به نظر می رسد که یک سر هیولای ولایت در سوریه و سر دیگر آن در عراق به تله افتاده است. مشابهت صحنه های شلیک سربازان مالکی و تهاجم هاموی های او به جوانان فلوجه نه تنها تداعی گر غرش شیر اشرف در ضد حمله جسورانه در مقابل تهاجمات وحشیانه مزدوران مالکی است بلکه فراتر از آن نشانگر آغاز همان تحولی است که رهبر مقاومت از آن با عنوان «روشن شدن موتور ژئوپلیتیک» در منطقه یاد کرده اند. مبنای تحرک این موتور ژئوپلتیک نه تنها دستکار و دلخواه این سازمان و آن جناح یا فلان نحله دینی و فرقه ای نیست بلکه منبعث از واقعیات زندگی روز مره مردم کشوری است که روزی یک نیروی نظامی خارجی، تجاوزکارانه و بدون دخالت مردم این کشور، با مداخله در امور داخلی آن حکومت شان را تحت عنوان سرنگون کردن دیکتاتور بغداد ساقط کرد و روزی دیگر یک نیروی نظامی خارجی دیگر در صدد است تا با دواندن ریشه های مسموم خود حیات و ممات زندگی و آینده کودکان آن را تحت لوای سیادت شیعه برباید و آن نوع حکومتی را بر آنان مسلط کند که 34 سال است مردم ایران معنای آن را با گوشت و پوست و استخوان خود چشیده اند؛
خام طمعی و خام اندیشی کسانی که تنها با دیدگاه استاتیک و فرصت طلبی متحجرانه خود بر اکثریت شیعه نشین عراق حساب می کردند آنان را بر آن داشت و می دارد که سودای تغییر جغرافیای سیاسی-ژئوپولتیک منطقه از طریق برقراری سلطه شیعه سفیانی را در سر بپرورانند و یک روز به مدد زمینه سازی ایضایی در مرزهای کشور همسایه بالاخره حاکمان آن را وادار به پاسخگویی نظامی نمایند و 8 سال آن جنگ خان و مان برانداز را برای محقق کردن همان رویا ادامه دهند و روزی دیگر به مدد فرصت بی همانند حاصل از کم خردی شوالیه های ناخوانده و به اصطلاح آزادی گستر آمریکایی؛ آنها که سنگ ها را در عراق بستند وسگ ها را رها کردند تا امروز پاچه گیر خودشان و مردم عراق و تمام خلق های منطقه باشند. راست است که تکنولوژی و قدرت نظامی همواره خرد به همراه ندارد؛ دوستی خاله خرسه ینگه دنیا با مردم عراق برهان روشنی بر این مدعاست.
باری، قلب و محرکه موتور ژئوپلتیک منطقه چیزی نیست جز امواج نارضایتی مردمی که وعده می شنوند و سرکوب می بینند. امروز پس از 34 سال از به قدرت رسیدن خمینی در ایران، معادله مطلق اکثریت – اقلیت فرقه ای پیشین در عراق بهم خورده و با مداخله پارامترهای جدید و متعدد دیگر، تعادل و توازن جدیدی در این کشور برقرار شده است. همچنان که در کشور عزیزمان ایران نیز در پرتو مقاومت خون افشان پیشتازان و مبارزان این میهن از یکسو و به میدان آمدن فاکتورهای بیشمار دیگر، از گسترش روز افزون رسانه های عصر آگاهی خلق ها گرفته تا بروز شقه و شکاف لاعلاج در راس و بدنه حاکمیت و تحولات جمعیتی و اقتصادی و غیره، تعادل پیشین که به مدد دجالگری و خونخواری بی حد و حصر خمینی برقرار شده بود بر هم خورده است. پرداختن به تمامی این پارامترها بحث گسترده ای می طلبد، اما بیگمان صرف وجود آگاهی بخش مجاهدین خلق ایران در تمامی صفوف و قشرهای مردمان پاکنهاد این دو کشور نقش بسزایی در بر هم خوردن تعادل و توازن پیشین داشته است؛ بحثی که مایلم آن را باز کنم درک اهمیت ماموریت تاریخی مجاهدین خلق ایران در استاندارد سازی محیط سیاسی اجتماعی و فرهنگی منطقه و بالمال تقویت جبهه ضد بنیادگرایی در سرتاسر دنیاست، چیزی که بخشی از ارباب بی مروت دنیا بقول آقای محدثین از اهمیت آن غافلند وبخشی دیگر منافع خود را در پوشاندن اهمیت این نقش و حاکم بودن ارتجاعیون چه در ایران و چه در کشورهای منطقه ولو با برقراری به اصطلاح دموکراسی های هدایت شده می بینند. شانه بردن آگاهانه به زیر بار این ماموریت تاریخی که بسا فراتر از ماموریت رهایی میهنشان از چنگال ددمنشان حاکم بر ایران است، آنان را در جایگاه