سایت حکومتی تابناک: هنوز مدت زمان بسياری از اظهارنظرهای خوش بينانه پس از مذاکرات استانبول نگذشته، ولی اکنون فضای اظهارنظرهای بين المللی پيرامون برنامه هسته ای ایران، تفاوت چشمگيری با چند هفته پيش پيدا کرده، به گونه ای که به نظر می رسد، اروپا مواضع سخت تری عليه ايران در پيش گرفته است؛ مواضعی که گويا، عمدتاً ناشی از سيگنال هايی است که از درون به اروپايی ها می رسد. پرسش اين جاست که چه عاملی موجب شد، غرب در چرخشی آشکار، بار ديگر ادعای ضرورت تعليق همه فعاليتهای مرتبط با غنی سازی در ايران را مطرح کند و حتی کار به جايی برسد که 27 کشور اتحاديه اروپا، در بيانيه ای رسمی، چنين خواسته ای را از ايران مطرح کنند؟! عاملی که کم و بيش در تحليل ها مورد اشاره قرار گرفته، تفسير غرب از قرار داشتن ايران در موضع ضعف و تلاش برای افزايش فشارها بر جمهوری اسلامی ايران به منظور دادن کمترين امتيازات است. در حقيقت، بايد گفت از يک ديدگاه، همين بعد ماجرا، مهمترين تأثير را بر تند شدن موضع گيريهای غرب و تغيير جهت گيری غربی ها از به رسميت شناختن حق غنی سازی به توقف کامل همه فعاليتهای مرتبط داشت.
برای دردهای مردم مظلومم ، بغض گلویم را میفشارد ، ترانه های سربی ، آواز بی کسی ، رنج بی پناهی ، و گشنگی مردم!
۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه
زنان مهاجر و پناهنده
شقایق زعفری

شقایق زعفری - این روزها، مهاجرت و پناهندگی به یکی از دغدغههای اصلی روزنامهنگاران و فعالان اجتماعی تبدیل شده است.
روزانه، شمار زیادی از مردم کشورهای مختلف بهطور قانونی و غیر قانونی به کشورهای میزبان وارد میشوند، اما نفس این جابهجاییها برای افراد، هرگز به معنای رسیدن به آرمانها و اهدافشان نیست و رویاها و آرزوهای تازهواردها، معمولاً خیلی زود دستخوش تغییر و تحولات گستردهای میشود.
هرچند در خیلی از کشورهای غربی، «سیستم حاکم» به گونهای طراحی شده است که در نهایت، مهاجرها و پناهندگان را به نوعی زیر سرکوب اجتماعی، اقتصادی و احساسی قرار میدهد و آنها را مجبور به انزوا و گوشهگیری از جامعه میکند، اما آشکار است که بسترهای فرهنگی- اجتماعی مهاجران هم نقش بهسزایی در انزوا یا دوری آنها از جامعه دارد. ازجمله مسائلی که میتوان به آن اشاره کرد، تغییر نیافتن جایگاه اجتماعی زنان مهاجر است.
روزانه، در رسانههای کشورهای اروپایی یا در آمریکا اخبار و گزارشهایی از قتلهای ناموسی یا اذیت و آزار زنان مهاجر منتشر میشود. در شرایطی که مردهای مهاجر یا پناهنده، به راحتی میتوانند وارد جامعه شوند و از آزادیهای جامعه میزبان استفاده کنند، در برابر، شماری از زنان مهاجر در بسیاری از موارد، در حصار یک زندگی سنتی باقی میمانند و حتی گاهی همان آزادیهای اجتماعی زندگی پیشین خود را نیز از دست میدهند.
برخی از این زنان که اجازه حضور در فعالیتهای اجتماعی را نمییابند، به ازدواجهای اجباری تن میدهند. در برخی از خانوادههای مهاجر، دخترها حتی اجازه تحصیل در دانشگاه را نیز از دست میدهند. واقعیت این است که در میان زنان مهاجر و پناهندهای که در چهارچوب خانوادههای سنتی و متعصب وارد کشورهای غربی میشوند، مشکلات روحی و عاطفی بیشتر دیده میشود. این دست از زنان، هرچند دورادور زندگی و جامعه جدید و مدرن را لمس میکنند، اما خود اجازه ورود و مشارکت در آن را ندارند. من با برخی از این زنان دیدارهایی داشتهام، گفتوگوهای زیر حاصل این ملاقتها است:
عایشه ۲۱ ساله یوگسلاو است. او برایم میگوید: «برادرهای من میتوانند کار کنند و با دوستانشان، پارتی و دیسکو بروند، اما خانوادهام به من حتی اجازه کار هم نمیدهد. شش ماه پیش با پسری آشنا شدم، اما هنوز این مسئله را از خانوادهام مخفی کردهام. این موضوع میتواند برای من و دوست پسرم خطرهای جدی داشته باشد. من حتی با دخترهای همسن و سال خودم نیز نمیتوانم بیرون بروم.»
