۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

پنجمین سال بازداشت آیت الله بروجردی

خبرگزاری هرانا - در 15 مهرماه 1385 نیروهای حکومتی منطقه محل سکونت  آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی را محاصره کردند و به مردمی  که برای جلوگیری از بازداشت ایشان تجمع کرده بودند حمله نمودند. این درگیریها تا سحرگاه 16 مهرماه ادامه داشت و با یورش به منزل این روحانی مردمی و بازداشت آقای بروجردی و صدها تن از هوادارانش خاتمه یافت.
در این  حادثه مهاجمین از ماشینهای بزرگ تخریبگرو آبپاش، اسلحه کمری، گازهای اشک آور و انواع سلاحهای سرد استفاده کردند که باعث مجروح و مصدوم شدن بسیاری از تجمع کنندگان گردید. در بین آنها کودکان و افراد سالخورده نیز حضور داشتند. از جمله آسیب دیدگان خانم فاطمه نخی، مادر آقای بروجردی بود که مدتی پس از آزادی از زندان، در بیمارستانی در تهران درگذشت.
این دگراندیش زندانی در حالی وارد پنجمین سال از بازداشت ناعادلانه خود می شود که از شرایط درمانی لازم محروم است و انواع بیماریهای جدی و مزمن جانش را به شدت تهدید می کند.

انفجار مخزن نفت در شازند؛ چند کشته و مجروح

آتش سوزي ناشي از انفجار مخزن در شركت پخش فرآورده هاي نفتي شازند يك كشته و چهار مجروح برجاي گذاشت. شاهدان عيني گفتند: در ساعت 11 صبح روز سه شنبه، كارگران در حال تنظيف لوله هاي بازيافت مواد با استفاده از فنر آهني بودند كه جرقه ناگهاني با توجه به انباشته بودن گاز در لوله ها، باعث انفجار و آتش سوزي شد.
به گفته آنان، در اثر اين حادثه «سيد احمد خودسوز حرآبادي» از كاركنان پيمانكاري اين شركت در دم جان باخت و چهار نفر ديگر بين 20 تا 50 درصد دچار آتش سوزي شدند.
«فاطمه اكبري» مدير روابط عمومي شركت پخش فرآورده هاي نفتي استان مركزي با تاييد اين خبر گفت: علت اين حادثه در دست بررسي است.

هشت تن در زندان کرمان به دار آویخته شدند

صبح روز چهارشنبه 14 مهرماه 1389، هشت تن در زندان کرمان به دار آويخته شدند. بر اساس گزارش خبرگزاری حکومتی  ايسنا، اتهام"صياد – ن"، "جلال – ش "، "داريوش- الف"، "روح الله – ر "، " فرهاد- ک "، "احمد- خ"، "محمد-گ"و "محمد -ر" که با آراء محاکم بیدادگاه انقلاب اسلامي کرمان به اعدام محکوم شدند، قاچاق مواد مخدر عنوان شده است.

روابط عمومي دادگستري استان کرمان اعلام كرد: پس از تاييد احکام این افراد  در دادستاني کل رژیم و مخالفت با درخواست عفو آنان در کميسيون عفو استان، حکم اعدام در زندان مرکزي کرمان به مرحله اجرا درآمده است.

تنها 2 تن از میان 12 مرجع حکومتی از دولت حمایت می کنند

سایت العربیه: عطاء الله مهاجرانی وزیرسابق فرهنگ وارشاد اسلامی در گفتگو با تلویزیون العربیه تاکید کرد اغلب مراجع تقلید در قم از جنبش سبز حمایت می کنند وتنها دو نفر از آنها از مواضع دولت دفاع می کنند.
مهاجرانی درباره علت مهاجرت خود به بریتانیا گفت :" هنگامی که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم از جانب آیت الله خامنه ای بامشکل مواجه شدم."
او تاکید کرد این مشکلات آنقدرگسترده شد که محمد خاتمی رئیس جمهورسابق به او گفت :" دفاع از تو بسیارمشکل شده است."
مهاجرانی افزود :" در آن دوران همواره بر آزادی مطبوعات ، سینما ، موسیقی وهمه بخش های فرهنگ تاکید می کردم اما این روش با دیدگاه رهبرجمهوری اسلامی سازگار نبود."

دستگیری ۶۰ نفر در مراسم جشن تولد در تهران

جام جم آنلاین: رئیس پایگاه یکم پلیس امنیت تهران بزرگ از متلاشی شدن یک پارتی شبانه در اوشان در حومه شمال تهران و دستگیری ۶۰ نفر در این رابطه خبر داد.

سرگرد راستی، رئیس پایگاه یکم پلیس اطلاعات و امنیت تهران بزرگ در این باره گفت: در پی دریافت گزارش هایی مبنی بر حضور بیش از ۶۰ دختر و پسر جوان در مجلس جشن تولد، ماموران این یگان وارد عمل شدند.

وی ادامه داد: در این راستا با هماهنگی دادسرای ناحیه ۲۱ تهران ماموران به محل موردنظر در بلوار اوشان مراجعه کرده و ۵۷ متهم را که شامل ۲۹ خانم و ۲۸ آقا با میانگین سنی ۲۰ تا ۲۶ سال که در حال رقص و پایکوبی بودند، دستگیر کردند.

