۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

بیانیۀ گروهی از زندانیان سیاسی در سالروز ۱۱ اردیبهشت، روز جهانی کارگـــر


در آستانۀ ۱۱ اردیبهشت، روز جهانی کارگر، گروهی از زندانیانِ سیاسیِ ضمن گرامیداشتِ روز کارگر و انتقاد از وجود تبعیض و بیعدالتی و سرکوب در کشور، خواستار حمایت از کارگران کشور در روزِ جهانی کارگر و حضور در تجمعاتِ آنان شدند.
 
به گزارش سامانه خبری فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران، جمعی از زندانیان سیاسی که بیانیۀ روز کارگر را صادر کرده اند، ضمن اشاره به این نکته که "امروز در کلیه کشورهای توسعه یافته حتی در کشورهای در حال توسعه عدالت و آزادیهای اجتماعی حقوق شهروندی کار برای همه ،تنظیم اوقات فراغت ،بیمهای اجتماعی ،بیکاری جزء لاینفک زندگی اجتماعی و حقوق اولیه آنها است"، خاطرنشان کرده اند "مبارزات کارگران عدالت خواه و زحمت کش کشور ما برای کسب عدالت ،آزادی ،حق انتخاب شغل ،تشکیل صنوف اتحادیه و سندیکاهای کارگری و محدودیت ساعت کاری یک وعده کار برای همه که بتوانند زندگی روزمره خود و خانواده را بچرخانند سالهاست در برابر مستبدهای حاکم در کشورمان ادامه دارد."
 
بیانیۀ زندانیانِ سیاسی ادامه می دهد "تاکنون تنها پاسخی که رژیم های حاکم به این خواسته های بر حق ملت ما داده اند سرکوب بوده است و شاهد آن زندانی شدن منصور اسانلو رئیس سندیکای کارگری شرکت واحد است که در زندانها دست از سر او برنداشته و هر روز او را به جایی منتقل می کنند. "
 
آنها در پایان خاطرنشان ساخته اند "ما این روز بزرگ را به تمامی کارگران جهان بویژه کارگران ایران وسندیکای شرکت واحد به رهبری منصور اسانلو تبریک می گوییم و امیدواریم که با تلاش پیگیر مردم ایران، روزی ما هم به آزادیهای سیاسی ،اجتماعی دست یابیم و از عموم ملت ایران برای حمایت از کارگران در روز جهانی کارگر، ۱۱ اردیبهشت ماه در تهران و شهرستانها به خیابانها آمده و اعتراضات گسترده خود را به بی عدالتی ،فقر،اخراجهای گسترده و سلب حقوق اولیه کارگران ایران ابراز دارند ."
 
لازم به ذکر است تعدادی از تشکل های کارگریِ حامیِ جنبشِ سبز، در صدد برگزاری مراسمی در روز جهانی کارگر ساعت ۱۷ در مقابل وزارت کار در تهران و اداره کار در شهرستانها هستند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

بيانيه رسمي شماره 1 شورای برگزاری مراسم روز جهانی كارگر سال 89



(شنبه - يازده ارديبهشت- تهران ،ساعت 5 عصر ، مقابل وزارت كار )

كارگران، معلمان، دانشجويان، پرستاران، مزدبگيران !

زنان و مردان و عموم مردم آزادايخواه!

روز جهاني كارگر ( يازده ارديبهشت) ،روز اول ماه مه در امسال ،روز تلفيق
خواسته ها و مطالبات دموكراتيك و آزاديخواهانه با مطالبات اقتصادي و
سياسي همه ي ماست.

بدون گره خوردن مطالبات اقتصادي ما از طريق قدرت طبقاتي و متشكل ما، با
خواسته هاي آزاديخواهانه و دموكراتيك، اعتراضات ما تنها و تنها تبديل به
ابزاري براي به قدرت رسيدن گروه و جناحي ديگر از جناح هاي سرمايه داري
خواهد بود. برابري اقتصادي و برابري اجتماعي- سياسي بدون يكديگر از مفهوم
تهي خواهد شد. امسال در روز جهاني كارگر، ما بر عليه فقر، نا برابري ،
سطح پايين دستمزدها ،حقوق هاي معوقه،عدم امنيت شغلي ،حذف سوبسيد ها(طرح
هدفمند كردن يارانه ها )، سركوب هاي سياسي و اجتماعي و در يك كلام سركوب
كرامت انساني خود به اعتراض بر خواهيم خواست.

