
برای دردهای مردم مظلومم ، بغض گلویم را میفشارد ، ترانه های سربی ، آواز بی کسی ، رنج بی پناهی ، و گشنگی مردم!
۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه
گاردین؛ اتهام جدید رژیم ایران: شهید دزدی و مرده خوری
گزارش ارسالی یکی از خوانندگان: روزنامه گاردین نوشت، رژیم ایران متهم به دزدیدن پیکر یک دموکراسیخواه درجریان تظاهرات روز دوشنبه شده است. یکی از اعضا خانواده صانع ژاله دانشجوی ۲۶ ساله رشته نمایش دانشگاه هنر تهران به گاردین گفت مقامات رژیم ایران تلاش کرده اند صانع را به عنوان یک طرفدار رژیم و عضو نیروهای بسیج جا بزنند.
وی میگوید: «نیروهای امنیتی وی را به قتل رساندند و حالا میخواهند از قتل وی به نفع خود برای اهداف سیاسی بهره برداری کنند. اعضا خانواده صانع از این حادثه بشدت غمگین و اندوهگین هستند و از سوی مقامات امنیتی شدیدا تحت فشار قرار دارند.»
برادر این شهید، نیمه شب چهارشنبه 27 بهمن به جرم گفتگو با تلویزیون وی.اُ.ای دستگیر شد. او در این گفتگو تصریح کرد که صانع از مخالفین دولت ایران بوده و آرزو داشته همچون بهمن قبادی فیلمساز شود.
گزارشها از حضور بی سابقه نیروهای بسیج در اطراف خانه «قادر ژاله» پدر صانع خبر می دهند. حضور حسین شریعتمداری در تلویزیون دولتی ایران و توهین به شهید صانع ژاله خشم بسیاری از مردم پاوه و کردستان را برانگیخته است.
وی میگوید: «نیروهای امنیتی وی را به قتل رساندند و حالا میخواهند از قتل وی به نفع خود برای اهداف سیاسی بهره برداری کنند. اعضا خانواده صانع از این حادثه بشدت غمگین و اندوهگین هستند و از سوی مقامات امنیتی شدیدا تحت فشار قرار دارند.»
برادر این شهید، نیمه شب چهارشنبه 27 بهمن به جرم گفتگو با تلویزیون وی.اُ.ای دستگیر شد. او در این گفتگو تصریح کرد که صانع از مخالفین دولت ایران بوده و آرزو داشته همچون بهمن قبادی فیلمساز شود.
گزارشها از حضور بی سابقه نیروهای بسیج در اطراف خانه «قادر ژاله» پدر صانع خبر می دهند. حضور حسین شریعتمداری در تلویزیون دولتی ایران و توهین به شهید صانع ژاله خشم بسیاری از مردم پاوه و کردستان را برانگیخته است.
در ستایش نسلی که عوض ِ وصیتنامه، صفحه فیسبوک..
یادم باشد دهه هفتادیها را، دهه هشتادیها را و دهه نودیها که از بهار امسال آغاز خواهند شد را قضاوت نکنم...
سه سال پیش بود، در همین وبلاگستان خودمان. دهه شصتیها را نقد میکردند و دهه «شستی» میخواندنشان. از بیهویتی دهه شستیها میگفتند و از بیآرمانیشان. ازینکه باریبههرجهتاند. خدایگان و غول و قهرمان ندارند و علیموتوری و چهگوارا و فیدلکاسترو را نمیشناسند.
راست میگفتند. ما اینطور آدمهایی بودیم، هستیم. خودم را میگویم. در زندگیام اسطورهای ندارم. به جز مادرم کسی قهرمانام نیست. خودِ پارسال پیرارسالام را اگر بیاورید جلویم بنشانید ممکن است نشناسماش. سالی دو سه بار دیدگاههایم عوض میشوند، علایق و سلایقام هم. به هیچ کدامشان نچسبیدهام و روی هیچکدام اصرار و پافشاری ندارم. هرجا عیب کنند ولشان میکنم و میروم، شانه بالا میاندازم و میگویم خب.
بعد ارجاعمان میدادند به فیلمهای کیمیایی و فرمانآرا. که دههشصتیهای سناریوهاشان بیقید بودند و یلخی و یواش. دهه بیستی نبودند که تیزی بکشند و برای رفیق جان بدهند و دهه سی-چهلی نبودند که جبهه بروند و دهه پنجاهی هم نبودند که طعم کمیته و بمبباران و موشکباران را چشیده باشند. دهه شصتی بودند و همه چیز را به مسخره میگرفتند.
