۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

پلیس ضد شورش دانشجویان معترض را محاصره کرده است

 دانشگاه علوم پزشكي ايران نه با پيشنهاد دانشگاه‌هاي علوم پزشكي، دانشجويان و وزارت بهداشت بلكه با ابلاغيه معاونت انساني رياست جمهوري منحل شد كه اين اتفاق شوك بزرگي را به دانشجويان اين دانشگاه وارد كرده است.

دانشجويان دانشكده پرستاري و مامايي دانشگاه علوم پزشكي ايران صبح امروز یکشنبه با شنيدن انحلال دانشكده‌اي كه در آن تحصيل مي‌كنند، در محوطه اين دانشگاه تحصن كرده اند.

به گزارش خبرنگار فرارو، نیروهای پلیس ضد شورش نیز اطراف ساختمان مرکزی دانشگاه منحل شده ی علوم پزشکی ایران، واقع در بزرگراه همت، را به محاصره در آورده اند.
  
به گزارش ایلنا، دانشكده علوم پزشكي تهران كه قرار است طبق گفته وزير بهداشت و درمان بخشي از واحدهاي آموزشي دانشگاه علوم پزشكي ايران را در خود ادغام كند  نتوانسته به راحتي با اين ادغام كنار بيايد، چرا كه دانشكده پرستاري دانشگاه علوم پزشكي تهران در حال حاضر اين گروه از دانشجويان دانشگاه ادغام شده را براي پذيرش قبول نكرده است.

