۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

افزایش قاچاق دختران ایرانی در استان های مرزی

يافته هاي تحقيقي که با همکاري مرکز امور مشارکت زنان و کميته سازمان دفاع از قربانيان خشونت در سال 82 انجام شده بيانگر روند رو به افزايش قاچاق زنان و دختران استان هاي مرزي به کشورهاي حاشيه خليج فارس ، امارات متحده عربي، پاکستان، افغانستان و به طور محدود به کشورهاي اروپايي و آسيايي است.
به گزارش خبرگزاری زنان ایران، طيبه اسدي يکي از کارشناسان اين تحقيق در خصوص راههاي اغفال اين دختران کم سن و سال گفت: قاچاقچيان ، دلال هايي را در مناطقي مانند پارکها و مقابل مدارس راهنمايي و دبيرستانها گمارده که با اين دختران ، طرح دوستي و آشنايي مي ريزند و سپس آنها را به مکانهاي خاصي برده و با وعده هاي خروج آسان از کشور ، درآمد خوب، زندگي بهتر و يا حتي در مورد دختران کم سن و سال گاهي به زور آنها را تا لب مرز حمل کرده و به صورت جاسازي شده قاچاق مي کنند.
وي ايستادن دلالان در کنار سفارتخانه ها و ادارات کاريابي و دادن پيشنهاد کار پر درآمد به افراد کم اطلاع و نيازمند کار را از راههاي ديگر اغفال اين زنان و دختران معرفی کرد و افزود: همچنين اين دلالان دختران کم سن و سال برخي ساکنان روستاها را با پرداخت پول به والدينشان و يا وعده زندگي بهتر به عقد و ازدواج خود درآورده و سپس به قاچاقچيان انسان در خارج از کشور تحويل مي دهند.
الهام آرام نیا جامعه شناس در گفتگو با خبرگزاری زنان در خصوص قاچاق دختران و زنان جوان ایرانی در مشهد گفت : هنوز ماجرای قاچاق دختران و زنان ایرانی به پاکستان از خاطره ها نرفته است که شاهد آدم ربایی های دیگری هستیم.
وی افزود: قاچاقچیان معمولا با دادن وعده های واهی از جمله این که " شما را مجانی و با خرج خودمان به خارج از کشور می بریم و در عوض، از گذرنامه شما برای وارد کردن جنس استفاده می کنیم مردم را فریب می دهند و با به کار گیری چنین ترفند هایی و پرداخت مبلغی پول به آنها، به همین راحتی آنها را سوار هواپیما یا وسیله نقلیه دیگری می کنند و این افراد ساده لوح را با پای خودشان و به طور قانونی از مرز خارج می کنند.
آرام نیا در ادامه گفت: در مواردی نیز مشاهد شده است که اعضای باندهای آدم ربا پس از شناسایی خانواده هایی که دارای دخترانی هستند، به عنوان زائر شهرستانی اتاقی را در خانه های آنها اجاره می کنند و پس از چند روز اقامت و بررسی همه جانبه، در یک فرصت مناسب قصد شوم خود را اجرا می کنند .
این کارشناس علوم اجتماعی اظهار داشت: نکته قابل توجه در مورد این مساله، نحوه خارج کردن زنان و دختران توسط اعضای این باند های مافیایی است. آنچه که ظاهرا معلوم است و در این داستان دردناک نیز به آن اشاره شده ، این است که این افراد شرور قربانیان خود را بیشتر از راه زمینی به پاکستان می برند.
وی ادامه داد: هنوز مشخص نیست که آنها چگونه و به این آسانی از مرزهای کشور عبور می کنند و هیچ شخص یا نیرویی با آنان برخورد نمی کند و مانع عبور آنها از مرزها هم نمی شود. احتمالا آنها از تاریکی شب و از نقاط کور مرزی استفاده می کنند و از دید مرزبانان مصون می مانند.
آرام نیا به یکی از باند های مافیایی در مشهد اشاره کرد و تصریح کرد: اعضای جنایتکار یکی از باندهای مافیایی پس از شناسایی خانواده های فقیر مشهدی، دختران آنان را به عقد یکی از اعضای باند خود در می آوردند و به بهانه این که شهرستانی هستند و می خواهند در زابل زندگی کنند، دختران بخت برگشته را به کشور پاکستان می بردند و به خانه های فحشا می فروختند. خوشبختانه این باند مخوف با هوشیاری نیروی انتظامی مشهد لو رفت و اعضای آن دستگیر و مجازات شدند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

