورانیوم غنی شده استفاده کند. اکنون، 20 سال پس از شروع برنامه هسته ای رژیم، رئیس سازمان انرژی هسته ای تازه بیاد آورده است که برنامه صلح آمیز فقط غنی سازی اورانیوم نیست و به نیروگاه و راکتور نیز نیاز دارد از اینرو اعلام کرده است که طی بیست تا سی سال آینده، رژیم ساخت نیروگاه را به پایان خواهد برد.
گنجی لااقل باندازه اصلاح طلبان داخل کشور شهامت و صداقت ندارد تا ماهیت ضد ملی برنامه هسته ای رژیم را آشکار کند. احمد شیرزاد نماینده اصلاح طلب مجلس رژیم در این زمینه گفته است:
”من سئوالم اين است كه اين همه هزينه دادن به خاطر چيست. اصلا از ابتدا چه كسي درجريان اين مسايل و اين پروژه ها بود؟ من به شما مي گويم هيچ كدام از مجالس اول تاششم كه ما بوديم در جريان اين پروژه ها نبودند و هيچ نوع شفافيتي وجود نداشت، آنوقتچگونه انتظار داريد در يك فرايند عقلانيت وجود داشته باشد. مجلس ششم خيلي تحقيق كرد و در نهايت به اينجا رسيديم كه در موردپروژه هاي هسته اي ايران تنها يك گزارش تخصصي در سازمان انرژي اتمي ايران وجود داردكه آنهم گزارش يك كارمند ليسانسيه اين سازمان است كه در اين گزارش توليد برق هستهاي توصيه مي شود، در حالي كه در تمام ادله هايي كه در اين گزارش آمده، دستكاري شدهاست.» (سایت میزان، 10 اسفند 1385 و همچنین وبلاگ شخصی احمد شیرزاد)
گنجی اگر ذره ای صداقت داشت بجای لجن پراکنی علیه میلیونها ایرانی که خواهان سرنگونی نظام ولایت فقیه هستند، به این بخش از اظهارات مصطفی تاجزاده در مناظره علنی با الیاس نادران در دانشگاه گرگان توجه میکرد:
تاج زاده:… آقاي احمدينژاد گفت اروپاييها به ما پيغام دادند شما 24 ساعت فعاليتهاي سانتريفيوژها را به حالت تعليق درآوريد، ما پرونده شما را از شوراي امنيت خارج ميكنيم. وي اعلام كرد ايران اين پيشنهاد را نپذيرفت. همين مساله به تنهايي نشان ميدهد نگراني حضرات نه پيشرفت علمي و تكنولوژيك كشور است و نه حتي به راه افتادن نيروگاههاي هستهاي.
اگر جهان با داشتن تأسيسات هستهاي ايران مخالف بود، بوشهر را كامل نميكردند. به علاوه پيشنهاد اتحاديه اروپا اين بود كه چند نيروگاه ديگر هستهاي نيز براي ايران بسازند، به شرط آنكه دولت ما چرخه سوخت يا غنيسازي اورانيوم را رها كند. پس نگوييد دنيا با پيشرفتهاي علمي و فني ما مخالف است. نه! جامعه جهاني پذيرفته است ايران نيروگاه هستهاي داشته باشد.
در قطعنامههاي شوراي امنيت، بر حق ايران در زمينه داشتن نيروگاههاي هستهاي تاكيد و تصريح شده، اما با غنيسازي اورانيوم كه آن را مقدمه تهيه سلاح هستهاي ميدانند، مخالفت شده است. آژانس اتمي يا شوراي امنيت از ما نخواستهاند كليه فعاليتهاي هستهاي خود را تعطيل كنيم بلكه صرفا با غنيسازي اورانيوم در داخل خاك ايران آن هم به دليل پنهانكاري اوليه و مواضع راديكال در سياست خارجي ما مخالفاند..» (دانشگاه گرگان، آذرماه 1385)
اکبر گنجی و مقالات پی در پی وی در حقیر شمردن اپوزیسیون ساختار شکن، تاییدی براین نظریه است که رژیم ایران با طرح و برنامه، از اعزام این دسته از خط امامی های سابق به خارج از کشور حمایت میکند تا در آمریکا و اروپا، ضمن کمک رسانی به لابی رژیم بویژه نایاک و با برخورداری از حمایت های مالی – سیاسی محافل طرفدار مماشات، کمک رسان رژیم ولایت فقیه باشند و به بقای این نظام ضد ملی کمک کنند.
