۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

کوهستان



به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران(۱۸خرداد۸۹) بازاری زندانی محمد بنازاده امیر خیزی بیش از ۶ ماه است که تحت شکنجه های روحی و جسمی در بند ۲۰۹ زندان اوین بسر می برد.
بازاری زندانی محمد بنازاده امیر خیزی ۶۳ ساله چند ماه است که در بند ۲۰۹ زندان اوین تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعت قرار دارد. بازجویان وزارت اطلاعات پس از مدتی توقف بازجوئیها و نگه داشتن او در حالت انتظار دوباره بازجوئیهای را همراه با شکنجه های روحی و جسمی شدیدتری از سر می گیرند. بازجویان وزارت اطلاعات آقای بنازاده را تحت فشار قرار دادند تا در مقابل دوربین تلویزیون گفته های دیکته شده آنها را تکرار کند.آنها همچنین او را تهدید کردند که در صورت عدم اعترافات تلویزیونی به اتهام محاربه وی را محاکمه و به اعدام محکوم خواهند کرد.بازاری زندانی در اثر شکنجه های غیر انسانی نزدیگ به ۱۶ کیلو وزن کم کرده است. بازاری زندانی چند ماه را در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین در بازداشت بسر می برد.علیرغم گذشت بیش از ۶ ماه از بازداشتش هنوز تحت فشارهای روحی و جسمی قرار دارد و همچنان در بلاتکلیفی بسر می برد.
خانواده بنازاده از زمان دستگیری تا به حال پیگیر وضعیت عزیز خود هستند ولی از دادن پاسخ مشخص به این خانواده خوداری می کنند و رفتاری غیر انسانی با این آنها دارند.
لازم به یاداوری است که آقای محمد بنازاده امیرخیزی ۶۳ ساله در ۹ آذرماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات به محل کارش دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. برادر او جانباخته راه آزادی علی بنازاده امیر خیزی در دهۀ ۱۳۶۰ بخاطر هواداری از سازمان مجاهدین اعدام شد. همسر وی خانم شهلا زرین فر بدلیل دیدار با فرزندش در قرار گاه اشرف به یک سال زندان محکوم شد که محکومیت او مدتی پیش به پایان رسید. در حال حاضر خواهر او زندانی سیاسی کبری بنازاده امیر خیزی بدلیل قصد دیدار با فرزندان خود در قرارگاه اشرف در زندان گوهردشت کرج زندانی است . پیش از این برادران او آقایان اصغر و حمید بنازاده بدلیل دیدار با فرزندان خود در قرارگاه اشرف به ۲ سال زندان محکوم شده بودند که مدتی پیش پس از پایان یافتن محکومیتشان آزاد شدند.
در حال حاضر علاوه بر آقای امیر خیزی،تعداد دیگر از بازاریان تهران در بند ۳۵۰ زندان اوین بسر می برند، که از جمله آنها؛ آقایان محسن دکمه چی وجواد لاری می باشند.

شعرسبز 22خرداد (بی تابی)




بی تابم از رسیدن روز 22 خرداد
بی تابم از نگفتن خاطرات روز استبداد
بی تابم از شنیدن مکرها و نیرنگ ها
بی تابم از حضور سبزها در میدانها
بی تابم از بودن سبزها در زندانها
بی تابم از گرفتن جان شیطان ها
بی تابم از ندیدن سهراب و سهرابها
بی تابم از نداشتن حق در فریادها
بی تابم از سپردن جان به جلادها
بی تابم از فرستادن عذاب بر آنها
بی تابم از رهایی سکوت همه ی انسانها
بی تابم از شکستن دربهای زندان ها
بی تابم از ملاقات کردن همه ی انسانها
در روز 22 خرداد و خردادها