روز معلم در کردستان

امیدوارم این نامه را با دقت بخوانید که نمونه ای از رفتار رژیم آخوندی با معلمین است ما چند نفر از دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي سنندج هستیم که از تحصیل در این طویله بسیجیان بشدت شرم داریم چند نفر از بهترین اساتید ما توسط سرهنگ طیب قدیمی رئیس بسیجی بی سواد دانشگاه علوم پزشكي سنندج در سن 50 سالگی اجبارأ بازنشسته و ممنوع التدریس کرده است این اساتید عبارتند از دکتر رشیدیان ، دکتر قاضی زاده تنها دانشیار دانشگاه و دکتر قادرمرزی است با محروم کردن دانشگاه از توانائی های علمی این چهره های برجسته مطرح در مجامع علمی بین المللی ، دانشگاه را به طویله ای با عده ای بسیجی جاش مانند خادم عرفان ، مهدی طیبی ،و عطا الله حیدری و دیگر جاش ها ی بیسواد تبدیل کرده اند نتیجه این مدیریت بسیجی خانه فساد دانشجو ئی در شهرک بهاران سنندج بوده که محلی برای عیش و نوش همین سرهنگ قدیمی و دیگر مربیان فاسد بسیجی بوده که اخیرأ کشف گردید و در تمام منطقه صدا کرد سوء استفاده مدرسین بسیجی از دانشجویان دختر که منجر بخودکشی چند نفر از دانشجویان (خانم کریمی بعلت حامله شدن ، اردلان ، رحمانی ...) و ازدواج اجباری نجمه کرباسی با خادم عرفان مدرس بسیجی فاسق گردید شایان ذکر است که ساختمان مورد اجاره متعلق به دکتر هومن قصری بوده که نقش دلال را داشته است آری برادر این است وضعیت معلم در این کردستان تحت ستم ملایان تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

به مناسبت روز معلم، داستان یک تجاوز

داستان تجاوز به یک معلم توسط حسین طائب، فرمانده سابق بسیج
اخبار روز: خانم بهاره ی مقامی معلم مدرسه ی کودکان که در جریان اعتراضات
بعد از انتخابات، توسط نیروهای حکومت دستگیر و سپس از سوی حسین طائب
فرمانده ی وقت بسیج مورد تجاوز قرار گرفت، به مناسبت روز معلم شرحی از
اتفاقاتی که در زمان دستگیری بر او گذشته، نوشته است.