ازلم از ترکیه و ۳۳ ساله است. او برایم گفت: «پدر و مادرم در استانبول زندگی میکنند. من اینجا با برادرم و خانوادهاش هستم و در رستوران شوهر خواهرم کار میکنم. باید برای پدر و مادرم ماهانه پول بفرستم. پنج سال پیش با یک پسر آلمانی آشنا شدم و قصد داشتیم که ازدواج کنیم، اما واکنش خانواده من واقعاً دردناک بود. برادرم من را به شدت کتک زد. گمان میکردم خواهرم از من حمایت خواهد کرد، اما او نیز من را طرد کرد. من حاضر بودم بهخاطر مردی که عاشقش بودم، ریسک کنم و با او ازدواج کنم، اما دوست پسرم مرا به دلیل تهدیدهای خانوادهام ترک کرد و به شهر دیگری رفت.»
در حالی که مردهای مهاجر یا پناهنده، به راحتی میتوانند وارد جامعه شوند و از آزادیهای جامعه میزبان استفاده کنند، در برابر، زنان مهاجر در بسیار از موارد، در حصار یک زندگی سنتی باقی میمانند و حتی گاهی همان آزادیهای اجتماعی زندگی پیشین خود را نیز از دست میدهند.
سودی ۴۸ ساله صرب است. او میگوید: «با وجود اینکه دختر بزرگ من ۳۳ ساله است، اما من هنوز اجازه ندارم حتی برای دیدار اعضای خانواده و مادرم از خانه به تنهایی بیرون بروم. شوهرم بهخاطر کوچکترین چیزی مرا به زیر بار کتک میگیرد. وقتی سنم کمتر بود، یکبار میخواستم به پلیس زنگ بزنم، اما برادران شوهرم من را تهدید به مرگ کردند و گفتند کاری میکنند که دیگر هیچوقت بچههام را نبینم و مرگ را آرزو کنم. البته نتیجه خوبی هم برای آنها داشت. من همچنان میترسم و مثل یک برده زندگی میکنم، البته دخترهایم نیز زندگی بهتری از من ندارند.»
مریم ۴۰ ساله از لبنان است. او نیز برایم میگوید: «من در کشور خودم پرستار بودم. عاشق شغلم بودم. بارها تلاش کردم اینجا سرکار بروم، اما هربار به دلیلی تقاضای من را رد کردند. من بهتر از هرکسی میدانم که این تنها بهخاطر پوشش اسلامی من است. من نیز حاضر نیستم بدون حجاب اسلامی کار کنم. دختر بزرگ من ۱۱ سالش است و خجالت میکشد که با حجاب مدرسه برود، اما ما نیز نمیتوانیم اجازه بدهیم که او حجاب نداشته باشد. من و همسرم بارها در این مورد صحبت کردیم که شاید لازم باشد به لبنان برگردیم.»
ندا ۳۱ ساله، ایرانی است. او برایم گفت: «روابط من و شوهرم پیش از خروج از ایران خوب بود، اما او اینجا تغییر اخلاق و رویه داده است. خوشش نمیآید که من زیاد بیرون بروم یا دوستهایم را ببینم. همه جا باید باهم برویم. البته این مسئله برای او صدق نمیکند و هر از گاهی با دوستهایش بیرون میرود و من خانه میمانم.
احساس میکنم محیط و فرهنگ اینجا او را ترسانده است. شاید از او جدا شوم. مدت زیادی روی همکارهایم حساس بود. دفعه آخری که با هم سر این مسئله دعوامون شد، به او گفتم که ازش جدا خواهم شد و از چیزی هم نمیترسم. با شنیدن این حرف چشمهایش پر از وحشت شد. از حرفی که زده بودم پشیمان شدم، ولی خوب دیگر دیر شده بود. درواقع من به وحشتها و ترسهای او دامن زدم.»