ایران رهامی لوده ای تبهکار در پوستین طنزنویس

"تبهکار" نقابدار
هنرمند آزادیخواه و ضد فاشیسم هیتلری، برتولت برشت، به حق گفته است " آن کس که حقیقت را نمی داند نادان است و آن کس که حقیقت را می داند و آن را پنهان می کند تبهکار است". ابراهیم نبوی مصداق بارزی از آنانی است که آگاهانه سعی دارند واقعیت های مسلم را تحریف کنند و در بسته ای کاملا مجعول به روش ولایت فقیه اما با نشانی دیگر به خورد خلایق دهند. وی در مطلبی که از سوز شدید ناشی از پیوستن بانوی آواز ایران خانم مرضیه به مجاهدین ( " روزی که رفتم که رفتم را برایمان خواهند" ،22 مهر 89) نوشته است، هیچ جای تردیدی نمی گدارد که آنچه می گوید و می نویسد نه از سر نادانی و ناآگاهی بلکه از سر آگاهی در جهت پردازش گفتمانی از حقیقت یا در اصل ضد حقیقتی است که مطلوب دیکتاتوری دینی حاکم بر جامعه است.
اول، با قاطعیتی خامنه ای گونه ، در باره ی پاک شدن نام هنرمندانی چون فریدون فرخزاد و مرضیه از حافظه ی تاریخی مردم ایران به دلیل آلوده شدن آنها به سیاست، مشتی اراجیف به هم می بافد. می گویم مشتی اراجیف برای اینکه هر کس که درایران بوده باشد به خوبی می داند که اولین نوارهای ویدویویی کنسرت های مرضیه در لندن و پاریس ، در داخل کشور دست به دست می گشت. من خودم در آن هنگام در ایران بودم و این نوارها را از خانمی حروفچین گرفتم که طی انجام کاری با یکدیگر آشنا شده بودیم. او البته سیاسی نبود و از مواضع سیاسی من هم خبری نداشت. آن نوارها را به بسیاری از دوستان و اقوام دادم. به رغم آن که برخی از ترس اختناق و سرکوب، سیاست "آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه" را دنبال می کردند با شوقی زیاد آن ها را تماشا می کردند و لذت می بردند. در همان زمان حتی قریب به اتفاق افرادی که معتقد بودند بهتر بود مرضیه چنین و چنان نمی کرد، کنجکاو بودند بانوی آواز ایران در آن سوی آب ها چگونه هنرنمایی می کند. از این مهمتر، فروش سی دی های مرضیه در کنار آثارسایر هنرمندان برسر هر کوچه و بازاری است که طی سال های گدشته تا به امروزادامه داشته است. باز از این مهمتر پخش آهنگ های هنرمندانی چون مرضیه و زنده یاد عماد رام از رادیو بدون ذکر نام آنهاست که هم نشان دهنده ماندگاری چنین آثاری است و هم نشان دهنده دغلکاری دیکتاتوری دینی. از داخل کشور بگذریم. در خارج از کشور هزاران نفری که در کنسرت های مرضیه حاضر می شدند از کجا می آمدند؟ دارای چه ملیتی بودند و چه طرز فکر سیاسی داشتند؟ البته که ایرانی بودند اما معتقد به رویکردهای سیاسی مختلف و گاها منتقد حتی مجاهدین. آن کنسرت ها نمونه های آماری با شکوه و بی نظیر ی از اقبال ایرانیان خارج از کشور به هنرمند دردانه ای چون مرضیه است که در با شکوه ترین آمفی تئاترهای لندن و پاریس و استکهلم و دوسلدروف و لوس آنجلس به ثبت رسیده. آیا این موارد شاخصی برای محبوبیت هنری مرضیه نیست؟ آیا جضورهزاران ایرانی در مراسم با شکوه خاک سپاری او در اورسورواز که در جامعه ی ایرانی خارج از کشور، چه درگیر در سیاست و چه فارغ از سیاست، بی نظیر است شاخصی از محبوبیت هنری او نیست؟ آیا حضور هنرمندان برجسته ای چون هادی خرسندی، رضا دقتی، گیسو شاکری و مرتضی رضوان با مواضع سیاسی بعضا منتقدانه نسبت به مجاهدین و شورای ملی مقاومت - در کنار هنرمندان و قهرمانان و شخصیت های سیاسی عضو شورای ملی مقاومت- نشانه ای از جاودانگی و فراموشی ناپدیری هنرمندی به نام مرضیه نیست؟
دوم، نبوی نعل وارونه می زند تا به گمان خودش آنچه می گوید کارگرتر افتد. اصل انقلاب ضد سلطنتی را زیر سوال می برد، در نقش یک "ضد انقلاب" دو آتشه ظاهر می شود و مجاهدین را مسوول روی کار آمدن نظامی معرفی می کند که " مرضیه را نیز مانند همه زنان موسیقی ایران ممنوع " از فعالیت کرد:
"حتی وقتی در سال 1357 به دلیل انقلابی که بسیاری و از جمله مجاهدین خلق مسوولش بودند و در نتیجه تلاش نسل انقلابیون که میلیونها تن بودند، مرضیه نیز مانند همه زنان موسیقی ایران ممنوع و بکلی محو شد. صدایش ماند اما خودش رابطه اش را با مخاطب از دست داد. شاید اگر اشتباه نکرده بود، مرگش باعث می شد تا تمام مردم ایران در عزایش بگریند، ولی او نیز قربانی سیاست شد. او وارد بازی ای شد که هیچ اطلاعی از آن نداشت، به همین سادگی آمد و کنار ناکسانی نشست که نفرت ملتی را برانگیخته بودند. من نفرت مردم از مجاهدین خلق را اگر چه هرگز نفرت را دوست نمی دارم، نمی توانم بحق ندانم، همانطور که نفرت مردم از هیتلر و استالین را نمی توانم بحق ندانم. اما فکر می کنم این مرضیه نیست که باید پاسخ اشتباهش را بدهد، اگر چه پاسخ اشتباهش را سالها داد و بکلی برای سالها از حافظه جامعه ایران حذف شد، اما این مجاهدین خلق هستند که باید پاسخ بدهند که چرا به خودشان حق دادند که صدایی را که بخش زیبایی از وجود و تاریخ و حافظه یک ملت شده بود، چنان آلوده کنند که حتی وقتی در تنهایی می خواهی آن را گوش کنی، باز هم خودت را محکوم می کنی که چرا او در کنار اراذل و اوباش مجاهدین خلق نشسته است و دلت می سوزد که بخشی از حافظه ات به همین سادگی آلوده و قربانی شده است. شاید ما مردم، ما مردم بد، اگر او چنین اشتباهی نکرده بود، تاج گلی به سرش نمی گذاشتیم، کما اینکه وقتی بانو دلکش در انزوای تهران می پوسید هم کسی دستش را نبوسید و خاطره صدایش را کسی ارج نگذاشت و وقتی گوگوش که صدایش ثروت ملی ایرانیان بود، بیست سال در گوشه ای نشسته بود، هیچ کس شهامت نکرد، نامش را به نیکی ببرد. شاید یک بار باید از قربانیان تهوعی به نام انقلاب 57 عذرخواهی کنیم. تمام خوانندگان زنی که قربانی این انقلاب شدند، در حقیقت قربانی بلاهت نسلی هستند که با ساده لوحی شان، حافظه هنر یک کشور را مخدوش کردند. شاید ساده ترین کاری که می شود در مقابل قربانی شدن مرضیه کرد، این است که بتوانیم بخاطر همه اشتباهاتی که ما یا پدران مان یا فرزندان مان در آن سهیم بودیم، جایی در قلب مان باز کنیم تا او را در همان جایی که باید حفظ کنیم، نمی گویم دفن کنیم، چون صدای او هرگز دفن نشد و نمی شود."