به مناسبت روز معلم
در بلندای اندیشه و در اندیشه ای بلند بود که حافظ گفت آن یار کز او گشت
سر دار بلند... جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد. حال پس از گذشت صدها
سال از این اوج به چونان حضیضی رسیده ایم که رئیس دولتمان - که باید
دولتمرد باشد - مخالفین را بزغاله می خواند و گویندگان اسرار را نه تنها
بر سر دار سربلند نمی کند، که در کنج سردابه ها و دخمه های ننگین حرص و
هوس به داغی می آلاید که دیگر سری برای بلند کردن باقی نمی ماند. سر می
ماند، اما جان گویی که از درون جسم رخت بر بسته است. حالا برای سر بلند
کردن عبور از دیوار های سترگ فرهنگی پوسیده و متعصب لازم است. از همه سوی
پیام های هم وطنانم را می شنوم که می گویند بهاره سر بلند کن، آری، از
بیرون گود گفتنش آسان است... همین پیام های روح بخش بود اما که مرا به
زندگی باز گرداند، زندگی قبلیم نه، یک زندگی جدید، با یک هدف جدید و برای
فردایی جدید. نه تکرار وهم آلود قرنها تبعیض و استبداد و سرکوب. جان اما
دیگر برایم آنقدرها عزیز نیست، می دانم آنقدر فریادم تکثیر شده است که
خاموشی نمی پذیرد. در ماه هایی که گذشت بارها آرزوی مرگ کردم، جانم را هم
اگر بگیرند به آرزویم رسانده اند، پس می گویم، می گویم چرا که من دیگر
شکست ناپذیرم، تبدیل به صدایی شده ام که از هزاران حنجره فریاد می شود،
هم میهنم، پروازم را به خاطر بسپار. از حسین می نویسم.
دقت کرده اید که در فیلمها و سریالهای جمهوری اسلامی نام شخصیت جنایتکار
و قاچاقچی فیلم همیشه کامبیز است، یا کورش یا جمشید؟‌ و در مقابل شخصیت
مثبت و نجات دهنده همیشه حسین است، یا علی، یا محمد، ترجیحاً ملقب به
حاجی و سید؟ در سرگذشت من اما نقشها جابجا شده بود، حسین قصه ی غصه ی من،
مرا به گور عشق و امید هدایت کرد. گویی دری از درهای جهنم باز شده بود و
موجودی که انگار تجسم هر آنچه زشت و کریه است و منفور پا به جهان گذاشته
بود. کوهی از نفرت و توحش که در لباس مردی روحانی به نماز ایستاده بود، و
دقایقی پس از پایان نماز در بستر خونین دختری هراسان به تجاوز نشسته...
نامش را نمی دانستم، عکسش را که در اینترنت دیدم او را شناختم، کابوس
شبان و روزهایم را. صورت پوشیده از ریشش را و نفرین ابدی چشمهای هرزه اش
را. عبای متعفن و خیس از عرق تابستانش را. حسین طائب را.
گفت دانشجوی کجایی؟‌ گفتم دانشجوی دانشگاه تربیت معلم بوده ام، حالا هم
درسم تمام شده و کار می کنم، معلمم. گفت به دستور کی به خیابان آمدی؟‌
لیدرت کی بوده؟‌ گفتم هیچ کس، لیدر نداشتم. پاسخ دست سنگینش بود که پشت
سرم فرود آمد، صورتم خورد به میز مقابل و صدای دندانهایم را شنیدم که
ریخت توی دهنم. خودش ماها را انتخاب کرده بود، من و هشت دختر دیگر را، از
میان گروه ۳۰-۴۰ نفری بازداشت شدگان. نمی دانم بر چه اساسی انتخاب می
کرد، هیچ کدام از ما فعال سیاسی نبودیم. ما را جدا کرد و برد به یک بند.
گویا در زندان خیابان سئول در قرارگاه ثارالله بودیم، این را از روی شرح
حال های دیگرانی که آنجا بوده اند می گویم، چون همه ی ما را وقتی گرفتند
چشم بند زدند و با ماشین های سیاه رنگی بردند. همین را می دانم که در زیر
زمین بودیم. بعد از حدود یک شبانه روز سرگردانی و بی خبری به بندمان آمد.
آمد و یکی از ما را که دختر زیبا و مهربانی به اسم مهسا بود همراه برد.
تا بحال شده پرنده کوچکی را در دست بگیرید و ببینید که قلبش چقدر تند می
زند؟ ‌قلب مهسا همان طور می طپید. فکر کردیم شاید می خواهند آزادش کنند،
یا شاید خانواده اش آمده اند دنبالش، شاید وثیقه بگذارند و ببرندش. هیچ
کس نمی دانست که چه سرنوشتی در انتظار است. یکی از دختران همبند که شوخ
طبع و سر خوش بود سعی می کرد که جوک بگوید و بقیه را بخنداند و حال و هوا
را کمی عوض کند. همه اما از بی خبری و انتظار در عذاب بودند. ناگهان صدای
ضجه جگرخراش مهسا بلند شد. صدای فریاد او آنقدر جانسوز بود که همه ما را
در جا میخکوب کرد. همه در سکوت و بهت و ناباوری به هم خیره شدند. رعب و
وحشت بر تن همه مان سایه انداخته بود، دیگر کسی جوک نگفت، دیگر کسی
نخندید، مهسا را دیگر ندیدم...
یادآوری این صحنه ها هنوز هم برای من سهمگین است، هنوز هم نگاه آخر او را
به خاطر دارم، هنوز هم صدایش در گوشم می پیچد،با این حال در نهایت نا
امیدی می نویسم مهسا جان، اگر هستی و این را می خوانی از خودت پیغامی
بده. بگو که هستی، بگو که زنده ای.
حسین پس از اینکه بازجویی!! را تمام کرد مرا به دست دو زندانبان بی صبری
که دم در مراقب بودند سپارد تا آنها هم به من تفهیم اتهام کنند و محاکمه
و حکم، همه را یک جا برگزار کرده باشند. چه بودم برایشان؟‌ غنیمت جنگی؟!
اما کدام جنگ؟‌ واجب القتل؟‌! اما به کدامین جرم؟‌ مفسد فی الارض؟! برای
معلمی؟‌ خس و خاشاک؟!‌ آری، من خسی بودم در چشم تنگ نظر و متعصب و ذهن
متوحش و هرزه ی آنان...