منبع: فوروم ایرانیان
اکبر گنجی در مقاله جدیدی که تحت عنوان «سازش با حکومت استبدادی» در سایت گویا نیوز به چاپ رسانده، مرزهای جدیدی در عوامفریبی و دروغپراکنی را در نوردیده است.گنجی در این مقاله، راه مقابله با رژیم های مستبد و خودکامه را بر دو نوع تقسیم میکند، یکی گفتگو وسازش با رژیم، آنچنانکه در لهستان، چکسلواکی، شیلی و … اتفاق افتاد و در نتیجه، اپوزیسیون توانست با کمترین هزینه پیروز شود و این کشورها نیز به دموکراسی رسیدند. راه دوم، مبارزه برای سرنگونی رژیم به سبک عراق، لیبی و اکنون سوریه است که به نابودی کشور و ایجاد یک دیکتاتوری جدید منجر میشود. بدین ترتیب، از نظر گنجی راه دیگری وجود ندارد، یا باید با ولی فقیه سازش کرد یا بدنبال لیبائی کردن ایران بود.
به گفته گنجی، طرفداران روش اول اصلاح طلبان داخلی مثل موسوی و کروبی و خاتمی هستند که «حتی اگر میخواستند، نمیتوانستندجمهوری اسلامی را سرنگون سازند، برای این که فاقد امکانات و سازمان براندازی رژیم بوده و هستند. اصلاح طلبان با جمع بندی این تجربه ها باور دارند که هزینه ی انسانی، کینه و نفرت عمیقی که کشتار سیاسی بر جای می گذارد، و نیز هزینه تخریب زیربناهای اقتصادی کشور در این روش تغییر نظام سیاسی آنقدر عظیم است که نه توجیه اخلاقی و سیاسی دارد و نه ارثیه آن (لااقل برای مدتی طولانی) جایی برای رشد نهادها و نیروهای دمکرات باقی می گذارد. با توجه به این واقعیت ستبر، و دلایل دیگر، اصلاح طلب اند، نه برانداز. به دنبال اصلاح نظام براساس پایگاه اجتماعی شان هستند.»
از نظر گنجی، طرفداران راه دوم یعنی کسانی که مایل به سرنگونی رژیم میباشند، خارجه نشینانی هستند که در فقدان حمایت مردمی در داخل کشور، به مزدوران کشورهای بیگانه تبدیل شده اند و برای بروز جنگ و حمله نظامی دست دعا به آسمان برده اند: «اما بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور نگاهش معطوف به داخل نیست، برای این که ارتباط فعالی با داخل ندارد و به همین دلیل فاقد پایگاه اجتماعی داخلی است. مخاطب این افراد و گروه ها، معمولا نیروهای خارجی هستند. اگر به گفتار و رفتار این بخش از اپوزیسیون نگریسته میشود، مشاهده میشود که کار آنها غلو در بیان پدیدههایی منفی ایران است تا اجرای پروژههایی چون افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و مالی را در ایران امکان پذیر سازند. از جمله میگویند: حکومت ایران به طور مشخصی در حال ساختن بمب اتمی است و همین فردا است که با سلاح خود صلح و ثبات جهانی را به خطر افکند البته در بیانیه های سیاسی نوشته اند که جمهوری اسلامی صلح و امنیت جهانی را به خطر انداخته است.»
گنجی پس از تشریح روش های خیانت بار و ضد ایرانی اپوزیسیون خارج از کشور، به هموطنان ایرانی که از عقل و درایت برخوردارند نصیحت میکند که برای جلوگیری از ویرانی کشور، بهتر است بجای خیال پردازی در باره سرنگونی رژیم، روش کم هزینه تر یعنی سازش با خامنه ای را برگزینند.
استدلال گنجی درست مثل این است که از یک آدمی که گرسنه، خسته و بیمار در بیابان گرفتار شده بپرسید که کدام روش را برای نجات خود ازاین مخمصه ترجیح میدهد، اینکه سوار یک اتومبیل لوکس شده و در حال صرف نوشابه و رفع خستگی، روانه منزل شود یا اینکه، پیاده و با پای مجروح بسوی منزل براه بیفتد. هر آدم عاقلی راه آسانتر را انتخاب میکند. البته به شرطی که اتومبیلی در کار باشد و در مورد کشور ما، نظام ولی فقیه اهل سازش باشد و بتوان وضعیت ایران امروز و این رژیم قرون وسطائی را با کشورهای بلوک شرق یا شیلی و آرژانتین مقایسه کرد. رژیم هائی که کنار رفتن شان و تن دادن آنها به انتخابات آزاد، عمدتا بخاطر فروپاشی شوروی از یکطرف و تغییر سیاست آمریکا در حمایت از دیکتاتوری های نظامی وابسته به خود در آمریکای لاتین از طرف دیگر بود. بدنبال شکست آمریکا در جنگ ویتنام و رسوائی کودتای پینوشه در شیلی و همچنین پایان جنگ سرد، نگاه آمریکا به متحدان نظامی خود در آمریکای لاتین متحول شد که زمینه ساز اصلی کنار رفتن این دیکتاتوری ها و تن دادن به انتخابات آزاد بود.