این همان تز شناخته شده وزارت اطلاعات است با دو هدف شناخته شده: 1. بدبین کردن افکار عمومی نسبت به رویکرد انقلاب و براندازی و 2. برقراری رابطه ی این همانی میان مجاهدین و خمینی و درنتیجه ارایه تصویری شیطانی از مجاهدین به قیاس از خمینی. واقعیت تحریف انقلاب به دست خمینی و تبدیل آن همه شور وشعف جامعه به "تهوع "آخوندی، و ایستادگی مجاهدین در برابر او روشنتر از آن است که تبهکاری به نام نبوی بتواند آن را وارونه کند. چه کسی به اعتماد مردم خیانت کرد؟ چه کسی به آنچه در نوفل لوشاتو در باره ی فعالیت و حقوق شهروندی"حتی مارکسیست ها" گفت نه تنها وفای عهد نکرد بلکه مسیری کاملا برعکس آن را پیشه کرد وآگاهترین فرزندان این مرز و بوم را به اقتضای طینت ارتجاعی خود، به اتکای "دانشجویان پیرو خط امامی" چون نبوی، از دم تیغ گذراند و حتی به آیت الله شریعتمداری و آیت الله منتظری رحم نکرد؟ و به راستی چه نسبتی جز تضاد تقابلی میان مجاهدین و خمینی، بعد از خیانت خمینی به آن همه اعتماد، می توانست وجود داشته باشد؟ مجاهدین که بلبل نغمه خوان و خوش الحان ایران آنتی تز نظام زن ستیز آخوندی را در آیینه ی وجود ی آنها دید و در نهایت دریافت که برای رهایی از کنج قفس تنگ و تار خمینی و خامنه ای باید به سوی دیار بی قراران پرواز کرد و آرام گرفت کجا، خمینی و دستگاه او که مرزهای زن ستیزی و هنر ستیزی و قلم ستیزی را تا جایی که ممکن بوده در نوردیده اند تا رانت خوارانی مانند نبوی در غیاب هنرمندان مردمی به منصه ی ظهور برسند کجا؟
سوم، همانطور که پیوستن مرضیه به مجاهدین و شورای ملی مقاومت ولوله ای در ایران به پا کرد و آب در خوابگه مورچگان ریخت، درگذشتش نیز شامل حال همین قاعده است. چنان آب در خوابگه مورچگان ریخته است که افرادی مانند نبوی عنان اختیار از دست می دهند و شفاف تر از گذشته به برملا کردن هرچه بیشتر خود می پردازند؛ دچار تناقض گویی جدی می شوند و طینت واقعی خود را آشکار می کنند. نبوی، از یک سو مدعی است که اگر مرضیه سیاسی نمی شد همه در داخل برایش اشک می ریختند و در همان دم می گوید که البته گلی به سر دلکش هم زده نشد. بگذریم از این که مردم نه از کنار خبر درگذشت دلکش بی تفاوت گدشتند و نه از کنار در گدشت مرضیه و نه سایرهنرمندان چون محمد نوری. (البته، واقعیت این است که به دلیل هم آثاری که مرضیه در دوران پیرانه سری خلق کرد و هم نوع زندگی که اختیار کرد بیشتر از دیگران در کانون توجه قرار گرفت. به عنوان یک شاخص می توان به بازتاب خبری درگدشت مرضیه در رسانه هایی چون بی.بی.سی و رادیو آمریکا توجه کرد). نبوی از یک طرف مدعی است که مرضیه به "تاریخ" پیوسته است اما از سوی دیگر نمی تواند منکر کوچکی و حقارت خود در برابر عظمت و جاودانگی صدای او و جایگاه رفیع او در عرصه ی هنر به معنای عام و هنر معترض و متعهد به معنای خاص شود. اما، از همه ی اینها مهمتر، نبوی از یک طرف طی سال های گذشته دم از پرهیز از خشونت در گفتار و کلام زده و از سوی دیگر مجاهدین را به صفاتی چون "اراذل و اوباش" متصف می کند که به گفته ی خودش از کینه ای عمیق نسبت به این نیروی سیاسی بر می خیزد. از وی باید در اینجا تشکر کرد که اینچنین عریان و آشکار منویات قلبی خود را بیرون می ریزد و نشان می دهد که او و افرادی نظیر او که رویای بازگشت هاشمی رفسنجانی و امثال او بر اریکه ی قدرت و برقراری توزانی نسبی بین جناح های اصلاح طلب مغلوب و مجافظه کار غالب را در سر دارند تا چه حد به شعار "ایران برای ایرانیان" و "آشتی ملی" و ساختار شکنی از قدرت به نحوی که امکان مشارکت در قدرت به روی همه ی نیروهای سیاسی باز شود اعتقاد دارند. از نبوی باید تشکر کرد که اینچنین نقاب از چهره بر می دارد و تمایل واقعی خود که همانا صیانت از وضعیت موجود با اندکی تغییرات است را بر ملا می کند: حفظ قدرت حاکم در لفافه ای از واژگان چون فرهنگ سازی و دموکراسی بازی و نظایر آن.
چهارم، از آنهایی که در دهه 1360 به نام دانشجوی خط امام به تصفیه دانشجویان و اساتید، و فراتر از این سرکوب و شکنجه نیروهای دگر اندیش، با اختیار و مسوولیت پذیری کامل ، پرداخته اند و ثمره ها و بهره های فراوان آن از جمله نشستن بر جایگاه هنرمند ان برجسته ای چون هادی خرسندی را درو کرده اند و اینک شهامت بازگویی حقایق را ندارند چه انتظاری می توان داشت؟ هیچ. در چارچوب فکری نبوی و امثال او باید در برهمین پاشنه بچرخد چرا که منافعشان در استمرار وضعیت جاری است. به راستی اگر دیکتاتوری دینی سرنگون شود و پرده ها بر بیافتد و پرونده های جنایت و سرکوب، عریان پیش روی مردم قرار بگیرد چه جایی برای جولان دادن چنین افرادی به نام هنرمند رقیق القلب نیالوده به سیاست و منتقد خشونت باقی می ماند!!. اما، از آنهایی که طی این چند سال گدشته ی موسوم به "اصلاحات" به چنین افرادی دخیل بستند، به دور گفتار ورفتار "دموکراتیک" آنها طواف کردند و تا توانستند ازتساهل و مدارای آنان قصه های شیرین به هم بافتند و در میان خود حلوا حلوا کردند آیا انتظاری جز این نمی رفت؟ !انتظار درک این حقیقت که "افعی کبوتر نمی زاید"؛ و به قول زیبای شیخ اجل سعدی بزرگوار:
"ذات بد نیکو نگردد زآنکه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است"
ایران رهامی
فرانسه
ششم آبان 1389 (28 اکتبر 2010)