*****

دست در دست هم دهیم به مهر

میهن خویش را کنیم آباد

یار و غمخوار یکدگر باشیم

تا بمانیم خرم و آزاد


شعری ساده و کودکانه، که شاید باید بیشتر بخوانیمش.

یک سال پیش در چنین روزی وارد کلاس درس که شدم بوی گل به استقبالم آمد.
نوگلان کوچکم را دیدم که هر یک شاخه گلی در دست داشتند و لبخندی به لب.
در یک لحظه عالمی را سِیر کردم، آینده ی این ۳۲ غنچه ی زیبا را دیدم که
هر کدام برای خودشان دختر خانمی شده اند و شاهدی یا مادری یا مدیری. در
همه وجودم لبخند شکفت و شادی غنچه کرد. این دومین سالی بود که روز معلم
را به عنوان یک معلم تجربه می کردم، و امسال سومین سال است...امسال اما
کلاسم خالیست، از لبخند و غنچه و شکوفه خبری نیست. از خوابی شیرین
برخاسته ام انگار، گلستان ایرانم را می بینم که از سیاهی، به لجنزاری
مانند است، ابرهای تباهی را می بینم که جلوی نور مهرآمیز خورشید ایرانم
را گرفته اند و به شهود و ادراک و آزادی اجازه عرض اندام نمی دهند... آری
این دیار سخت به آموزگاران نیازمند است، چرا که در نور معرفت است که
لجنزار رنگ می بازد و بهار شکوفه می کند.
بهاره مقامی

۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

صدای پای خونین خرداد:ندائیم سهرابیم

صدای پای خونین خرداد می آید :
شعارهای دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به دیدار اعلام نشده احمدی نژاد از دانشگاه : آزادی عدالت این است شعار ملت -ندائیم ، سهرابیم ما همه یک صدائیم - دانشجو ، کارگر اتحاد اتحاد
صدای پای خرداد می آید. بوی خون و قیام. بوی برخاستن یک ملت. بوی آشفتن خواب دیکتاتوری مذهبی سی و یکساله - صدای پای خرداد، صدای در خون تپیده ندا، سهراب ، اشکان، کیانوش و صدها هزار حماسه آفرین این میهن است. خورشید در آسمان میهنم در آستانه سی خرداد آتش گرفته است
عاطفه اقبال - یازده اردیبهشت برابر با اول ماه می 2010

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

اول ماه مه روز جهانی كارگر گرامی باد


اول ماه مه روز جهانی كارگر گرامی باد

نگاهی به‌سابقه تاریخی
روز اول ماه مه سال 1886، درآمریكا بیش از چهارصد هزار كارگر برای كاهش زمان كار روزانه‌شان، از 14 ساعت به‌ساعت، دست به‌اعتصاب زدند. درروز سوم اعتصاب، پلیس كارگران را به‌گلوله بست، پنج كارگر كشته و عده‌یی مجروح شدند. روز چهارم ماه مه، كارگران به‌اعتراض دسته جمعی بزرگتری دست زدند كه درجریان آن چند تن از افراد پلیس، براثر بمبی كه به‌میانشان پرتاب شد، كشته شدند. پلیس رهبران اعتصاب را دستگیركرد. چهار رهبر اعتصاب پس از محاكمه اعدام شدند. اما مبارزه كارگران ایالات متحده بی ثمرنماند و نزدیك به‌پانصد هزاركارگر حق هشت ساعت كار روزانه را به‌دست آوردند. سه سال بعد در ژوئیه 1889، كنگره بین‌الملل سوسیالیست، درپاریس، تصمیم گرفت روز اول ماه مه را روز بین‌المللی همبستگی كارگران اعلام كند و هرساله مراسمی به‌این مناسبت برگزار نماید.