مقاله گنجی دو پیام اصلی دارد، نخست، حقیر شمردن اپوزیسیون، قدرتمند جلوه دادن رژیم، بیهوده دانستن راه حل های ساختار شکن و کمک رسانی به اصلاح طلبان حکومتی در ایران.
اما پیام دوم گنجی که در سالهای گذشته از مهمترین وظائف سیاسی وی در خارج از کشور بوده است، مزدور و خائن شمردن خیل عظیم هموطنان خارج از کشور است که همچون بخش مهمی از هموطنان داخل از کشور، خواهان سرنگونی رژیم هستند و نظام ولایت فقیه را نابود کننده ایران و خطری برای صلح جهانی میدانند.
اکبر گنجی برای جور کردن جنس و منطقی جلوه دادن استدلال خود، میگوید که اپوزیسیون طرفدار براندازی رژیم «با جاسوسی و اطلاعات دروغ به دولتهای غربی (می) قبولاند که رژیم در حال ساختن بمب اتمی است. چون این مدعا تنها موضوعی است که حملهی نظامی به ایران را امکان پذیر میسازد.»
از این گفته گنجی میتوان نتیجه گرفت که از سال 2006 تاکنون، شورای امنیت، آژانس هسته ای، ایالات متحده، اروپا و بسیاری از کشورهای دیگر، دروغی که اپوزیسیون برانداز خارجه نشین ساخته و پرداخته را باور کرده و در نتیجه، با اعمال شدیدترین تحریم ها، خواهان جلوگیری از برنامه هسته ای ایران میباشند. برنامه ای که به گفته گنجی صلح آمیز است و نظامی خواندن آن دروغی بیش نیست.
بعبارت دیگر، رژیم ایران که تاکنون صدها میلیارد دلار برای برنامه هسته ای هزینه کرده و کشور را در آستانه نابودی کامل قرار داده است، تنها بدنبال تهیه برق برای مصارف کشاورزی، صنعتی و بهداشتی است، آنهم رژیمی که بجای تهیه داروی مورد نیاز بیماران کشور، بدنبال قاچاق مواد هسته ای و کمک به رژیم بشار اسد و حزب الله لبنان و جهاد اسلامی فلسطین است.
اکبر گنجی اگر بجای مقاله نویسی های مکرر و اظهار نظرهای کارشناسانه در زمینه اقتصاد، تاریخ، سیاست، جامعه شناسی، فقه، فلسفه و دهها علوم دیگر، لااقل به این سوال عبدالله رمضان زاده، سخنگوی دولت خاتمی پاسخ میداد، آنوقت، تحریم های بین المللی و مقابله جامعه جهانی با برنامه هسته ای رژیم را ناشی از دروغپراکنی اپوزیسیون نمیدانست و آنرا محصول سیاست های ضد ایرانی ولی فقیه و متحدان پاسدارش معرفی میکرد.
رمضان زاده در مناظره علنی با مهدی فضائلی گفت: در همه كشورها براي اعتمادسازي اول نيروگاه ميسازند، بعد غنيسازي ميكنند. دنیا از ما سوال ميكنند كه وقتي شما نميتوانيد نيروگاه بسازيد غنيسازي را براي چه ميخواهيد. تنها دو كشور راهي جز اين رفتند و بدون اينكه نيروگاه بسازند بدنبال غنيسازي رفتند يكي ليبي و ديگر كره شمالي كه ملت خود را به فلاكت انداختند. » (25 خرداد 1385، تهران)
باید از اکبر گنجی پرسید که اگر رژیم ایران بدنبال ساختن بمب اتم نیست برای چه منظوری میلیارد ها دلار برای غنی سازی اورانیوم صرف میکند در حالیکه هیچ نیروگاهی برای استفاده از این اورانیوم موجود نیست؟ نیروگاه بوشهر توسط روسها ساخته شده و سوخت آن نیز توسط خود آنان فراهم میشود. نیروگاه اراک نیز از نوع آب سنگین است و اصولا نمی تواند از اورانیوم غنی شده استفاده کند. اکنون، 20 سال پس از شروع برنامه هسته ای رژیم، رئیس سازمان انرژی هسته ای تازه بیاد آورده است که برنامه صلح آمیز فقط غنی سازی اورانیوم نیست و به نیروگاه و راکتور نیز نیاز دارد از اینرو اعلام کرده است که طی بیست تا سی سال آینده، رژیم ساخت نیروگاه را به پایان خواهد برد.