در روز جهاني كارگر سال 89 (شنبه ،يازده ارديبهشت)، مهمترين خواسته ها و
مطالبات عمومي مردم و به ويژه مطالبات كارگري ِ زير(كه خلاصه ي مطالبات و
از عمده ترين خواسته هاي كارگري ميباشند)، در شعارها و خواسته هاي ما و
در همه جا مطرح خواهد شد و تلاش ما كارگران بر اين خواهد بود كه نه تنها
در مراسم هاي اين روز ،بلكه پس از آن و در هر جا و هر زمان و بيش از پيش
براي تحقق اين خواسته ها دست به مبارزات خستگي ناپذيربزنيم.

1- ما خواستار آزادي فوري و بدون قيد وشرط تمامي زندانيان سياسي ( اعم از
زندانيان كارگري و معلمان، دانشجويان، زنان فعالين حقوق كودك ، روزنامه
نگاران) و تمامي زندانيان عقيده و بيان و تمامي زندانيان حوادث
اخيرهستيم. اعتراض و آزادي بيان جزو حقوق ابتدايي و مسلم مردم است. تمامي
احكام قضايي صادره براي فعالي سياسي- اجتماعي و كارگري لغو و تعقيب قضايي
عليه آنان متوقف بايد گردد.

2- آزادي تشكل هاي مستقل طبقاتي، آزادي انجمن ها، تحزب، اعتراض و اعتصاب
و آزادي مطبوعات و آزادي بيان و انديشه، حق مسلم انساني ماست. ما براي
كسب اين حقوق و مطالبات دست از مبارزه برنخواهيم داشت.

3- تعيين حداقل دستمزد 303 هزارتومان اعلام شده توسط شوراي عالي كار ،
درحاليكه خط فقر اعلام شده توسط برخي نهاد هاي رسمي حاكميت 900 هزارتومان
است، نشان از عطش بي پايان نظام سرمايه داري به استثمار هرچه بيشتر
كارگران و مزد بگيران و كسب سود هرچه بيشتر است. ما خواهان اعلام حداقل
دستمزد توسط نمايندگان مستقل كارگري و تشكل هاي مستقل آنان و براساس
حداقل هاي يك زندگي شرافتمندانه و انساني هستيم.

4- ما درمقابل طرح ضد انساني ،سود محورانه و وحشيانه ي حذف سوبسيد ها
( هدفمند كردن يارانه ها) كه چيزي جز خوش خدمتي به منافع سرمايه داري
داخلي و جهاني نيست، دست از هرگونه اعتراض و اعتصاب برنخواهيم داشت و
عموم مردم را دعوت به اعتراضات گسترده عليه هر درجه از اعمال اين اقدام
ضد مردمي مي نماييم.

5- ما ضمن تأكيد بر لزوم تأمين تمامي بازنشستگان براي داشتن يك زندگي
انساني وشرافتمندانه، خواهان برچيده شدن قوانين بردگي مدرن و روش هاي آن
از جمله قراردادهاي سفيد امضا و قراردادهاي موقت هستيم.

6- ما خواهان برخورداري تمامي افراد جامعه از آموزش، بهداشت و خدمات
عمومي رايگان هستيم.

7- ما جنبش هاي اجتماعي ديگر مانند جنبش زنان، جنبش حقوق كودك و جنبش
دانشجويي را متحد خود مي دانيم و هرگونه تعرض به آنان را تعرض به جنبش
كارگري و تجاوز به كرامت انساني ِاكثريت افراد اجتماع مي دانيم.

8- ما ضمن حمايت از كارگران مهاجر در ايران از جمله مهاجرين افغان،خود را
در صف مبارزه جهاني طبقه كارگرمي بينيم و از مطالبات و خواسته هاي تمامي
كارگران جهان حمايت مي كنيم. همچنين ما خواستار آن هستيم كه روز اول ماه
مه، تعطيلي رسمي اعلام شود و هرگونه ممنوعيت اجراي مراسم در اين روز ملغي
گردد.