به نظر میرسد که ناآگاهی زنان مهاجر از حقوق و آزادیهایی که در کشورهای توسعهیافته میتوانند از آن برخوردار باشند، خود مسئله دیگری است که به تداوم، تشدید و بازتولید سرکوبهای جنسیتی دامن میزند.
در دهههای اخیر، سازمانها و نهادهای حقوق بشری گوناگونی از دولتهای غربی خواستهاند تا با تامین بودجههای مشخص، از برنامهها و طرحهای موسوم به «آموزش حقوق بشر» حمایت کنند.
برابری زن و مرد، منع تنبیه کودکان، آزاد گذاشتن کودکان در انتخاب یا داشتن و نداشتن باورهای مذهبی در زمره حقوق و آزادیهای است که برخی از مهاجران تازهوارد برای برخورداری از آن، نیازمند برنامههای آموزش هستند.
مصاحبه رضا پهلوی با تلويزيون "العربيه"
العربیه: رضا پهلوى آخرین ولیعهد ایران در مصاحبه با تلويزيون "العربيه" مواضع و اعتقادات خود را در باره مسايل مختلفى بيان کرد.
فرزند محمد رضا پهلوى آخرين پادشاه ايران در اين مصاحبه که قرار است روز جمعه آينده (18-5-2012) در ساعت 8:30 به وقت مکه مکرمه از تلویزیون العربيه پخش شود، گفته است: نه به عنوان وليعهد، بلکه به عنوان يک شهروند ايرانى فعاليت سياسى مى کنم. اما اينکه گزينه ملت در آينده چه باشد، اين را بايد به انتخاب و خواست مردم واگذاشت.
رضا پهلوى که با حضور در استودیوی العربیه در واشينگتن با برنامه "نقطه نظام" تلویزیون العربیه در دبی مصاحبه داشت، دولت متمرکز را براى کشورش که از قوميت هاى مختلفى تشکيل شده است، مناسب ندانست. اما در عين حال عدم موافقت خود را با "فدراليسم" اعلام کرد.
وى در باره اختلاف ايران و امارات بر سر "جزاير سه گانه" گفت: "هر حکومت دموکراتيکى که در ايران بر سر کار آيد، بايد با احساس مسئوليت و به نحوى کاملاً متفاوت به موضوع بپردازد، با احترام و همکارى متقابل با کشورهاى همسايه برخورد کند و از شيوه هاى خصمانه کنونى بپرهيزد.
وليعهد سابق ايران اظهار داشت: جايى براى نزاع با همسايگان نداريم، زيرا قراردادى با آنان داريم و بايد بر اساس قرارداد عمل کنيم. اما اهداف خاص حکومت کنونى ايران در منطقه بر کسى پوشيده نيست.
وى گفت: به نظر من همه مسايل قابل حل هستند. زيرا با وجود يک نظام متفاوت که توافق ها را محترم بشمارد و مراجعه به معاهدات و عرف ديپلماتيک و راه حلهاى مسالمت آميز را بخواهد، احتمال هر مناقشه اى بعيد به نظر مى رسد.
او افزود: البته موضوع به تصميم من بستگى ندارد. بستگى به آن دارد که حکومت منتخب آينده ايران چه تصميمى بگيرد. اين سوال را بايد آن حکومت پاسخ گويد. ولى اصولاً هر حاکميت مسئولى مى بايست علاوه بر رعايت قوانين بين المللى، به اسناد امضا شده و التزامات خود پايبند باشد.
رضا پهلوى در اين مصاحبه تاييد کرد که از اسرائيل خواسته است "در رهايى ملت ايران کمک کند". او به "العربيه" گفته است: ما نه تنها با ملت يهود دشمنى نداريم. يک دِين تاريخى نيز بر گردن آنان داريم که بايد آن را جبران کنند.
او خاطرنشان ساخت که "با هرگونه ضربه نظامى به ايران مخالف است".
وى مشکل قوميت ها در ايران را حل شدنى دانست به شرط آنکه بنا به گفته اش "از تمرکز قدرت و اختيارات در پايتخت خوددارى شود و مناطق از امکانات بيشترى برخوردار شوند".
العربیه فارسی ترجمه کامل این مصاحبه را پس از پخش از تلویزیون منتشر خواهد کرد.