پی نوشت:
به رغم آنچه ذکر شد من و برادارن و خواهران مجاهدم و همینطور اعضای شورای ملی مقاومت آرزو می کنیم افرادی مانند نبوی با در میان گذاشتن صریح و بی پرده ی اعمال خود در دهه 1360، نشان دهند که سعدی در جاهایی اشتباه کرده است. نبوی و نظایر آن با چنین اقدامی می توانند به همان راهی بروند که ایت الله منتظری رفت و نام نیکی از خود به جای گذاشت. این را نیز نوشتم برای آنکه بگویم کینه ی ما بر خلاف کینه ی نبوی و امثال او کینه ی شتری نیست؛ در عین حال شخصی هم نیست. کینه ای است نسبت به رویه ها و روش های سرکوبگرایانه ضد آزادی. هر کس در هر زمان که نسبت به این رویه ها و روش ها اعلام برائت کند، نه تنها بخشیده خواهد شد بلکه تکریم نیز خواهد دید به شرط آنکه دیر و یا بسیار دیر و از سر فرصت طلبی برای مثال به هنگام سرنگونی نظام نباشد.

اعدام «مخفیانه» ٢٣ نفر در مشهد



اعدام «مخفیانه» ٢٣ نفر در مشهد
فعالان حقوق بشر در ایران می‌گویند که در مهرماه گذشته، ٢٣ نفر در زندان وکیل‌‌آباد مشهد به‌طور «مخفیانه» اعدام شده‌اند.
بنا بر گزارش کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، این اعدام‌ها «بدون رعایت قوانین رسمی ایران و بدون رعایت آیین دادرسی عادلانه» اجرا شده است.