روز كارگر درایران
درایران جشن اول ماه مه، برای اولین بار، درسال 1299 برگزار شد. دردوره دیكتاتوری رضا شاه، این مراسم اغلب به‌صورت مخفیانه برپا می‌شد. بعد از سقوط رضا شاه، دوباره امكان برگزاری علنی این جشنها پیدا شد و بعضی از اسناد تاریخی از تظاهرات بزرگ اول ماه مه درسالهای 24 و 25 حكایت دارند. درسال 1331، به‌دستور دكتر مصدق، روز اول ماه مه عید كارگران و تعطیل رسمی اعلام شد. اما پس از كودتای ننگین 28 مرداد، مجددا این مراسم مخفیانه برگزار می‌شد. چندی بعد شاه روز تولد پدرش - 24 اسفند را روز كارگر اعلام كرد! ولی، با اوجگیری جنبش دانشجویی در داخل و خارج كشور و افشای ماهیت سركوبگر و فاسد رژیم درافكار بین‌المللی، شاه ناچار به‌عقب‌نشینی شد و روز اول ماه مه، به‌عنوان روز كارگر، تعطیل كارگری اعلام شد. درسالهای آخر حكومت شاه، از طرف اتحادیه‌ها و سندیكاهای فرمایشی، مراسمی به‌نام «روز كارگر» برای ستایش از به‌اصطلاح خدمات شاه به‌كارگران‌! برپا می‌شدكه مورد نفرت توده‌ها بود.
پس از انقلاب 57، سازمان مجاهدین اولین مراسم با شكوه روز كارگر را دركرج و درگرامیداشت خاطره كارگران جهان چیت كه درسال 50 به‌دست مأموران سركوب رژیم شاه شهید شده بودند، برگزاركرد. درهمین سال حزب جمهوری و یك ارگان كارگری دولتی نیز برای عقب نیفتادن از صحنه، اعلام راهپیمایی كردند‌. درسال 59، سازمان مجاهدین میتینگ بزرگ روز كارگر را در ترمینال خزانه تهران برگزار كرد. چند گروه سیاسی دیگر نیز برگزاری مراسم روز كارگر را درمحلهای جداگانه اعلام كرده بودند.
خمینی دجال هم درپیامی كه به‌مناسبت روز كارگر فرستاد، علاوه برحرفهای سخیفی درمورد كارگران از این قبیل كه: كار و كارگر به‌گروه خاصی محدود نمی‌شود بلكه همه ملت كارگرند!!، به‌سمپاشی علیه گروههای مترقی و اساسا مجاهدین پرداخت. او با گفتن دروغهای رذیلانه‌یی از این قبیل كه‌: « آنان كه به‌اسم طرفداری از كارگران از كار آنان جلوگیری می‌كنند و پشت نقاب طرفداری از دهقانان، خرمنهای آنان را، كه حاصل دسترنج یك ساله آنان است، به‌آتش می‌كشند و زیر ماسك خدمت به‌كارگران، دركارخانه‌ها با تمام توان اخلال می‌كنند. این روز از آنان نیست»، خمینی به‌این ترتیب تلاش كرد تاكینه توزی كور و خصومت هیستریك مزدوران جنایتكار خود علیه مجاهدین را برانگیزد. آن روز خیل چماقداران، مراسم روز كارگر را درهمه جا مورد تهاجم قرار دادند. اما تمركز اصلی تهاجم بر روی مراسم مجاهدین درترمینال خزانه بود. رژیم به‌این منظور تدارك ویژه‌یی دیده و پاسداران و مزدوران مسلح خود (با لباس شخصی) را با سازماندهی مشخص و به‌طور گسترده به‌این مراسم گسیل داشت. قرار بود مسعود رجوی دراین مراسم سخنرانی كند. اما مجاهدین با كشف توطئه ترور مسعود، سخنرانی وی را ملغی كردند. دراین مراسم براثر حملات وحشیانه مزدوران خمینی به‌مجاهدین و مردم شركت كننده، حداقل 300 تن مضروب و مجروح شدند، اما مجاهدین توانستند توطئه بزرگ رژیم را خنثی كنند.