زنده باد همبستگي جهاني طبقه ي كارگر-5/2/89

( 1may1389@gmail.com ) شوراي برگزاري مراسم روز جهاني كارگر – سال89

زمان و مكان برنامه :

شوراي برگزاري مراسم روز جهاني كارگر سال 89 با لحاظ كردن امكانات زماني
و مكاني مختلف ،ضمن دعوت از ديگر افراد و گروه هايي كه به دليل تاخير ما
در اعلام برنامه و به دليل عدم انسجام و برنامه اي از پيش تعيين
شده ،زمان ها و مكان هاي احتمالي ديگري را براي مراسم اين روز پيشنهاد
كرده بودند ، اعلام ميكند ما كارگران ،مستقل از هرگونه مطالبات و برنامه
هايي كه هر گروه يا گرايش فكري- سياسي اعلام نموده است ،با طرح مطالبات و
شعارهاي مستقل خود (از جمله مطالبات ِهشت گانه ي فوق )،در روز شنبه يازده
ارديبهشت ،بدين ترتيب گرد هم خواهيم امد و مطالبات خود را فرياد خواهيم
زد :

مراسم روز جهاني كارگر: تهران – ساعت 5 عصر – خيابان آزادي، مقابل وزارت
كار و سپس راهپيمايي به سمت ميدان انقلاب (عبور از مسير خيابان هاي
خوش ،رودكي، نواب،اسكندري ،جمالزاده – ميدان انقلاب ) و در شهرستان ها در
مقابل ادارات كار يا مكان هاي منتخب خود كارگران و در ساعاتي كه اعلام
مينمايند.

بیانیه كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها

كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها:
در آستانه روز كارگر ياد شهدای كارگر كه در راه آزادی به شهادت رسيدند راگرامی بداريم.در آستانه روز كارگر ياد شهداي كارگر كه در راه آزادي در جريانات اخير پس از انتخابات به شهادت رسيدند را گرامي بداريم،اسامي زير ,اسامي شهداي راه آزادي است كه درحوادث پس ازانتخابات درسال 88به شهادت رسيدند , با گلباران مزار آنها در بهشت زهرا يادشان را درآستانه روزكارگر گرامي بداريم:
1.محمود رئيسي نجفي كارگر
2.بهمن جنابي خوش ,19 ساله ,كارگر لوله كش و تاسيسات لوازم برقي
3.احمد نجاتي , فرزند علي , 22 ساله , كارگر كه با ضربات باطوم به شهادت رسيد
4.سجاد قائد رحمتي , اهل درود لرستان , كا رگر
5.حسين اختر زند , اهل اصفهان , كارگر
6.فرزاد جشني 19 ساله , فرزند جعفر , اهل ايلام , كه براي كا ر به تهران رفته بود .
7.ابوالفضل عبدللهي , برق كار , بر اثر اصابت گلوله به سر ش به شهادت رسيد
8.سعيد عباسي , 28 ساله , در اثر شليك گوله جانيان به شهادت رسيد
9.ميثم عبادي , 17 ساله , كارگر فرش فروش در فلكه صادقيه با اصابت گلوله
به شكمش به شهادت رسيد
10. عباس ديسناد , كارگر بازاري , 48 ساله در اثر ضربات باتون بر سرش به
شهادت رسيد
كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها.
========================
برده داری به سبک حکومت اسلامی :بکارگیری زندانیان پروژه ای سنندج در
امورات شخصی قضات دادگستری، نیروهای اطلاعات و مسوولان زندان مرکزی سنندج، زندانیان قسمت پروژه را در امورات شخصی و خانوادگی خویش به کار می گمارند و از آنان بهره برداری شخصی می کنند. زندانیان پروژه ای به افرادی اطلاق می شوند که بخشی از دوران محکومیت خود را در قبال امتیازات ویژه از جمله
مرخصی های پی در پی، با کار یدی در امورات مربوط به زندان سپری می کنند.
این افراد معمولا پس از تحمل نیمی از حبس خود، درخواست پروژه می نمایند و
پس از تائیدیه ی شورای زندان و قاضی پرونده، وثیقه ای به میزان مدت حبس
باقیمانده ی وی در دادگستری بازداشت می کنند و زندانی را در محوطه ی
زندان یا قسمت اداری و یا در بخش موسوم به پروژه واقع در جنب پادگان به
کار می گمارند. در عوض برخی شب ها و معمولا روزهای پنجشنبه و جمعه تنها
با یک امضا از سوی رییس پروژه یا رییس زندان یعنی بدون طی مراحل بروکراسی
دست و پا گیر دادگستری می توانند در جمع خانواده های خود حضور یابند.
سیاست " پروژه " برای کاهش هزینه ی کل زندان ها و جبران بخشی از اعتبارات
تخصیصی از منابع داخلی برای تامین هزینه ی زندانیان، توسعه ی زندان ها و
کاهش هزینه های قسمت اداری از سوی دولت طرح و برنامه ریزی شده است اما
قضات دادگستری، نیروهای امنیتی و وابسته به اطلاعات و روسای زندان ها از
زندانیان پروژه ای در انجام امورات شخصی خود بهره برداری و از آن ها در
کارهایی چون نقاشی ساختمان منازل خود، کارگری و بنایی، حمل وسایل خانگی،
خرید وسایل مورد نیاز منزل و ... استفاده می کنند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