این کمپین بین‌المللی، گفته است که «افراد اعدامی تنها چند ساعت قبل از اعدام از بندهای مختلف زندان وکیل‌آباد مشهد جمع‌آوری شده و به راهرو اعدام منتقل و در یک ردیف اعدام شده‌اند.»
به گفته غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان رژیم، قرار است که با «مجرمان مواد مخدر، برخورد جدی و بدون اغماض» شود
شهریورماه گذشته نیز یک زندانی سیاسی با انتشار نامه‌ای از اجرای ٥٠٠ «اعدام مخفیانه» در زندان وکیل‌آباد مشهد در یک سال گذشته خبر داده بود.
به گزارش تارنمای میزان‌خبر، در این نامه که نام نویسنده آن فاش نشده، به اعدام «٢٥٠ نفر از تیرماه ١٣٨٨ تا فروردین ١٣٨٩» اشاره شده است.
نخستین بار تارنمای «ندای سبز آزادی» از پایگاه‌های خبری مخالفان دولت ایران، مرداد ٨٩ خبر داده بود که ٧٠ نفر در مشهد به طور «ناگهانی» اعدام شده‌اند.
به نوشته ندای سبز آزادی، اتهام اعدام‌شدگان عمدتا مواد مخدر بوده است.
همچنین احمد قابل، پژوهشگر دینی در ایران، سوم شهریورماه گذشته در گفت‌وگو با کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران تأیید کرد که در ١٧٠روزی که در زندان وکیل‌آباد مشهد زندانی بوده، از طریق سربازان زندان متوجه شده که ٥٠ نفر در این زندان اعدام شده‌اند.
در واکنش به انتشار خبر «اعدام‌های مخفیانه»، فدراسیون بین المللی جامعه‌های حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران هفتم شهریورماه گذشته با صدور بیانیه‌ای اعدام‌های «گروهی و مخفی» در زندان وکیل آباد مشهد را محکوم کردند.
این دو سازمان مدافع حقوق بشر از مقامات جمهوری اسلامی خواسته‌اند به مجازات اعدام به عنوان «ابزار سرکوب مخالفان حکومت و ایجاد وحشت نزد مردم» پایان دهند.
بنا بر این بیانیه «ماهیت گروهی بودن» این اعدام‌ها که به صورت «مخفی» در مورد آن تصمیم گیری می‌شود، «به طور کاملاً آشکار» نقض قوانین بین‌المللی است.
غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان کل ایران مهرماه گذشته از واگذاری «پرونده‌های کلان قاچاق مواد مخدر به دادستان کل کشور» خبر داده بود.
به گفته وی، قرار است که با «مجرمان مواد مخدر، برخورد جدی و بدون اغماض» شود.
ایران بالاترین آمار اعدام در جهان را پس از چین به خود اختصاص داده ‌است. به گزارش سازمان عفو بین‌الملل در سال ۲۰۰۹ بیش از ۴۰۰ نفر در ایران اعدام شده‌اند.
بنا بر همین گزارش از سال ۲۰۰۵ تا کنون هر سال آمار اعدام در ایران افزایش پیدا کرده‌ است.
قتل، حمل و نگهداری مواد مخدر، تجاوز به عنف و محاربه از جمله جرائمی هستند که مجازات مرگ را در ایران در پی دارند.

تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه علوم پزشكی

 دانشگاه علوم پزشكی ایران نه با پیشنهاد دانشگاه‌های علوم پزشكی، دانشجویان و وزارت بهداشت بلكه با ابلاغیه معاونت انسانی ریاست جمهوری منحل شد كه این اتفاق شوك بزرگی را به دانشجویان این دانشگاه وارد كرده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، دانشجویان دانشكده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشكی ایران صبح امروز با شنیدن انحلال دانشكده‌ای كه در آن تحصیل می‌كنند، در محوطه این دانشگاه تحصن كرده و اعتراض خود را نسبت به این اتفاق ابراز می‌كنند.
این در حالی است كه دانشكده علوم پزشكی تهران كه قرار است طبق گفته وزیر بهداشت و درمان بخشی از واحدهای آموزشی دانشگاه علوم پزشكی ایران را در خود ادغام كند نیز نتوانسته به راحتی با این ادغام كنار بیاید، چرا كه دانشكده پرستاری دانشگاه علوم پزشكی تهران در حال حاضر این گروه از دانشجویان دانشگاه ادغام شده را برای پذیرش قبول نكرده است.
به نظر می‌رسد این ادغام در صورتی اتفاق افتاده كه هماهنگی‌های لازم برای آن از قبل انجام نشده است و دانشجویان و اساتید این دانشگاه‌ها را سر در گم كرده است تا جایی كه دانشجویان این دانشگاه‌ها را مجبور به تحصن و اعتراض كرده است.

شناسایی ستادهای "فتنه اقتصادی" در دو هزار نقطه تهران

منصور امان

با برقراری غیر رسمی حالت فوق العاده در کشور، رژیم ولایت فقیه برای رویارویی با اعتراض هایی که به طور آشکار انتظار آن را می کشد، آرایش جنگی گرفته است.

گُزارشهای رسیده از تهران از استقرار نیروهای نظامی و شبه نظامی در خیابانها و محله های پُر جمعیت و راه اندازی گشتهای ایست و بازرسی از نخُستین ساعات روز گُذشته (شنبه) خبر می دهد. این تدبیرها بخشی از تلاشهای امنیتی است که حُکومت با هدف وحشت پراکنی در میان شهروندان و باز داشتن آنها از اعتراض به افکندن یکجانبه بار بُحران اقتصادی بر دوش خود در چارچوب طرح ضد مردُمی حذف یارانه ها، صورت می دهد.

