۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

دل گرته بونه خورمووه- فرج علیپور

خالد حردانی در سومين روز اعتصاب غذای خود بسر می برد

بنابه گزارشات رسیده به"فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"زندانی خالد حردانی در اعتراض به شرایط طاقت فرسا و ناراحتی حاد جسمی اقدام به اعتصاب غذا نموده است.
زندانی خالد حردانی که پس از ضرب و شتم به سلولهای انفرادی بند 1 معروف به سگدونی منتقل شده است . در اعتراض به شرایط طاقت فرسا و غیر انسانی و بیماری حاد جسمی از 31 تیرماه در اعتصاب غذا بسر می برد.
با ایجاد شرایط طاقت فرسا و غیر انسانی زندانیان را وادار به اعتصاب غذا می نمایند.
در حال حاضر علاوه بر خالد حردانی زندانی سیاسی ارنگ داودی در اعتصاب غذا بسر می برد
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،نسبت به خطری که جان زندانیان سیاسی که وادار به اعتصاب غذا می شوند هشدار می دهدو از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدامات عملی برای نجات جان زندانیان سیاسی در ایران است.

نمونهاى تكاندهنده از فروش دختران خردسال

روزنامه‌ى حكومتى خراسان ماجراى دردناک يک دختر ۹ ساله را پس از فرار از منزلى که به آن‌جا فروخته شده بوده آورده و، مى‌نويسد:
«دختربچه ۹ ساله که پدرش او را در قبال خريد مقدارى موادمخدر به يکى از دوستان قاچاقچى خود فروخته است در بيان داستان بغرنج زندگىاش گفت: پدرم به موادمخدر اعتياد دارد و مادرم نيز ۲ سال قبل بهخاطر قاچاق ترياک دستگير شد و به زندان افتاد. من نتوانستم مثل دوستانم درس بخوانم و بعد از زندانى شدن مامان، زن غريبهاى که به خانه ما رفت و آمد داشت مرا به کريستال معتاد کرد. الآن يک شبانه روز است که «کريس» مصرف نکردهام و انگار آتش بجانم افتاده! ۱۰ روز قبل پدرم مرا همراه خود به خانه يکى از دوستانش که از او مواد مخدر مىخريد برد و گفت: دخترم اين جا منتظر باش و با بچههاى عمو بازى کن، زود برمىگردم. من که قول داده بودم دختر خوبى باشم صورتش را بوسيدم و گفتم فقط زودتر بيا تا به خانه برگرديم». اين روزنامه در ادامه مى‌نويسد: «اين دختر ادامه داد: آن روز بابا با عجله رفت اما ديگر از او خبرى نشد و دوست پدرم در اين چند روز جلوى چشم همسرش مرا آزار و اذيت کرد و تازه مىخواست مرا در اختيار مشتريان موادمخدر که به خانه او رفت و آمد داشتند قرار دهد. فرشته ادامه داد: ديشب دلم خيلى گرفته بود و دعا مىکردم راه فرارى پيدا کنم. ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خيلى سريع بيرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خيلى تاريک بود و مىترسيدم جايى بروم. براى همين هم جلوى يک مغازه شيرينى فروشى نشستم و از ترس و وحشت گريه مىکردم که ماشين پليس را ديدم و از ماموران کمک خواستم».

بىترديد اين يک نمونه تکان دهنده از هزاران موردى است که در حاکميت ننگين آخوندهاى ضدبشر هرروزه در ميهنمان رخ مىدهد. سرگذشت غمانگيزى که دختر ۹ساله قبل از هرچيز سند بىآبرويى و ننگ براى خامنهاى و تمامى باندهاى حاکم و مغلوب در اين رژيم پليد ضدانسانى است.

گرامی داشت حماسه فروغ جاویدان