اسامی کشته شدگان برنامه خاله شادونه اعلام شد
اسامی سه نفر از کشته شدگان حادثه برنامه"خاله شادونه"در شهرستان خرمدره اعلام شد.
به گزارش مهر، بنا به اعلام رئیس بیمارستان بوعلی سینای خرمدره، بر اثر ازدحام در زمان خروج از سالن ورزشی خرمدره که برنامه"خاله شاودنه" در آن در حال اجرا بوده است، نگار صالحی(7 ساله)، مهدی مولایی(7 ساله) و بهاره شادمهر(6 ساله) کشته شده اند. همچنین در حال حاضر وضعیت سایر مصدومان حادثه خوب است.
ساعت 18 و 10 دقیقه روز پنج شنبه به دلیل ازدحام جمعیت در سالن شهدای خرمدره که برنامه خاله شادونه در آن محل در حال اجرا بود، هشت نفر از کودکان حاضر در برنامه در بین ازدحام جمعیت مصدوم شدند که دو نفر از کودکان در محل فوت کردند و دو نفر دیگر به دلیل جراحات وارده به بیمارستان آیت الله موسوی شهر زنجان منتقل می شوند. همچنین دو نفر از کودکان انتقال داده شده به بیمارستان موسوی شهر زنجان که دچار ضربه مغزی شده بودند صبح روز جمعه فوت کرده ولی حال دیگر کودک منتقل شده به بیمارستان مطلوب است. حال چهار مصدوم دیگر این حادثه خوب گزارش شده است.
بنا به گفته های نوری پور فرماندار شهرستان خرمدره، مسئولان برگزاری "برنامه خاله شادونه" هیچگونه هماهنگی برای اجرا برنامه با فرمانداری خرمدره نکرده بودند.
همچنین بنا به اعلام رئیس بیمارستان بوعلی سینای خرمدره، به دلیل عدم هماهنگی برگزاری برنامه با نیروهای امدادی و اورژانس، این نیروهال در محل مستقر نبودند ولی بعد از اطلاع از وقوع حادثه در کمترین زمان در محل حادثه حاضر شدند و به امداد رسانی به مصدومان پرداختند. عزیز رسولی افزود: پنج دستگاه آمبولانس در کمتر از شش دقیقه در محل حادثه حاضر شدند.
نقش عامل خارجی در نزاع درون حکومتی پر رنگ می شود
منصور امان
آقای محمود احمدی نژاد،گُماشته نافرمان آیت الله خامنه ای، رقیبان خود را مُتهم کرده است که در یک "توطیه مُشترک" با "بیگانگان"، با هدف ضربه زدن به وی در بازار ارز و سکه "اختلال" ایجاد کرده اند.
سُخنگوی باند نظامی – امنیتی دولت در حالی پای "خارج" را به پروسه سُقوط ارزش ریال کشانده است که پیشتر و در جریان یک "افشاگری" دیگر در بهمن ماه سال گذشته، بدون اشاره به هیچ شریکی، "دلالان و سیاسیون" را عامل "آشُفته بازار" مُعرفی کرده بود.
با وجود جالب توجُه بودن طوق رُسوایی که آقای احمدی نژاد به گردن بخشی از "نظام" افکنده، اما او ناچار است مدال زرین آن را با یک گُماشته دیگر آقای خامنه ای تقسیم کند؛ چه، آقای حُسین شریعتمداری، قبل از او در طرح اتهام "خیانت" و بخشیدن بُعد خارجی به بُحران ارزش پول ملی پیش قدم شده بود.
تنها تفاوت در پرونده نوشته شده توسُط بازجوی بدنام با برگه اتهامی که آقای احمدی نژاد تکان داده، هُویت مُجرمان است. آقای شریعتمداری، بخش دیگر "نظام" یعنی، دولت و بانک مرکزی را مُتهم کرده بود که در "ماموریت" برای "آمریکا و مُتحدانش"، موجب "افزایش غیرطبیعی و پرشتاب بهای سکه و دُلار" شده اند.
اگر چه وزن اتهامات ردوبدل شده بسیار سنگین و جنس آن برای "نظام" بسا رُسوایی بار است، اما هیچ کس به راستی انتظار ندارد "افشاگری" رهبران و پایوران حُکومت علیه یکدیگر، پیامدی سیاسی یا قانونی هم برای آنها داشته باشد. بنابراین، آنچه که یقه گیریهای بی جراحت را شایان دقت می کند، پیامی است که طرفین نزاع از این طریق قصد ارسال آن را دارند.