آقا زاده ها کجا هستند؟



چندی پیش یکی از رسانه‌های نزدیک به جناح حاکم ادعا کرده بود که تعداد زیادی از آقازاده‌ها و فرزندان بزرگان نظام در خارج از کشور به سرمی‌برند. خبرنگارخودنویس در دوبی به بررسی این خبر پرداخته است، چه بسیاری از اقوام و خویشان این گروه در کشوری جمع شده‌اند که مدعی جزایرسه‌گانه ایران در خلیج فارس است.
حضور دختر حداد عادل و باجناق مجتبی خامنه‌ای در ایالات متحده نمی‌تواند
بدون اطلاع ولی نصر، مشاور دولت آمریکا باشد. بر اساس گزارش‌های رسیده،
دختر آیت‌الله شاهرودی نیز در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کند.
لیلا، دختر سید محمد خاتمی در بوستون دیده شده است، البته دختر دیگر سید
محمد خاتمی در سال‌های اخیر در ایتالیا زندگی می‌کرده است.
بر اساس همین گزارش، دختر رضا خاتمی نیز در انگلیس زندگی می‌کند.
خانواده لاریجانی نیز سهم خود را آقازاده‌های مسافر دارند. بنا به
شنیده‌ها، دختران علی و جواد لاریجانی در اسکاتلند درس می‌خوانده‌اند.
پسر جواد و دختر فاضل لاریجانی نیز به کانادا رفته‌اند.
بنا به خبرهای پیشین، یکی از پسران آیت‌الله مصباح یزدی نیز در کانادااست.
مهدی هاشمی اما پر سر و صداترین آقا زاده مورد بحث هم در دوبی و هم در
انگلیس دیده شده است.
همچنین، برادر عزت‌الله ضرغامی، رییس صدا و سیمای جمهوری اسلامی در دوبی
سکونت دارد.
بر اساس همین گزارش برادر حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح در دوبی، پسر محسن رضایی در آمریکا، برادر رحیم صفوی در انگلستان، دامادمحمدی گلپایگانی در دوبی و پسر ناطق نوری هم در دوبی زندگی می‌کنند.
بسیاری از فرزندان معاونان دولت‌های پیشین نیز در اندونزی و مالزی سکونت
دارند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

آنکه حقوق بشر را با خون خود نوشت


جوابیه خانواده کیانوش آسا به نامه دلجویی رییس دانشگاه علم و صنعت به مناسبت آغاز سال نو

به نام حق و راستی

جناب آقای دکتر محمد سعید جبل عاملی ریاست محترم دانشگاه علم و صنعت ایران

با سلام و درود، ما نیز فرا رسیدن نوروز باستانی و آغاز سال 1389 را به جنابعالی،اساتید،دانشجویان و مدیران آن دانشگاه تبریک می گوییم.

در پیشواز نوروز و دیدار با بهار بر پهنای سفره هفت سین امسالمان ، بر مزار کیانوش،سین آخر سکوت بود. سکوتی به وسعت اشکهای ناباورانه مادر و قلب شکسته خواهر و پیکر خمیده برادر، درکنار جای خالی کیانوش. و گریستیم ازاین بی رحمی و مصیبتی که بریار مهربان خانواده و دوستان و یکی از فرزندان شایسته ایران زمین و تلاشگران راه علم و عرفان و هنر گذشت.