اعتصابهای مهم كارگران و زحمتكشان ایران
طبقه كارگر ایران طی بیش از نیم قرن گذشته، مبارزات خونینی را برای كاستن از شدت ستم و استثمار و احقاق حقوق اولیه خود به‌پیش برده است. گرچه رشد طبقه كارگر ایران، به‌لحاظ كمی، از دهه چهل آغاز شده، اما پیش از آن نیز كارگرانی كه درصنایع نفت و نساجی كار می‌كردند، مبارزاتی را از سر گذرانده اند. یكی از بزرگترین اعتصابهای كارگری اعتصاب سراسری یك صد هزار نفراز كارگران نفت جنوب، در23 تیرماه 1325 بود كه خواستهای سیاسی‌یی از قبیل تغییر استاندار وقت و عدم دخالت شركت نفت در امور داخلی ایران در برداشت. این اعتصاب مورد یورش و سركوب قرار گرفت و 46 كشته و 170 مجروح برجای گذاشت. درمورد عظمت این اعتصاب، دركتاب ”پنجاه سال نفت ایران” آمده‌: « از روی كمال انصاف و بی‌طرفی و حقیقت بینی باید گفت بهبود وضع كارگران نفت، درسالهای آخر عملیات شركت درایران، مرهون دو نكته اصلی بود: اول، آزادی بیان كه پس از خروج ارتش بیگانگان در ایران حاصل شد و كارگران توانستند وضع اسفناك و مشقت بار خود را تا حدی شرح دهند؛ دوم اعتصاب بزرگ 23 تیرماه 1325 كه قدرت عظیم آنها را برای گرفتن حق خود واضح و آشكار ساخت و به‌شركت فهماند كه دیگر ادامه رویه سابق محال است و باید سریعاً رفتار خود را تغییر دهد. قانون كار و بیمه‌های اجتماعی و تعیین حد‌اقل دستمزد و اصلاحات دیگری كه در سالهای اخیر كم و بیش درایران انجام گرفته، همه و همه مرهون اقدامات دسته جمعی كارگران نفت است».
این اعتصاب دولت انگلیس را به‌شدت دچار نگرانی كرد، چند كشتی جنگی به‌بنادر جنوب فرستاد و دیگر نیروهای نظامی خود را درمنطقه خلیج فارس آماده برای دخالت دروضعیت خطیر احتمالی كرد.
اعتصاب زحمتكشان كوره پزخانه‌ها در 23 خرداد 1338، به‌خاطر افزایش دستمزد، كه منجر به‌كشته شدن پنجاه كارگر - زن و مرد و كودك - شد و اعتصاب كارگران جهان چیت درسال 50 كه آن نیز توسط مزدوران رژیم شاه به‌خاك و خون كشیده شد، از نمونه‌های برجسته مبارزات كارگران هستند. اما اعتصاب كارگران و كاركنان صنعت نفت در سال 1357 و قطع صدور نفت ضربه كمرشكنی بود كه بررژیم سلطنتی وارد آمد و در پی آن قیام مسلحانه خلق، در 22 بهمن، نظام پوسیده شاهنشاهی را برای همیشه به‌گور سپرد.
بعد از انقلاب 57، كارگران و زحمتكشان ایران نیز مثل دیگر اقشار جامعه امید داشتند به‌حقوق منصفانه خود دست یابند
آنها براساس تجربه شوراها كه درروزهای قیام ضد سلطنتی شكل گرفته و پس از انقلاب نیز دركارخانه‌ها، ادارات، دانشگاهها و دیگر موسسات عمدتاً توسط سازمان مجاهدین ترویج می‌شد، خواستار این بودند كه هم‌چنان اداره امور به‌صورت شورایی و با مشاركت و نظارت خود كارگران و كاركنان باشد. رژیم ابتدا خود را ناگزیر از پذیرش شوراهای موجود دركارخانجات دید.سپس با طرح و نقشه مشخص، یك به‌یك به‌سراغ این شوراها و دست اندركاران آنها رفت و باتصاحب مدیریت كارخانه و مواضع كلیدی و گسیل و نفوذ دادن مزدوران خود، به‌تدریج شوراهای این كارخانه‌ها را به‌چنگ آورد و سپس به‌تصفیه، اخراج و یا به‌زندان افكندن رهبران قبلی ‌پرداخت. اگر تركیب كاركنان و شرایط و تعادل قوای محیط به‌او اجازه چنین كاری را نمی‌داد، با توسل به‌تهدید و تطمیع و یا پاپوش درست كردن، اقدام به‌انحلال شورای مزبور می‌نمود. سپس شورای فرمایشی و دلخواه خودش را تشكیل می‌داد و یا اگر شرایطش نبود، اساسا دستگاه شورا را بر می‌چید.