در این مورد، افکندن بار تقصیر به دوش یکدیگر و پنهان کردن بی کفایتی و نابخردی مُشترک و فراگیر "نظام" در گرد و خاک ناشی از آن، فقط بخشی از مقصود را در بر می گیرد. سهم عُمده اما از آن تهدیدها و منافع ویژه ای است که هر یک از رقیبان از تحریمها، فشار خارجی و چشم اندازهای آن برای خود تصور می کنند.
بازداشت دو فعال دانشجویی در بابل
معین غمین و محمد حاجی بابائی دو فعال دانشجویی در بابل توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
به گزارش خبرنگار کلمه از شهرستان بابل، نیروهای امنیتی طی روزهای گذشته اقدام به ایجاد محدودیت و فشار بیشتر به چند تن از فعالان دانشجویی و همچنین فعالان مدنی کرده اند.
بنا بر اخبار رسیده از استان مازندران، نیروهای امنیتی شهرستان بابل در روزهای گذشته دو تن از دانشجویان دانشگاه های بابل را بازداشت کرده اند. از جمله دانشجویان بازداشت شده معین غمین دانشجوی سال سوم رشته صنایع دانشگاه علوم و فنون بابل است. وی در روز دوشنبه چهارم اردیبهشت ۹۱ بازداشت شد.
علاوه بر وی محمد حاجی بابائی، دانشجوی دانشگاه علوم و فنون بابل نیز به تازگی بازداشت شده است که از محل بازداشت و نگهداری وی تاکنون اطلاعاتی در دست نیست.
لازم به ذکر است استان مازندران و به خصوص شهرستان بابل از جمله مناطقی است که طی سال های بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸، ماموران و نهادهای امنیتی در آن به صورت گسترده دست به بازداشت فعالان سیاسی، مدنی و دانشجویی زده اند.
با آنکه با گذشت حدود ۳ سال از انتخابات ریاست جمهوری و برخورد وسیع با اصلاح طلبان در سطح کشور، دستگاه های اطلاعاتی امنیتی ادعای کنترل بر اوضاع و حتی زنده نبودن جنبش سبز را دارند، مشخص نیست این موج فشار بر نهادها و فعالان مدنی و دانشجویی در این روزها با چه دلیلی صورت می گیرد.
چاووش خوان، و آوای مرگ جمهوری اسلامی!
تقی روزبه
اگرکسی می خواهد طنین آوای مرگ جمهوری اسلامی را ازمنظر پوزیسیون نظام هم بشنود،آوائی که ازدیربازتوسط اپوزیسیون ساختارشکن نظام سرداده می شده است، کلیپ کوتاه نوری زاد باشاه بیت "ما آدم کشته ایم،ما آدم کشته ایم"*، نمونه بارزی از آن است.
این کلیب فریاد فریب خوردگی مردی است که با عشق وایمان به نظام اسلامی شروع کرد و تمامی توانانی وخلاقیتش را درخدمت آن بکار گرفت،اما جزفساد وانحطاط روزافزون چیزی ندید و نیافت.هرچه دوید ودوید،هرچه نصیحت کرد وهشدارداد وهرچه خود را به آب وآتش زد وازرهبری تامراجع وتا"سپاهیان شرافتمند" رامورد خطاب وعتاب قرارداد،بیشتردریافت که درب ناشنوایان را می کوبد.فهمید که جزبدنبال سراب وسایه ای گریزان روان نیست. اوکه دراین سیروسلوک و گشت وگذارطولانی ازجبهه تامعاشرت با سپاهیان واطلاعاتی ها وهمکاری باتلویزیون ورسانه ها را آزمود، سرانجام بامشاهده جنایت هائی چون کهریزک ومشاهده گوشه ای ازعملکرد ددمنشانه رژیم در پشت حصاربازداشتگاه ها وآگاه شدن ازبرخی آدم کشی های رژیم(ازجمله اعتراف مأموراطلاعاتی همکارش درحوزه فیلم،پیرامون چگونگی بریدن سر شاپور بختیار)،اکنون مدتی است که "هوائی شده" وهم چون چاووش خوان ها،فریاد "انقلابی که بدان خیانت شد" را سرداده است. گواینکه مرگ این شبه ستاره ای که او ازآن سخن می گوید،سه دهه پیش درهمان شب زایش خود اتفاق افتاد واوبا فاصله ای چندین دهه آن را دریافت کرده است. با این همه،ازآن جهت اهمیت دارد که بطورروشن گوشه ای ازفرایند فروپاشی بقایای پایگاه حمایتی رژیم را درمعرض دیدعموم قرار می دهد.