سه سال پیش در سکوت میآمدم، مضمحل کردن دهه شصتیها را میخواندم و میرفتم. امروز عشقام کشیده جواب بدهم. دهه شصتی کینهای بدجنسای که منام، صبر کردم تا امروز برسد. به اوین سری بزنید. دستهدسته دهه شصتی دربند دارد. به باغفردوس کرمانشاه سربزنید. به قطعهی دویستوپنجاهوهفت بهشتزهرا سربزنید. گوشتاگوش دهه شصتی خوابیده است. از متولد شصت هست تا متولد شصتونه. چه جورش را میخواهید؟ همه قلماش را داریم. خوشگل و خندان و رقصان داریم. بلند بالا و چشمابرومشکی داریم. تنبورنواز داریم. دانشجو داریم. دیپلمه داریم. کارگر هم داریم. تا خرداد هشتادوهشت همه زنده بودهاند. بعد یکی یکی مردهاند. دانه به دانه. گلوله خوردهاند یا چاقو و باتوم نمیدانم. فقط میدانم یک روز به خیابان رفتهاند و هرگز برنگشتهاند. میدانم وصیتنامه در جیبشان نگذاشته بودند و پلاک بر گردنشان نینداخته بودند. گفتم که، از نسل بیآرمانها بودهاند. برای مردن نرفته بودند، برای زندگی کردن رفته بودند. همین است که عوض ِ وصیتنامه صفحهی فیسبوک میماند ازشان.
آخ. آخ همنسلی عزیز بیادعای من. که عوض چهگوارا و فیدلکاسترو، هوادار دیویدبکهام بودی و باباشاه و لولکوبولک. از دیشب نشستهام صفحهی فیسبوکات را ورق میزنم. گریه امانام نمیدهد..
سه سال پیش بود، در همین وبلاگستان خودمان. دهه شصتیها را نقد میکردند و دهه «شستی» میخواندنشان. از بیهویتی دهه شستیها میگفتند و از بیآرمانیشان. ازینکه باریبههرجهتاند. خدایگان و غول و قهرمان ندارند و علیموتوری و چهگوارا و فیدلکاسترو را نمیشناسند.
راست میگفتند. ما اینطور آدمهایی بودیم، هستیم. خودم را میگویم. در زندگیام اسطورهای ندارم. به جز مادرم کسی قهرمانام نیست. خودِ پارسال پیرارسالام را اگر بیاورید جلویم بنشانید ممکن است نشناسماش. سالی دو سه بار دیدگاههایم عوض میشوند، علایق و سلایقام هم. به هیچ کدامشان نچسبیدهام و روی هیچکدام اصرار و پافشاری ندارم. هرجا عیب کنند ولشان میکنم و میروم، شانه بالا میاندازم و میگویم خب.
بعد ارجاعمان میدادند به فیلمهای کیمیایی و فرمانآرا. که دههشصتیهای سناریوهاشان بیقید بودند و یلخی و یواش. دهه بیستی نبودند که تیزی بکشند و برای رفیق جان بدهند و دهه سی-چهلی نبودند که جبهه بروند و دهه پنجاهی هم نبودند که طعم کمیته و بمبباران و موشکباران را چشیده باشند. دهه شصتی بودند و همه چیز را به مسخره میگرفتند.
سه سال پیش در سکوت میآمدم، مضمحل کردن دهه شصتیها را میخواندم و میرفتم. امروز عشقام کشیده جواب بدهم. دهه شصتی کینهای بدجنسای که منام، صبر کردم تا امروز برسد. به اوین سری بزنید. دستهدسته دهه شصتی دربند دارد. به باغفردوس کرمانشاه سربزنید. به قطعهی دویستوپنجاهوهفت بهشتزهرا سربزنید. گوشتاگوش دهه شصتی خوابیده است. از متولد شصت هست تا متولد شصتونه. چه جورش را میخواهید؟ همه قلماش را داریم. خوشگل و خندان و رقصان داریم. بلند بالا و چشمابرومشکی داریم. تنبورنواز داریم. دانشجو داریم. دیپلمه داریم. کارگر هم داریم. تا خرداد هشتادوهشت همه زنده بودهاند. بعد یکی یکی مردهاند. دانه به دانه. گلوله خوردهاند یا چاقو و باتوم نمیدانم. فقط میدانم یک روز به خیابان رفتهاند و هرگز برنگشتهاند. میدانم وصیتنامه در جیبشان نگذاشته بودند و پلاک بر گردنشان نینداخته بودند. گفتم که، از نسل بیآرمانها بودهاند. برای مردن نرفته بودند، برای زندگی کردن رفته بودند. همین است که عوض ِ وصیتنامه صفحهی فیسبوک میماند ازشان.