بسی رفیع تر از هر جنبشی که تاکنون در تاریخ شناخته ایم قرار داده است. چیزی که اگر چه از یکسو ماموریتی تحمیلی است (گویا که تمام سرمایه و میراث تاریخ مبارزاتی فرزندان ملت ایران در دهه های 30 و 40 و 50 تا به امروز در این ماموریت تاریخی تبلور یافته و در این ماموریت به خدمت گرفته شده است؛ ایرانی نقش تمدن ساز خود را دوباره از سر می گیرد)، اما از سوی دیگر نمایانگر مسئولیت پذیری فوق تصور گروهی مومنان بی باک و بیم است که همچون بط ، امواج دریای طوفانی آنها را به نشاط در می آورد. مومنانی که هرگز در کشیدن این همه بار گران بنیان برافکن ذره ای تردید به خود راه ندادند و نمی دهند. کجایند راهپیمانان انقلاب چین و سربازان انقلاب ویتنام که توپ های گران جبهه خلق را از فراز کوه ها بالا می کشیدند؛ اگر چه زنان و مردان این انقلاب همه این کارها و بس فراتر از آن را نیز کرده اند، اما بر دوش کشیدن بار گران مبارزه با پشت جبهه های دشمن شان چه در قالب دولت های مماشاتگر، چه در غالب دو دولت دست نشانده منطقه و چه مزدوران، خبرچینان و کارچاق کن های بین المللی و منطقه ای شان کاری بس عظیم تر بوده است که گمان ندارم هیچ یک از آن انقلاب ها تا چنین پایه درگیر آن شده باشند.
چنانکه گفتم ماموریت تاریخی استاندارد سازی فضای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی منطقه کاری است که بهای سنگین آن را دلاوران این جبهه در اشرف ، در لیبرتی و در سرتاسر دنیا هر جا که مقاومت ایران پایگاه و هواداری دارد به تمامی می پردازند. اما این استاندارد سازی به چه معناست؟ بروز ضعف های ذاتی رژیم های اندیشگی غرب و شرق همراه با بارز شدن ناتوانی و فساد احزاب پرچمدار آنها و همراه شدن همه اینها با فساد و ستم مدرن طبقات حاکم، گسترش فقر و فاقه و ناامیدی توده های مردم از مکاتب و مرام های فلسفی و سیاسی موجود زمینه را برای رشد بنیاد گرایی و انحراف مبارزات اجتماعی از مسیر استاندارد آن یعنی مبارزه برای دستیابی به حقوق اولیه بشر مانند آزادی اندیشه، گفتار و نوشتار، تشکل و تحزب، حق مبارزه با استثمار طبقاتی و حق آزادی های اجتماعی همچون آزادی پوشش، حق شادمانی، حق انتخاب همسر و بسیاری حقوق دیگر فراهم آورد. طبقات مرتجع جوامع خاور میانه که ارتزاق و تداوم بقای خود را در برابر تهاجم سرمایه تحت لوای جهانی سازی در خطر می دیدند زمینه را برای سر بلند کردن خود مساعد یافتند و علت العلل انحطاط جوامع بشری را عدم اجرای شریعت دانسته و برای آن تبلیغ کردند. اساسا ضعف بنیادی طبقات و اقشار سنتی درتن دادن به مناسبات جامعه مدرن که مستلزم اداپتاسیون فکری و عملی با الزامات آن بود آنان را به میدان مبارزه علیه تهاجم سرمایه می کشاند و نه پیشاهنگی در دستیابی طبقات فرودست به حقوق اولیه بشری. (نمونه از این دست در ایران دهه 40 و 50 کم نداشتیم. نمونه اش فغان خمینی از به رسمیت شناخته شدن حق رای زنان در دوران پهلوی دوم) بنا براین شریعت-خواهان از مسئولیت پاسخگویی به نیازهای امروزین جوامع بشری شانه خالی می کنند. آنان رسالتی برای توسعه عدالت اجتماعی و فرهنگی، توسعه عدالت طبقاتی و توسعه آزادی های اجتماعی برای خود قائل نیستند و تبلیغ می کردند و می کنند که اگر هم مشکلی هست از عدم اجرای بی تنازل شریعت است و لاغیر؛ و از این راه مردرندانه زمینه را برای رسیدن خود به مسند قدرت فراهم می کردند و می کنند، همچون خمینی که فریاد واسلاما و «رفت اسلام» سر می داد. چنین اسلامی در قرن بیست و یکم در ایران برای دزدی های کوچک دست می برد اما با دزدی های بزرگ همدستی می کند. زنان را برای یک خطای کوچک فردی سنگسار می کند اما خود در پنهان برای خطاهای بزرگ از این دست جاسازی می کند. باری بنیاد گرایان با تتمه نفوذ خود بر اقشار