نامه شما و هدایای همراه آن به دستمان رسید. اما این همدردیتان آنهم پس از سکوت سرد و معنا داری که در طول ماههای هجران کیانوش عزیز که به غایت بر ما سخت گذشت ، هفت سین غمبار ما راحزن انگیز تر کرد. با این حال به رسم ادب برخود لازم می دانیم از شما سپاسگزاری نماییم.

قرآن و کتابهای معنوی را که فرستاده بودید عزیز می داریم چرا که پیام اصلی آنها در پندار، گفتار و کردار نيک کیانوش بوده و از آنجا که تنها التزام نمادین به این کتابها کافی نمی باشد شما را نیز به دقت و تأمل در عمق محتوایشان دعوت می کنیم که بیزاری جستن از ظلم، حمایت از مظلومان و پیشه گرفتن راه آزادی، آزادگی و عدالت از جمله رهنمودهای مهم آنهاست. اماچون دلیل ارسال سکه از سوی شما را نفهمیدیم آنرابرایتان پس فرستادیم. ولی نکاتی مهم نیز وجود دارد که برخی از آنها را بازگو می کنیم.

جناب آقای جبل عاملی ، در دانشگاهی که شما ریاست آنرا بر عهده داشته و دارید تعدادی از دانشجویان به دلیل انجام مراسم بزرگداشت برای کیانوش، به عنوان همکلاسی و دوست خود و از همه مهمتر فرزند این ملت که بیگناه به خون غلطید، مورد تهدید یا بازخواست قرار گرفته،بازداشت شده و یا ادامه تحصیل آنان با تعلیق و محرومیت مواجه شده است. لذا از شما مصرانه درخواست می نماییم از تمامی امکانات واختیارات خود ودانشگاه برای برداشتن این محدودیت ها و شکستن احکام سنگین انظباطی که همانا رضایت خداوند، شادی روح کیانوش و تسلی خاطر خانواده آسا را به دنبال دارد از هیچ کوششی دریغ نورزید و برخوردهای سخت، غیر اصولی و غیرمدبرانه ای که بعد از خرداد ماه تا کنون ، علیه آن دانشگاهیان صورت گرفته را ، اصلاح وجبران نمایید.

آقای جبل عاملی آیا بهتر نبود در جشن فارغ التحصیلی دانشجویان کارشناسی ارشد ،که اگر آن جنايت رخ نمي داد کیانوش هم حاضر می بود، از او به عنوان دانشجوی آن دانشگاه یاد نموده و همچنانکه درنامه اشاره داشتيد در راه تحصیل علم ، تا آخرین لحظۀ حیات کوشا بود به احترام صندلی خالیش یک دقیقه سکوت می کردید؟! آیا صحيح بود که، مانع شُدید تندیس کیانوش در کنارتندیسهای دیگر دانشجویان همدوره ای خود قرار گیرد؟ غافل از اینکه تندیس او در روح و جان دانشگاهیان و هموطنانش به یادگار می ماند. آیا تلاشهای انجام شده از سوی برخی مدیران آن دانشگاه در جهت حذف نام کیانوش در اکثر امور مربوطه ، عمل پسندیده ای بوده ؟و این اعمال و رفتارها تا کنون نتایجی داشته است؟. به یقین رفتارهای همه ما در هر شرایط و جایگاهی،یک پاسخگویی جدی نه صرفاً در برابر افراد، بلکه در برابر خداوندو وجدانهای بیدار جامعه به دنبال خواهد داشت.

در پایان ما خانواده کيانوش، تقدیر و تشکر قلبی خود را از یکایک اساتیدی که در طول شش سال دوران دانشجویی،که نقش ارزنده ای در رشد و بالندگی علمی، فکری و اجتماعی او بر عهده داشتند ابراز می داريم و دلجوئیها و همدردیهای آن بزرگواران و دوستان دانشگاهي را بر دیدگان خود قرار داده، دستان پر مهر آنان را به گرمی می فشاريم و مدیران دانشگاه علم و صنعت را به برخورد درست، منطقی و عاقلانه توأم با دوراندیشی و بیان واقعیت فرا مي خوانيم. خداوند به همه ما توفیق گام نهادن و کوشیدن در راه حقیقت وپاکی عطا کند تا در گذر زمان نام نيک و ارزشمندي از ما بر جاي بماند.