اعتراضات كارگری درسالهای اخیر و ابعاد سركوبی
رژیم خمینی یكی از ضدكارگری ترین رژیمهای موجود درجهان كنونی است. این رژیم و كارفرمایانی كه تحت نظام ظالم و سركوبگر آن عمل می‌كنند، هرگونه اجحافی علیه كارگران را با دست باز انجام می‌دهند و هیچ‌گونه مرز سرخ جدی برایشان متصور نیست. به‌یقین درهیچ كشوری نهادهای ضد كارگری تا این اندازه دست باز برای ستم و فشار علیه كارگران ندارند. موج اعتراضات كارگری درایران كه درطبقه بندی اعتراضات اقشار مختلف، همواره درردیف اول و یا دوم قرار گرفته، بخوبی نشاندهنده میزان ستم و تجاوز سیستماتیك به‌حقوق آنهاست. این اعتراضات كه هرساله نسبت به‌سال قبل روند صعودی و گاه چندین برابر را نشان می‌دهد، اغلب هنگامی صورت می‌گیرد كه این زحمتكشان كارد به‌استخوانشان رسیده باشد. اعتراضات كارگران شامل اعتراض و تحصن علیه سیاستهای ضد كارگری رژیم آخوندی، تعطیلی كارخانه یا عدم دریافت حقوق ماهانه به‌مدت چندین ماه و گاه تا یك سال یا حتی بیشتراست، اعتراض به‌خصوصی سازی كارخانه‌های تولیدی،برخوردار نبودن از حق بیمه درمانی و مزایای كارگری در شرایط سخت و اخراج كارگران واستفاده ازكود‌كان در كاربوده است.
كارگزاران رژیم نیز به‌جای پاسخگویی وحل وفصل مشكلات كارگران، اقدام به‌ضرب وشتم، دستگیری و سركوب آنان نمودند.برخورد ظالمانه رژیم آخوندی با اعتصاب كارگران زحمتكش شركت واحد اتوبوسرانی تهران ، گواه روشنی بر خصلت بغایت ضد كارگری این رژیم است. اعتصاب كارگران و رانندگان شركت واحد درزمستان سال 84 و تداوم آن در سال گذشته (85)كه یكی از بزرگترین اعتصابهای كارگری سال بود، به‌رغم این‌كه از حمایت سایر اقشار مردم و به‌خصوص دانشجویان و نیز سندیكاهای بین‌المللی برخوردار بود، توسط رژیم ضد بشری سركوب شد و شمار زیادی از رانندگان و از‌جمله اعضای هیأت مدیره سندیكای شركت واحد دستگیرشدند. دردور هاى بعدى ، هزاران تن از كاركنان شركت واحد اتوبوسرانی، علاوه برخواستهای قبلی، خواهان آزادی دستگیر شدگان شدند.
طي يك سال گذشته يعني ازفروردين سال 1385 تا اسفند سال 1385 كارگران محروم ميهنمان با قريب 1757 حركت اعتراضي، بالاترين رقم اعتراضي را نسبت به كليه اقشار ميهنمان به خود اختصاص دادهاند.
بيلان كل اعتراضات و جنبشهاي مردمي درشهرهاي ميهن كه دربرگيرنده اعتراضات معلمين ، كارمندان ، كارگران ، كشاورزان ، كسبه ، اساتيد دانشگاهها ، دانشجويان ،روزنامه نگاران و نويسندگان و زندانيان سياسي و .... بوده به بيش از 4.800 حركت بالغ ميگردد .
عليرغم افزايش موج سركوب در سال جاري ، بر ميزان اعتراضات مردمي و كارگري و دانشجويي نيز افزوده شده است . و اين ويژگي خاص شرايط اجتماعي و سياسي ايران بعد از روي كار آمدن دولت احمدي نژاد است به اين مفهوم كه با بالا رفتن فشار و سركوب ، نه تنها از موج اعتراضات كاسته نشد بلكه بدرجاتي چشمگير بر تعداد امواج گسترده اعتراضات افزده شده است. در يكساله گذشته از اين جنبه كه جنبش عظيم كارگري با اقشار مختلف از جمله زنان و دانشجويان و كليه اقشار ميهنمان پيوند ميخورد حائز اهميت بود .