گُسیل تُفنگ و چُماق بدستان حُکومتی به خیابان برای اجرای طرح مزبور نشان می دهد که هشت ماه فریبکاری، گُمراه سازی و پنهانکاری گُسترده رهبران و پایوران جمهوری اسلامی پیرامون نقشه ی خود علیه سطح زندگی مردُم، آب در هاون کوبیدن بوده است.

حُکومت نه تنها نتوانسته فضای اجتماعی مطلوب برای تزریق اراده اش به جامعه را ایجاد کند، بلکه ناچار گردیده است با بیرون ریختن اُرگانهای قهری خود، همه ی بدگمانیها و نگرانیهایی که در میان اقشار گوناگون مردُم نسبت به پیامدهای وخیم و خانمان برانداز "طرح هدفمندی یارانه ها" وجود دارد را به گونه رسمی تایید کند.

در همین رابطه، سرکردگان دستجات پُلیسی و امنیتی حُکومت، بر حسب وظیفه ای که بر عُهده دارند، شیپور بی اعتمادی جامعه به دستگاه تحت فرمان آیت الله خامنه ای را بُلند تر از همریشان دیگر خود به صدا درآورده اند. پاسدار حُسین ساجدی نیا از این جُمله است که روز آدینه اطلاع داد، کوس عدم مشروعیت حُکومت و تصمیمهای آن در "دو هزار نُقطه تهران" نواخته خواهد شد.

چنین می نماید که سرانجام پس از تلاشهای طاقت فرسا برای کشف و شناسایی عوامل و "ستاد" های "فتنه اقتصادی"، اینک رهبران وحشت زده جمهوری اسلامی می توانند اطلاعات دقیق تری در این باره بدهند. آنها 375 محله شهر تهران و دو هزار نُقطه را به عُنوان کانون توطئه شناسایی کرده اند اما این هنوز نوک کوه یخ است. آنها می توانند در هر کوچه، مغازه، پیاده رو، کارخانه، مدرسه، تاکسی و در مجموع هر جا که به مشمولین "طرح هدفمندی" برخورد می کنند، "نُقطه" دیگری را به نقشه عملیاتی خود اضافه کنند. 

اخراج دو تن از فعالین دانشجوئی دانشگاه مازندران

در آستانه ی فرارسیدن ١٣ آبان دو تن دیگر از فعالین سیاسی-دانشجویی استان مازندران حکم اخراج خود را دریافت کردند.

به گزارش دانشجونیوز کاوه دانشور دانشجوی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و بهنام فرازمند دانشجوی دانشگاه مازندران با دریافت حکم اخراج خود به جمع ۵ دانشجوی اخراجی دیگر این دو دانشگاه پیوستند. عماد بهاور، اشکان ذهابیان، سارا خادمی، سیاوش سلیمی نژاد و ایمان صدیقی ۵ دیگر فعالین سیاسی-دانشجویی این دو دانشگاه می باشند که از ابتدای سال ۸۹ حکم اخراج خود را دریافت نموده اند.

گفتنی است با شروع سال تحصیلی جدید، فشار ها و سرکوب ها در این دو دانشگاه شدت گرفته است به طوری که دکتر جانعلیزاده و دکتر احمدپور رؤسای جدید این دو دانشگاه از آغاز سال تحصیلی جدید ۷ تن از دانشجویان سیاسی این دانشگاه را اخراج و تعداد کثیری را به حراست دانشگاه ها احضار  نموده اند.

چکیده ای از فعالیت های این دو فعال سیاسی-دانشجویی در ذیل آمده است:

۱- بهنام فرازمند: فعال دانشجویی دانشگاه مازندران می باشد. وی که ۲ بار توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود، حکم محرومیت از تحصیل به مدت یک سال و نیم دریافت کرد. بهنام فرازمند که با آغاز سال تحصیلی جدید به پایان دوره ی محرومیت خود رسیده بود اجازه ی انتخاب واحد و ثبت نام در ترم جدید را پیدا نکرد و پس از مراجعه به حراست دانشگاه به اداره ی اطلاعات بابل فرستاده شد، اما پس از پایان بازجویی هایش اجازه ی ادامه ی تحصیل نیافت و از دانشگاه اخراج گردید. او که کماکان پیگیر تجدید نظر در حکم اخراج خود می باشد با وثیقه ۳۰ میلیون تومانی به طور موقف آزاد است و در انتظار حکم دادگاه خود به سر می برد.