درهرحقیقت جمهوری اسلامی با شاخص های اصلی زمانه ما وعلائم حیات یک نظام ازمدتها پیش مرده است ،منتها مرده ای که دفن کننده ندارد وظاهرا تا بطورکامل نگندد وفسادش تنفس را برهمگان غیرقابل تحمل نکند و مشام همه را نیازارد،اراده معطوف به دفنش فراهم نمی شود.
حتی اگر نه ازمنظرنابهنگامی تاریخی،بلکه ازمنظرتجربی وباصطلاح پراگماتیستی هم به واقعیت حکومت اسلامی بنگریم، به مثابه یک نظام وسیستمی که خواه ناخواه تولد وجوانی ومیانه سالی ومرگ دارد،اکنون دیگردیری است با استناد به شاخص های عینی و قابل رؤیت، وارد فازانحطاط وگندیدگی کامل خود شده است.تمامی علائم بارز گندیدگی هم چون،خشکیدن پایگاه مردمی وقرارگرفتن نهاد های نظامی و ارگانهای سرکوب به مثابه تکیه گاه اصلی رژیم، فربه گی در بارولایت فقیه وولایت مطلقه که جزاقتدارکامل خود را برسمیت نمی شناسد،خوره خود خوری وشکافهای بی پایان درونی، اقتصادرانتی وغیرمولد، زیر زمینی ،ورشکسته وتا ُبن استخوان فاسد، ،افزایش هولناک شکاف های طبقاتی، میلیتاریزم ودخیل بستن به حبل المتین اقتدار هسته ای باهزینه های ده ها میلیاردی ، مالیخولیای تولیدعلوم اسلامی ودهها نشانه بارزدیگر، همه وهمه بیانگرگندیدگی تمام عیارجمهوری اسلامی است.
اگرمسامحتا برای برآمد هرحکومتی انجام یک رسالت ووظیفه تاریخی را قائل باشیم،رسالتی که می آید تا آن را تحقق بخشد،این وظیفه-گیرم بطور وارونه و به شکل طنزتاریخی - برای جمهوری اسلامی چیزی جزدین زدائی-درمعنای روبیدن اسلام سیاسی ومدعی تصرف قدرت ونجات بشر-نبوده است!. این واقعیت درترنم چاووش خوان مرگ جمهوری اسلامی این گونه بیان می شود:
" ما بايد قبول کنيم که شکست خوردهايم؛ و برای اينکه اين تتمه به گرايش ديني، باقی بماند، بايد بپذيريم که گزينهای هستيم در کنار ساير گزينهها. بايد ما مردم را باور کنيم و گرايشات فکری و اعتقادی آنها را به رسميت بشناسيم. بايد در کنار ساير نحلههای فکری و اعتقادی و گرايشات سياسی قرار بگيريم و يکی از آنها بشويم" مدتهاست که فصل ورشکستگی ما فرا رسيده و فصل خداحافظی ما؛خداحافظ آرزوهای به خاک افتاده انقلاب!
ما نشان داديم که دينداران و روحانيان، اگر بر مسند قدرت بنشينند، ميتوانند دروغ بگويند؛ ميتوانند ظلم کنند؛ ميتوانندغارت کنند؛ ميتوانند آدم بکشند.
ما دروغ گفتيم؛ ما فريب داديم؛ ما برای حفظ قدرت، چه شررها کردهايم!
ما غارت کرديم! ما آدم کشتيم! ما آدم کشتهايم! "
*****
گرچه گندیدگی یک نظام حکومتی،عینا معادل گندیدگی جامعه نیست،اما درعین حال این هم واقعیتی است که اگررابطه یک عضوگندیده ومرده، ازاندام زنده جامعه قطع نشود،کل اندام هیچگاه روی آسایش وراحتی به خود نخواهد دید.این آن پیامی است که شنیدن آوای مرگ جمهوری اسلامی با خود همراه دارد،برای دفن مرده ای که دفنش به تأخیرافتاده باید شتاب بیشتری کرد!.
2012-05-11
21-02-1391
اشتراک در:
پستها (Atom)