كرونولوژى كوتاه اعتراضات كارگرى
- در فروردين ماه كارگران به جان آمده از اخراجهاي بي رويه، قوانين كار كه بر ضد منافع كارگران تدوين شده بود، و نسبت به حقوق و مزاياي خود كه ماهها به تعويق افتاده اعتراض كردند، كارگران اغلب كارخانهها درشهرهاي مختلف با خانوادههايشان با بستن جادههاي مواصلاتي ، تجمع در جلوي درب كارخانهها، تجمع جلوي فرمانداري و يا استانداري و يا در مقابل مجلس ارتجاع و همچنين تجمع در جلوي دفتر پاسدار احمدي نژاد براي بدست آوردن حقوق خود تلاش ميكردند.
- در ارديبهشت ماه با تظاهرات پر شور روز جهاني كارگر از جانب كارگران ميهنمان مواجه بوديم. روز 11 ارديبهشت ، 100.000هزار كارگر از نقاط مختلف كشور بي توجه به هزاران مامور ضدشورش و نيروهاي انتظامي، در خيابان طالقاني، ساختمان وزارت كار، سازمان تامين اجتماعي، دفتر مركزي ايران برك و مقابل دفتر شركت واحد اتوبوسراني تجمع كردند، عليرغم اميال رژيم براي سوء استفاده از روز كارگر براي مقاصد هستهاي، شعار ميدادند، امنيت شغلي و اعتصاب حق مسلم ماست، و وزير كار بايد استعفا دهد. اين تجمع بزرگ از طرف جامعه زنان و دانشجويان دانشگاههاي مختلف پشتيباني ميشد.
تجمع كارگران و راهپيمايي آنان با درگيري و دستگيري بسياري از كارگراني كه با باطوم برقي، نيروهاي ويژه ضد شورش و مامورين انتظامي بيهوش شده بودند، به پايان رسيد.
- در تيرماه بيش از 263 مورد حركت اعتراضي كارگران به سياستهاي وزارت كار ، اخراجهاي بي رويه كارگران و پايين بودن ميزان حقوق و همچنين قرادادهاي موقت كار و عدم حمايت از كارگران شكل گرفت .
- مرداد، تلاش گسترده كارگران ،رانندگان و اعضاي سنديكاي شركت واحد اتوبوسراني در مقاومت براي دستيابي به حقوق از دست داده و پايداري منصور اسانلو در زندان بود كه به نتيجه رسيد و روز18مرداد، رئيس سنديكاي شركت وا حد از زندان آزاد شد.
ـ در شهريور ماه ، اعتصاب قهرمانانه بيش از 30هزار نفر از كارگران شركت ايران خودرو ديزل پس از به آتش كشيدن چند دستگاه اتوبوس، پس از اعتصاب غذا و سرانجام خودكشي دو تن از كارگران در نيمه دوم شهريور ماه به سر انجام رسيد و كارگران به خواسته هاي خود رسيدند.
- در آبان ماه ، اعتراض و تحصن كارگران غيور نساجي شاهو سنندج بود كه در زمان سفراحمدي نژاد به كردستان ، دست به اعتراض زدند .
- در دي ماه ، جمعي از كارگران شاغل در امور ترخيص در صنوف مختلف در مرز بازرگان در اعتراض به قوانين جديد ترخيص كالا از مرز بازرگان ، در مقابل مجلس تجمع كردند . بيش از 2000 نفر بر اثر اعمال اين سياست ضد مردمي بيكار شده بودند . تجمع كنندگان با در دست داشتن پلاكاردهايي اعتراض خود را مطرح ميكردند .
- بهمن ماه سالي كه گذشت ، شاهد 235حركت اعتراضي از جانب كارگران بوديم. آمار اعتراضات كارگران در بهمن ماه سال 1385 بيش از 2 برابر مجموع اعتراضات كارگران در ماههاي آذر و دي اين سال بوده است .
كارگران به جان آمده كه عمدتا بدليل عدم پرداخت ماهها حقوق خود در مقابل درب كارخانه ها، استانداريها و يا در جاده هاي پر رفت و آمد و يا در مقابل مجلس ارتجاع در تهران تجمع ميكردند، حقوق خود را مطالبه مي نمودند و تاكيد ميكردند كه تا گرفتن حق قانوني خود دست از اعتراض بر نخواهند داشت .
بهمن ، ماه اعتصاب هاي گسترده كارگران در شهر هاي مختلف كشور بود.همچنين بهمن ماه اوج گيري بحرانهاي افتصادي دولت احمدي نژاد و برملا شدن كوس رسوايي تاراج اقتصاد مملكت در ميسر پروژه هاي اتمي و تروريستي رژيم بود .كارگران ، در پي اعتراضات و اعتصابهاي گسترده كه برخي از آنها به چندين هفته و ماه مي انجاميد ، خواستار حقوق ماهها به تعويق افتاده خود و آزادي فعاليتهاي خود بودند .
- در آخرين ماه سال نيز ، كارگران قهرمان كشور همسو و همصدا با معلمان و فرهنگيان ، در اعتراضات گسترده آنان شركت جستند و فرياد آزادي سر دادند .