۲- کاوه دانشور: وی فعال دانشجویی و دانشجوی سابق رشته کارشناسی عمران از دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل است. وی با ورود به دانشگاه فعالیت خود را در شورای صنفی، انجمن های علمی، کانون های فرهنگی و... آغاز نمود. کاوه دانشور عضو شورای متحصنین دانشگاه در اعتراضات ۲۲ فروردین ماه سال ۸۶ که منجر به دستگیری ۱۳ از دانشجویان و عزل دکتر جانعلیزاده از سرپرستی دانشگاه بود. وی پس از وقایع انتخابات سال ۸۸ رهبری دانشجویان این دانشگاه را برای تعطیلی و به تأخیر انداختن امتحانات به عنوان دبیر شورای صنفی این دانشگاه به عهده گرفت. این دانشجوی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که در مرداد ماه همان سال به اداره اطلاعات بابل احضار شد به یک ترم محرومیت از تحصیل از سوی کمیته انضباطی دانشگاه محکوم گشت، اما با به پایان رسیدن دوره ی محکومیت خود، مجددا در اسفند ماه همان سال به کمیته انضباطی دانشگاه خواسته شد. وی حکم قطعی اخراج خود را در آبان ماه سال ۸۹ از سوی وزارت علوم دریافت کرد.

۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

نامه اولین دادستان انقلاب به وزیراطلاعات:هیچ دولتی نمی‌تواند مملکت را دزدانه اداره کند

نخستین دادستان انقلاب در پی بازداشت فرزند و نوه‌اش و نحوه برخورد با آنان نامه ای سرگشاده خطاب به وزیر اطلاعات نوشت و از نبودن استقلال در قوه قضاییه ابراز نگرانی و تاسف کرد.

به گزارش کلمه او در این نامه تاکید کرده که در هر کجای دنیا برای دستگیری متهمین حکم قضایی نشان می دهند اما در ایران دیگر چنین حکمی نشان داده نمی شود و ماموران هر رفتاری که بخواهند انجام می دهند. مهدی هادوی در این نامه خطاب به مصلحی نوشته است: آقای وزیر آیا می‌دانید هنگامی که ابن زیاد وارد کوفه شد گفت "من به تهمت می گیرم". آیا شما نیز به تهمت می‌گیرید یا با دلیل و مدرک؟ فردای روزی که پسرم را گرفتند، نوه‌ام را بردند و به او گفتند می خواهی الان برویم و جاسبی را کتک بزنیم؟ آقای وزیر دنبال چه هستید؟

محمد امین هادوی فرزند اولین دادستان انقلاب روز جمعه ۲۳ مهر از سوی ماموران امنیتی بازداشت شده و به مکان نامعلومی برده شد است. محمد امین هادوی فعال اقتصادی بخش خصوصی و دارنده چندین عنوان مقاله در مباحث اقتصادی است.


سه شنبه ۲۴ آبان نیز شفیق هادوی فرزند محمد امین هادوی و نوه نخستین دادستان انقلاب بازداشت شد. مهدی هادوی رئیس دادگستری شهر قم در سال ۱۳۴۲ بود که حاضر نشد حکم تبعید امام خمینی را امضا کند و به همین دلیل از دادستانی قم برکنار و به تهران منتقل شد. او پس از انقلاب به دلیل اطمینان بنیانگذار جمهوری اسلامی به او به عنوان نخستین دادستان انقلاب منصوب شد و مدتی نیز عضو شورای نگهبان قانون اساسی بود. هادوی همچنین در تاسیس بسیج عشایر نقش داشته و پسرش نیز که اکنون در بازداشت به سر می برد از فرماندهان مورد علاقه شهید چمران در جنگ بوده است.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

بسمه تعالی

حجت الاسلام و المسلمین مصلحی وزیر محترم اطلاعات

من تنها دادستان کل انقلاب ایران هستم که علیرغم میل باطنی خود به این سمت منصوب شدم. امام در جواب کسانی که برای دیگری حکم نوشته و پهلوی ایشان آورده بودند گفت: "من فقط هادوی را قبول دارم". بعد از دو ماه و نیم بخاطر آخرت خویش و هول المطلع تقاضا کردم دیگری را به این سمت بگمارند که پس از چهل روز پذیرفته شد.


آقای وزیر اطلاعات، این مناصب غنیمت نیست، آزمون آخرت است که کفر را می‌پسندید یا ایمان را که گروهی این ، گروهی آن پسندند.