گنجی لااقل باندازه اصلاح طلبان داخل کشور شهامت و صداقت ندارد تا ماهیت ضد ملی برنامه هسته ای رژیم را آشکار کند. احمد شیرزاد نماینده اصلاح طلب مجلس رژیم در این زمینه گفته است:
”من سئوالم اين است كه اين همه هزينه دادن به خاطر چيست. اصلا از ابتدا چه كسي درجريان اين مسايل و اين پروژه ها بود؟ من به شما مي گويم هيچ كدام از مجالس اول تاششم كه ما بوديم در جريان اين پروژه ها نبودند و هيچ نوع شفافيتي وجود نداشت، آنوقتچگونه انتظار داريد در يك فرايند عقلانيت وجود داشته باشد. مجلس ششم خيلي تحقيق كرد و در نهايت به اينجا رسيديم كه در موردپروژه هاي هسته اي ايران تنها يك گزارش تخصصي در سازمان انرژي اتمي ايران وجود داردكه آنهم گزارش يك كارمند ليسانسيه اين سازمان است كه در اين گزارش توليد برق هستهاي توصيه مي شود، در حالي كه در تمام ادله هايي كه در اين گزارش آمده، دستكاري شدهاست.» (سایت میزان، 10 اسفند 1385 و همچنین وبلاگ شخصی احمد شیرزاد)
گنجی اگر ذره ای صداقت داشت بجای لجن پراکنی علیه میلیونها ایرانی که خواهان سرنگونی نظام ولایت فقیه هستند، به این بخش از اظهارات مصطفی تاجزاده در مناظره علنی با الیاس نادران در دانشگاه گرگان توجه میکرد:
تاج زاده:… آقاي احمدينژاد گفت اروپاييها به ما پيغام دادند شما 24 ساعت فعاليتهاي سانتريفيوژها را به حالت تعليق درآوريد، ما پرونده شما را از شوراي امنيت خارج ميكنيم. وي اعلام كرد ايران اين پيشنهاد را نپذيرفت. همين مساله به تنهايي نشان ميدهد نگراني حضرات نه پيشرفت علمي و تكنولوژيك كشور است و نه حتي به راه افتادن نيروگاههاي هستهاي.
اگر جهان با داشتن تأسيسات هستهاي ايران مخالف بود، بوشهر را كامل نميكردند. به علاوه پيشنهاد اتحاديه اروپا اين بود كه چند نيروگاه ديگر هستهاي نيز براي ايران بسازند، به شرط آنكه دولت ما چرخه سوخت يا غنيسازي اورانيوم را رها كند. پس نگوييد دنيا با پيشرفتهاي علمي و فني ما مخالف است. نه! جامعه جهاني پذيرفته است ايران نيروگاه هستهاي داشته باشد.
در قطعنامههاي شوراي امنيت، بر حق ايران در زمينه داشتن نيروگاههاي هستهاي تاكيد و تصريح شده، اما با غنيسازي اورانيوم كه آن را مقدمه تهيه سلاح هستهاي ميدانند، مخالفت شده است. آژانس اتمي يا شوراي امنيت از ما نخواستهاند كليه فعاليتهاي هستهاي خود را تعطيل كنيم بلكه صرفا با غنيسازي اورانيوم در داخل خاك ايران آن هم به دليل پنهانكاري اوليه و مواضع راديكال در سياست خارجي ما مخالفاند..» (دانشگاه گرگان، آذرماه 1385)
اکبر گنجی و مقالات پی در پی وی در حقیر شمردن اپوزیسیون ساختار شکن، تاییدی براین نظریه است که رژیم ایران با طرح و برنامه، از اعزام این دسته از خط امامی های سابق به خارج از کشور حمایت میکند تا در آمریکا و اروپا، ضمن کمک رسانی به لابی رژیم بویژه نایاک و با برخورداری از حمایت های مالی – سیاسی محافل طرفدار مماشات، کمک رسان رژیم ولایت فقیه باشند و به بقای این نظام ضد ملی کمک کنند.
منبع: فوروم ایرانیان