آخ. آخ همنسلی عزیز بیادعای من. که عوض چهگوارا و فیدلکاسترو، هوادار دیویدبکهام بودی و باباشاه و لولکوبولک. از دیشب نشستهام صفحهی فیسبوکات را ورق میزنم. گریه امانام نمیدهد..
وبلاگ؛ صانع ژاله، نقطه بد شانسی حکومت
داستان خیلی ساده است… جمهوری اسلامی درس خود را گرفته، تجربه دار شده… از نوع خودش فهمیده که کشته دادن تظاهرات مخالفان برایش گران تمام می شود… فهمیده که خروار خروار مستند و مشوش گویی هایش برای ندا آقاسلطان کارگر نبوده… فکر می کند شاید چون دیر گفته، گوش کسی به حرفهایش بدهکار نبوده… اینبار زودتر جنبیده و هنوز کفن کشته شده ها خشک نشده، مقصرها را پیدا کرده… دستگاه رادیو تلویزیونش را به کار گرفته و بسیجی خطاب کردن دانشجوی کشته شده را از نخستین واکنش هایش کرده به تظاهرات مخالفان… چادری و ریشو به خیابان آورده که هوار هوار کشتن دانشجوی بسیجی طرفدار نظام را… اما بد شانسی آورده… دانشجویی کرد، اهل تسنن، دانشجوی دانشگاه هنر تهران (با تمام ویژگی هایی که از عمده دانشجویانش سراغ داریم) به تیر غیبی کشته شده و نظام باید از او بسیجی طرفدار حکومت بسازد… داستان دور و برش زیاد است. تصویرش با آیت الله منتظری… همکلاسی سابقش به من گفت که او در تمامی تظاهرات سبز ها شرکت می کرده… نزدیک بوده در تظاهرات عاشورای سال گذشته دستگیر هم بشود… حتی حزب اللهی های خوابگاه دانشگاه که صانع در آن ساکن بوده هم صدایشان در آمده که این ضد انقلاب بوده و به ما نچسبانیدش… از حرفهای برادرش با صدای آمریکا بگذریم که تق ماجرای کارت بسیجش را هم در آورده. بدشانسی حکومت به کنار، عجله اش در پاسخ به توجیه مخالفان در بسیجی نبودن صانع هم داستانی است… حکومت خوش نام و قیافه تر از حسین شریعتمداری پیدا نکرده بود تا بیاید و عکس صانع ژاله و منتظری را توجیه کند؟ توجیه بهتری از جاسوس کردن مرده نداشتند؟ چرا به جای جاسوس کردن صانع مثلا نگفتند عکس با فوتوشاپ درست شده؟ آقای شریعتمداری که به لطف تصویر بزرگ روی جلد کیهانش، خوب با فوتوشاپ و تکنیک دستکاری عکس ها آشناست… دلیل یک چیز می تواند باشد: خودشان خوب فهمیده اند که بسیجی کردن این یکی کار آسانی نیست… حتی اگر باشد هم قبولش برای مردم سخت است… باید به گونه ای مردم را از او متنفر و منزجر کرد… چه کسی منفورتر از حاج حسین که بگوید فلانی جاسوسیش را می کرده؟
تایید حکم اعدام دو زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر کرج

اعدام | |
آژانس ايران خبـــــــــــــر: حکم اعدام زانیار مرادی، زندانی سیاسی کرد محبوس در زندان رجایی شهر، قطعی و احتمال محکومیت مشابه برای لقمان مرادی گزارش شده است. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، اعتراض زانیار مرادی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام توسط مراجع قضایی رد و حکم صادره مورد تایید نهایی قرار گرفت. این در حالیست که منابع غیررسمی هم چنین از تایید مشابه حکم لقمان مرادی، دیگر متهم این پرونده گزارش می دهند که تلاش گزارشگران هرانا برای تایید این مهم ادامه دارد. لازم به ذکر است زانیار و لقمان مرادی پیشتر به اتهام "ترور پسر امام جمعه ی مریوان" محارب شناخته شده و توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران، به ریاست قاضی صلواتی به اعدام در ملاء عام محکوم شده بودند. این دو زندانی محکوم به اعدام پیشتر با نگارش رنج نامه ای که از سوی هرانا منتشر شده بود به شکنجه های شدید و تهدید به تجاوز جهت اخذ اعترافات دروغین اشاره کرده بودند. لازم به یادآوری است این دو زندانی سیاسی هم اکنون به همراه ده ها تن از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر، در سالن 12 بند 4 این زندان(معروف به بند امنیتی) محبوس اند. |
رجزخوانی های دادستان جنایتکار رژیم در تهران
صدا و سیمای رژیم: دادستان تهران گفت: مردم مطمئن باشند که فرزندان انقلاب و اسلام، هرگز اجازه نخواهند داد، عده ای آرمان های حضرت امام (ره) و انقلاب را به سخره گیرند.