ره می سپریم همره امید

آگاه ز رنج و آشنا با درد

یک مرد اگر به خاک می افتد

بر می خیزد به جای او صد مرد

این است که کاروان نمی ماند

رونوشت:

مدیران و مسئولان دانشگاه علم وصنعت ایران جهت اطلاع

اساتید ودانشجویان دانشگاه علم وصنعت ایران جهت اطلاع

شورای صنفی دانشگاه علم و صنعت ایران جهت اطلاع

وزیر علوم،تحقیقات وفناوری جهت اطلاع

دفتر تحکیم وحدت جهت اطلاع

سازمان ادوار تحکيم وحدت جهت اطلاع

با احترام- خانواده آسا

فروردین 1389

دختر كوچولوی بابا دیگر نمی خندد

غم نامه ی پدر یكی از قربانیان تجاوز. این نامه دیگر مقدمه نمی خواهد، با تشكر از این پدر بزرگوار و آرزوی سلامت و بهبودی برای فرزند دلبندشان.
" بهاره جان دخترم، زجرنامه ی تو را كه خواندم تا چند ساعت گریستم و به زمین و زمان دشنام دادم. می گویم به زمین و زمان برای اینكه نمی دانم بر چه كسی باید فریاد بزنم و داد تو را و دخترم را از چه كسی بخواهم. وقتی كه قاضی شهر خودش سردسته دزدهاست كی به شكایت من گوش می كند؟‌ نمی دانی چه حالی دارم دخترم، احساس خواری و زبونی می كنم كه می بینم دخترم را اینگونه به خاك و خون كشیده اند و از دست من هیچ كاری ساخته نیست. باید فقط بنشینم و نگاه كنم، نگاه كنم كه جلوی چشمم پر پر می شود، هر روز لاغرتر و رنگپریده تر، شوق زندگی مدتهاست كه از چشمهای شیرینش پر كشیده. همان طور كه تو گفتی كه به پدرت نگاه نمی كنی او هم دیگر به من نگاه نمی كند، انگار از پدرش هم دیگر مثل باقی مردها متنفر شده. چه كار كنم، نمی دانم. دستم از همه جا كوتاه است...

دو هفته خبری از او نداشتیم. روزی كه رفته بود مراسم ندا برنگشت. همه جا را دنبالش رفتیم. ده دفعه به اوین سر زدم، می گفتند نیست، می گفتند حتماً‌ از خانه فرار كرده. می گفتم فرار برای چه؟‌ توی دل می گفتم مگر مثل خواهر ها و دختر های شماست كه از ترس همچین برادر ها و پدر هایی خیابان را به خانه ترجیح دهد. بعد از دو هفته زنگ زدند كه بیایید تحویلش بگیرید، باز رفتیم اوین، گفتند بروید بهداری زندان، حالش خوش نیست. خوشحال بودیم كه پیدایش كرده ایم، كه زنده است، اما وقتی كه نگاه خالی اش را روی تخت دیدم دلم ریخت. گریه نكرد، حرف هم نزد، بود، اما انگار نبود. تكان نمی خورد، گذاشتیمش روی ویلچر و بردیم تا دم ماشین. توی ماشین هم ساكت بود، از نگاه من طفره می رفت. من و مادرش هم ساكت بودیم، ما هم به هم نگاه نمی كردیم. نمی خواستیم حقیقت داشته باشد، نمی خواستیم باور كنیم ...