عقب مانده اجتماعی به قدرت می رسند و سپس توده های گرسنه و بی خانمان و بی امید به آینده را به صبر و قناعت و عبادت می خوانند. این داستان ایران و افغانستان و عراق است. در چنین شرایطی رسالت مجاهدین خلق ایران بطور قهری از مسیر مبارزه با جهل طبقاتی و باز گردان توده های ایران و عراق به مطالبه حقوق حقه شان می گذرد. این مبارزه در ایران ثمر بخشی بالایی به همراه داشته و مطالبات اجتماعی را تا حد خواست سرنگونی رژیم بنیادگرای حاکم ارتقا داده است. هم از این روست که رژیم حاکم نیز آن را دشمن اصلی خود می داند. در عراق نیز، رژیم حاکم بر عراق به مثابه یک دولت دست نشانده خامنه ای برای برقراری یک رژیم اسدی دوم تلاش و تقلا می کند. در اینجاست که خلع ید سیاسی – نظامی از رژیم ایران موضوعیت پیدا می کند. اما پیشبرد این امر بطور جبری، لزوما از راه استاندارد سازی محیط سیاسی – فزهنگی عراق امکان پذیر است. بطور روشن تر، توده های عراقی باید برای حق آزادی زندانیان سیاسی، حق آزادی زنان زندانی، حق آزادی احزاب و مطبوعات، حق تساوی در قدرت سیاسی و حق برخورداری از یک حکومت مستقل از کشور همسایه به میدان بیایند. این یعنی به حرکت درآمدن موتور ژئوپولتیک. این جنبش در پیوند با خلق های دیگر منطقه و از جمله مردم ایران و سوریه و در پیوند با دیگر نیروهای سیاسی مخالف رژیم ایران در منطقه می تواند و باید به نیروی قدرتمندی در دفاع از خود برای اعدام نشدن روزمره در بیدادگاه های دو دقیقه ای، سنگسار نشدن، حد نخوردن و قطع نشدن انگشتان دستان و برای دستیابی به حق شادی، حق آزادی و حق تحزب و تشکل و در یک کلام ، حقوق بشر بالغ شود.
نکته ای که نباید از نظر دور داشت گستردگی جبهه این مبارزه است. جبهه بنیادگرایی به سرکردگی رژیم ایران همواره می کوشد تا پایگاه های اطلاعاتی و عملیاتی هر چه بیشتری را در اقصی نقاط جهان در جبهه مقابل یعنی جبهه مردم پیشرو جهان و سربازان خط اول آن یعنی مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مفاومت برای خود دست و پا کند، شاخک های اطلاعاتی خود را در هر جا فعال نگهدارد و سلول های تروریستی را در آنها تعبیه و تغذیه نماید. این واقعیت را قبل از آنکه مقامات غربی و بخصوص آمریکایی به کرات حتی پیش از انتشار گزارش اخیر وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) اذعان نمایند، خود مقامات رژیم با زبان اشهدشان گفته و به آن عمل کرده اند. نمونه های عملیاتی ترورهای رژیم بر علیه نیروهای مقاومت که شهدای گرانقدری به جا گذاشته است گواهی بر صحت این گزارشات است. اما رژیم در کنار عملیات نظامی، از تاکتیک های جنگ نامحسوس نیز در مقابل نیروهای مقاومت بهره زیادی می برد. از جمله این تاکتیک ها ، استفاده از عوامل و مزدوران خودی با دکوی مخالف رژیم است. ماسک کردن افراد خودی تحت عناوین مختلف و مخالف از تاکتیک های قدیمی و شناخته شده ضد شورشگری است که رژیم نیز آن را به کار گرفته است. به عنوان مثال بریده نمایی نیروهای خودی و یا استفاده از افراد بریده واقعی از مقاومت، دایر کردن و تغذیه گروه های مختلف تحت عناوین جبهه فلان و شورای بهمان و سازمان چنان برای ایجاد گفتمان انرژی بر و شناسایی نیروهای مقاومت و به دام کشاندن آنها، شبهه پراکنی و پروپاگاندا و لابی گری با صرف هزینه های زیاد. از این رو دولت های غربی باید خطر اطلاعاتی جمهوری اسلامی را جدی بگیرند زیرا ماموریت آنها نه تنها کمین و نفوذ علیه نیروهای جبهه مقاومت ایران بلکه اجرای فعالیت های خرابکارانه نامحسوس و جاسوسی علیه دولت ها و شهروندان آنان است. خلع ید سیاسی- نظامی از رژیم ضد بشری حاکم بر ایران در منطقه و جهان بدون خلع ید اطلاعاتی از آن و اخراج مزدوران شناخته شده و پوششی آن امکان پذیر نیست.