چند روز پیش به همراه خانواده‌ام برای ملاقات با شما و برای اطلاع از حال فرزندم محمد امین هادوی؛ که فرمانده مورد علاقه دکتر چمران و از فرماندهان ستاد بسیج عشایر خوزستان بود که خود آنرا تاسیس کرده بودم؛ به آن وزارتخانه مراجعه کردم. بعد از یکساعت و نیم کسی آمد که جوابی بدهد. گفت نگران نباشید. قاضی باید در این‌باره تصمیم بگیرد و ما مجری هستیم. او گمان می‌کرد من از کره مریخ آمده‌ام و از وضع دستگاه قضایی خبر ندارم که مسئول سابقش این دستگاه را بدترین دستگاه قضایی جهان و قضاتش را بدترین قضات و بنابراین احکامش را بدترین احکام می‌دانست. در سال ۸۰ وی این دستگاه را قابل مقایسه نه با کشورهای پیشرفته بلکه با کشورهای جهان سوم نیز ندانست. (روزنامه نوروز ۱۳۸۰/۱۱/۲۰ ص ۱۶)

این وضع دستگاه قضایی است و قاضی در این دستگاه مامور اجراست. نه تنها مامور اجرای شما که قدرت دارید بلکه حتی مامور اجرای بخش خصوصی است. من نامه‌ای که برای یکی از علماء فرستاده‌ام به پیوست می‌فرستم تا ببینید در یک پرونده حکم قبل از وقوع واقعه صادر گردیده است، در پرونده‌ای دیگر قاضی برای تبرئه دکتر جاسبی چهار دروغ می‌نویسد و در پرونده‌ای صورت جلسه سران سه قوه را دلیل برائتش می‌داند در صورتیکه صورتجلسه مزبور نظر کمیسیون ماده ۵ است. چنین قضاتی هر که را شما متهم کنید محکوم می‌کنند و مسئولیت زندانی شدن و محکومیتش به عهده شماست. به دستور شما عده‌ای مسلمان و مومن در زندان هستند. شنیده‌ام اخیرا برخی را به جرم نماز خواندن غیر قانونی! گرفته‌اید. آیا از خدا پروا نمی‌کنید؟

در سنن ابن ماجه (حدیث ۳۹۳۲) حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که آن حضرت به کعبه گفت : “حرمت مومن از تو بیشتر است، مالش و خونش و اینکه جز به خوبیش گمان نبریم”.

آقای وزیر اطلاعات، هیچ دولتی نمی‌تواند مملکت را یواشکی و دزدانه اداره کند. تشکیلات رسمی نمی‌باید مانند دزدان مسلح و آدم ربایان عمل کند. دیروز فرزندم از کسانی که دارای لباس نامناسب بودند و نوه‌ام را بازداشت کرده بودند حکم قانونی برای ورود و بازرسی خواست. آنها با استهزا گفتند به ایشان نشان داده‌ایم و نوه‌ام را نشان دادند و او که رنگش پریده بود و معلوم بود چه نشانش داده‌اند، سرش را پایین انداخت و به زمین نگاه کرد و بدون حکم برای بازرسی وارد شدند.

فرستادن اشخاص با این وضع باعث می‌شود تا شیادان نیز به همین گونه مراجعه کرده، مردم را گروگان گرفته و اخاذی کنند. مگر وزارت اطلاعات ارگان رسمی نیست. چرا اقدام به دستگیری دزدکی می‌کنند و هیچ اطلاعی به کسانش نمی‌دهند. هویت زندانیان گوانتانامو و ابوغریب مشخص بود ولی در اینجا معلوم نیست چه کسی می‌گیرد چرا می‌گیرد و بکجا می‌برد. آیا بازداشت کنندگان مامور رسمی هستند یا شیادان؟ چرا از نشان دادن حکم قضایی ابا دارند؟ ما که می‌دانیم قضات مامورند و تمایل شما را برآورده می‌کنند. پس چرا حکمشان را نشان نمی‌دهید. بنظرم برای نشان دادن این واقعیت است که دستگاه قضا هیچکاره است و ماموران شما هر کاری بخواهند می‌توانند بکنند.

آقای وزیر آیا می‌دانید هنگامی که ابن زیاد وارد کوفه شد گفت “من به تهمت میگیرم”. آیا شما نیز به تهمت می‌گیرید یا با دلیل و مدرک؟ فردای روزی که پسرم را گرفتند، نوه‌ام را بردند و به او گفتند میخواهی الان برویم و جاسبی را کتک بزنیم. آقای وزیر دنبال چه هستید؟ و ما هو التسکین ان للبیت ربّاً

مهدی هادوی

————–

(۱)دیگران بعد از اعلام جمهوری اسلامی منصوب شدند و دادستان انقلاب جمهوری اسلامی ایران بودند