بهاره جان، كاش اینجا بودی و عكس قدیمهایش را نشانت می دادم، می دیدی كه چه دختر شادی بود، همیشه می خندید. گل من بود، بهار من بود. شادی دل بابا بود. ما همین یك بچه را داشتیم. همه وقتی فهمیدند گم شده نگرانش شدند. وقتی برگشت همه فامیل می خواستند بیایند دیدنش، ماندیم چه بگوییم. دخترم تو خودت می دانی، خودت هم كشیده ای. دختر من هم مثل تو معلم بود. به بچه های كنكوری درس خصوصی می داد. بیست سالش هنوز تمام نشده بود. با اینكه خودش هنوز دانشجو بود ولی كار هم می كرد. دختر من كه دانشجوی رشته فیزیك بود، دختر من كه افتخار همه فامیل بود، حالا حتی اختیار ادرار خودش را هم ندارد. ده جور مرض عفونی گرفته. ما مثل شما از ایران خارج نشدیم، شاید ما هم باید بگذاریم و برویم، ولی كاش بودی و می دیدی. می دیدی كه چه بوده و چه شده. شاید با تو حرف می زد. با مادرش هم حرف نمی زند. اصلاً از اتاق بیرون نمی آید. مدام توی رخت خواب نشسته و زل زده به یك نقطه نا معلوم. من از جلوی در اتاقش هم رد نمی شوم كه در آن وضع نبینمش. طاقت ندارم كه ببینم، جگرگوشه ام به این روز افتاده. برایش هزار تا آرزو داشتم. تازه اول جوانیش بود و موقع شكوفه كردن و گل دادنش...

چند دفعه رفتم آگاهی، باز هم رفتم دم زندان، هر بار جواب سر بالا به آدم می دادند. گفتند از كی می خواهی شكایت كنی؟‌ همان حرفها كه به شما زدند را به دختر من هم گفتند. هزار وصله ناجور به دختر مظلومم چسباندند. گفتند فرار كرده بوده رفته بوده توی خیابان، تازه شانس آورده كه منكرات گرفته و نجاتش داده. گفتند برو توی خیابان بگرد ببین كار كی بوده. گفتم آخه مرد حسابی، اگر خواهر خودت هم بود همین را می گفتی؟‌ برگشت و زد توی گوشم. من پیرمرد ۵۸ ساله، آن جوان سی و چند ساله برگشت زد توی گوشم. ادب و احترام مال قدیمها بود. شروع كرد به فحاشی و بد و بیراه. گفت دو تا سرباز بیایند ببرندم بیرون. گفتم آخر این كار شماست كه به داد مردم برسید، كار شماست كه نگذارید حقی از كسی ضایع شود. گفت اگر دیگر حرف بزنی می گیرم خودت را هم زندان می كنم، كه یك بلایی هم سر خودت بیاورند. برو تا نگفته ام بروند زنت را هم بگیرند، می خواستی دخترت را جمع كنی كه اینطوری نشود، می خواستی نگذاری برود توی خیابان. اینقدر گفت و تهدید كرد كه با چشم اشك آلود برگشتم. از خودم بدم آمد، گفتم به من هم می گویند مرد؟‌ من باید از خانواده ام دفاع می كردم، باید كسی را كه دست روی دخترم بلند كرد و او را به این روز انداخت، من هم دست روی او بلند می كردم و خونش را زمین می ریختم، كه دیگر توان همچین كثافتكاری هایی را با بچه های مردم نداشته باشد. اما كو؟‌ كجا بروم؟‌ به كی بگویم؟ فكرش را هم كه می كنم كه آن فرد، فرد كه نه آن جانور الان آزاد است و دارد راست راست می گردد یا دارد سر یكی دیگر از بچه های مملكت همین بلا را می آورد از خشم دیوانه می شوم. نمی دانم كسی هم آن بالا هست كه بشنود و به داد ما برسد؟

دیگر كار نمی توانم بكنم، برای كی؟‌برای چی؟‌ همه امید و آرزو هایم همین دخترم بود. رفتم خودم را جلو جلو بازنشسته كردم. اما خانه هم نمی توانم بمانم، از یك طرف دخترم روی زمین افتاده، از یك طرف صدای هق هق مادرش را كه از آشپزخانه می شنوم دیوانه ام می كند. سرم را می اندازم پایین و می روم پارك نزدیك خانه مان روی نیمكت می نشینم. به بچه هایی كه بازی می كنند نگاه می كنم و داغم تازه می شود. به دختر خودم فكر می كنم كه دیگر بازی نمی كند. یادم می آید به وقتی كه كوچك بود و می آمد روی پاهای بابا می نشست و می خندید... اما دختر كوچولوی بابا دیگر نمی خندد، دختر كوچولوی بابا دیگر هرگز نخواهد خندید...می نشینم روی نیمكت و خیره می شوم..."


یك پدر داغدار

از وبلاگ شخصی بهاره مقامی