عباس جعفری دولت آبادی درهمایش سراسری قضات دادگستری کل استان تهران با اشاره به اتفاقات چند روز گذشته در تهران افزود: چهره مجرمان 25 بهمن که دنباله آن حمایت های خارجی و حرکت در پازل دشمن بود، بیش از گذشته افشا شده است.
وی با بیان اینکه سران فتنه چهره خود را پشت سر انتخابات و حوادث آن پنهان کرده بودند، گفت: آنان با جدا شدن از ملت در راهپیمایی 22 بهمن، هیچ حرفی برای گفتن ندارند.
جعفری دولت آبادی افزود: دستگاه قضایی با مجرمان، محرکان و کسانی که در حوادث اخیر شرکت داشتند، قاطعانه برخورد می کند.
وی افزود: به لطف خدا این انقلاب با سرافرازی حرکت خود را ادامه خواهد داد و کسانی که در مقابل صف انقلاب ایستادهاند، به سزای اعمالشان می رسند.
عباس جعفری دولت آبادی درهمایش سراسری قضات دادگستری کل استان تهران با اشاره به اتفاقات چند روز گذشته در تهران افزود: چهره مجرمان 25 بهمن که دنباله آن حمایت های خارجی و حرکت در پازل دشمن بود، بیش از گذشته افشا شده است.
وی با بیان اینکه سران فتنه چهره خود را پشت سر انتخابات و حوادث آن پنهان کرده بودند، گفت: آنان با جدا شدن از ملت در راهپیمایی 22 بهمن، هیچ حرفی برای گفتن ندارند.
جعفری دولت آبادی افزود: دستگاه قضایی با مجرمان، محرکان و کسانی که در حوادث اخیر شرکت داشتند، قاطعانه برخورد می کند.
وی افزود: به لطف خدا این انقلاب با سرافرازی حرکت خود را ادامه خواهد داد و کسانی که در مقابل صف انقلاب ایستادهاند، به سزای اعمالشان می رسند.
بیانیه مادران صلح کردستان به مناسبت شهادت صانع ژاله
امروز مادران صلح کردستان لبریز از بغض و اشک جوانان خونین مال وطن دیگر طاقت تحمل رنجش رو به افزون و داغدار شدن مادران دیگر را ندارد.مادرانی که هر لحظه ثمره عمرشان در گرو عشیرهای از ناپاکان به تاراج میرود.
چگونه امکان دارد که چنان کسانی به خود جرات میدهند عزیزانمان را پیش چشم همگان با تمامی وقاحتشان به دار میآویزند،به گلوله میبندند و زیر شکنجه میکشند و ملت را نیز به سخره میگیرند.آیا تاکنون فهمیدهاید مادری که فرزندش را از دست می دهد چه بار گرانی بر دوش می کشد،آنگاه که حتی از دیدن فرزند بی جانش هم دریغش می کنند و حتی کوچکترین یادگارش که مزارش باشد را از او سلب می کنند، می دانید درون مادری که در انتظار وصال فرزندش است وصف ناشدنی ست؟
امروزه صدها تن از این فرزندان ملت تنهایشان با استخوانهای عریان شدهی این عشیرهی ناپاک دریده و نفسشان با پوست چروکیده از سیر تاج و تختِ خونینشان گرفته شده و می شود.
امروز تنها چند نفر خونینبخت نشدهاند امروز خونینبختان دوباره به یادمان میآیند.آنقدر زمان به عقب رانده میشود که چه جنایاتی در سیر این زمان روی داده باشد به یادمان میآید و هر لحظه اشک و بغض چندچندان.
در شرایطی به سر میبریم که دین و مسلک و هر آنچه جانمایهی ملت است را به بازی گرفتهاند و ملت را از ارزشها پوچ کردهاند به نام عشیرهای ناپاک. خود را نماینده مردم خوانده و هر آنچه را که ارزشی داشته باشد به خود میآلایند.چنین است رسم ناپاکان که نگزارند خونینروزانمان را با خونینتنانمان حتی بگذرانیم ،باورشان کنیم ،به یادشان آوریم ،در پس افکارشان آرام گیریم و با مزارشان خلوت کنیم.این اشک لبریز باید به جایی بریزد،کم نیستند مادران لبریز از اشک .
ما به عنوان مادران صلح کردستان که سالهای مدیدیست داغ عزیزان را با رنجها در خود پروراندهایم و دیگر راهی برای تحمل هتک حرمت شهدای راه آزادی را نداریم ،از تمامی مردم شریف ایران زمین خواستاریم تا روز دوشنبه مصادف با هفتمین روز شهادت دوتن از جوانان رشید این مرز و بوم(صانع ژاله و محمد مختاری) را تعطیل و فعالیت عادی روزانه خود را به حرمت تمامی شهدای راه آزادی متوقف نمایند و در روزهای بعد و بلکه ماه های در پی به عنوان نارضایتی مدنی از پرداخت هرگونه قبض حکومتی خودداری نمایند.
باشد که ناپاکان به رنگ و بوی وطن سیقل یابند.
۲۸ بهمن ماه 1389
مادران صلح کردستان
چگونه امکان دارد که چنان کسانی به خود جرات میدهند عزیزانمان را پیش چشم همگان با تمامی وقاحتشان به دار میآویزند،به گلوله میبندند و زیر شکنجه میکشند و ملت را نیز به سخره میگیرند.آیا تاکنون فهمیدهاید مادری که فرزندش را از دست می دهد چه بار گرانی بر دوش می کشد،آنگاه که حتی از دیدن فرزند بی جانش هم دریغش می کنند و حتی کوچکترین یادگارش که مزارش باشد را از او سلب می کنند، می دانید درون مادری که در انتظار وصال فرزندش است وصف ناشدنی ست؟
امروزه صدها تن از این فرزندان ملت تنهایشان با استخوانهای عریان شدهی این عشیرهی ناپاک دریده و نفسشان با پوست چروکیده از سیر تاج و تختِ خونینشان گرفته شده و می شود.
امروز تنها چند نفر خونینبخت نشدهاند امروز خونینبختان دوباره به یادمان میآیند.آنقدر زمان به عقب رانده میشود که چه جنایاتی در سیر این زمان روی داده باشد به یادمان میآید و هر لحظه اشک و بغض چندچندان.
در شرایطی به سر میبریم که دین و مسلک و هر آنچه جانمایهی ملت است را به بازی گرفتهاند و ملت را از ارزشها پوچ کردهاند به نام عشیرهای ناپاک. خود را نماینده مردم خوانده و هر آنچه را که ارزشی داشته باشد به خود میآلایند.چنین است رسم ناپاکان که نگزارند خونینروزانمان را با خونینتنانمان حتی بگذرانیم ،باورشان کنیم ،به یادشان آوریم ،در پس افکارشان آرام گیریم و با مزارشان خلوت کنیم.این اشک لبریز باید به جایی بریزد،کم نیستند مادران لبریز از اشک .
ما به عنوان مادران صلح کردستان که سالهای مدیدیست داغ عزیزان را با رنجها در خود پروراندهایم و دیگر راهی برای تحمل هتک حرمت شهدای راه آزادی را نداریم ،از تمامی مردم شریف ایران زمین خواستاریم تا روز دوشنبه مصادف با هفتمین روز شهادت دوتن از جوانان رشید این مرز و بوم(صانع ژاله و محمد مختاری) را تعطیل و فعالیت عادی روزانه خود را به حرمت تمامی شهدای راه آزادی متوقف نمایند و در روزهای بعد و بلکه ماه های در پی به عنوان نارضایتی مدنی از پرداخت هرگونه قبض حکومتی خودداری نمایند.
باشد که ناپاکان به رنگ و بوی وطن سیقل یابند.
۲۸ بهمن ماه 1389
مادران صلح کردستان
اشتراک در:
پستها (Atom)