سرگرد راستی افزود: در بازرسی از محل مذکور چند بطری مشروبات الکلی، دو دستگاه دوربین عکاسی، دو دستگاه دوربین فیلمبرداری و … کشف و ضبط شد.

رئیس پایگاه یکم پلیس امنیت تهران بزرگ بیان کرد: در این خصوص متهمان ضمن تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی تحویل داده شدند و ۲ نفر از عوامل اصلی آنان بنا بر دستور قاضی پرونده تحویل زندان اوین شدند.

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

شرح شکنجه های یک زندانی سیاسی کرد


جمال رحمانی، فعال کرد با نگارش نامه ای به شرح شکنجه های روانی و جسمی خود در دوران بازجوئی پرداخته است وی در بخشی از این یادداشت می گوید بازجویان برای کسب اعتراف از من، تهدید کردند برادرم را اعدام می کنند.

متن این نامه که در اختیار هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:

 جمال رحمانی ( جمال الدین ) 29 ساله ، متولد کردستان هستم. در سال 1385 فعالیت خود را با عضویت در یک سازمان منطقه ای مدافع حقوق بشر آغاز کردم و در سال 86 با "مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران" آشنا شدم و فعالیت هایم را در این چهارچوب ادامه دادم. تا روز دستگیری به عنوان گزارشگر حقوق بشر با این مجموعه همکاری داشتم. در تاریخ 25 / 3 / 87 با یورش نیروی های لباس شخصی به منزل دانشجویی ام در شهرضای اصفهان، بدون ارائه حکم بازداشت به همراه هم اتاقی خود (رشید عبداللهی) دستگیر شدم.

پس از دستگیری و انتقالم به اداره اطلاعات شهرضا من را به مدت 24 ساعت به یک صندلی دستبند زدند وسپس به بازداشتگاه اطلاعات اصفهان ( بند الف - ط زندان اصفهان) منتقل کردند. زندان دستگرد اصفهان سه طبقه بود که در طبقه اول آن زندانیان عادی و در طبقه دوم آن زندانیان سیاسی و در طبقه سوم آن زندانیان القاعده نگهداری می شدند.
روزهای اول بازداشت با خشونت رفتار می کردند، من را تروریست و ضد انقلاب می خواندند.
نیمه شب یکی از روزها ، بعد از مراجعه نگهبان به سلول و وادار کردن من به بستن چشم بند ، مرا به زیرمینی در همان زندان انتقال دادند. بازجویی ها از همان ابتدا توام با ضرب و شتم بود.

پس از چند روز به همراه همبندی ام به سنندج منتقل شدیم. اولین سلولی که وارد شدم ، یک سلول تقریبا 7 متری و بدون سرویس بهداشتی بود. هر بار برای رفع حاجات مجبور بودم که در بزنم. بعضی وقت ها ساعت ها منتظرمیشدم تا نگهبان بیاید و در را باز کند و اجازه بدهد به دستشویی بروم. شب ها که دستشویی رفتن ممنوع بود و روزهای تعطیل هم که به ندرت نگهبان سر میزد .

وضعیت خوراک به شدت نامناسب بود، گاهی حتی مجبور بودم گرسنه بخوابم . داخل سلول همیشه روشن بود، حتی شب ها هم لامپ را هم خاموش نمی کردند. صبح ها نگهبان با سر و صدای زیاد زندانیان را مجبور می کرد که بیدار شوند. از همان روز اول بازجویی های مستمر روزانه شروع شد. آنها تاکید داشتند که در صورت قبول نکردن اتهامات برادرم ( کریم رحمانی فعال دانشجویی) را که در زندان دیزل آباد کرمانشاه بود، اعدامم خواهند کرد .
در روزهای بعد هم گفتند که دختر مورد علاقه ام را دستگیر نموده اند و در صورت عدم همکاری با آنها وی را اذیت خواهند کرد . ابتدا حرفشان را باور نکردم تا مشخصات دقیق آن دختر را گفتند . از این مسائل خانواده گی و تهدید به آزار و اذیت آنها به شدت رنج می بردم .

سهیلا قدیری بی پناه ترین زن زندانی را دیروز اعدام کردند

 سهيلا قديري تنهاترين و بي پناه ترين ايراني که زندان هاي کشور تاکنون به خود ديده، ديروز اعدام شد. نه کسي را داشت که براي اعدام نشدنش به دادستان التماس کند و نه حتي بيرون در زندان اوين کسي منتظر بود تا انجام اعدام را به اطلاعش برسانند. کسي بدن بي جان او را تحويل نمي گيرد و هيچ ختمي به خاطر او برگزار نمي شود. از همه درآمدهاي نفتي کشور فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد و از 70 ميليون جمعيت ايران تنها کسي که به او محبت کرد، سربازي بود که دلش آمد صندلي را از زير پاي سهيلا بکشد و به 16 سال بي پناهي و فقر و آوارگي او پايان دهد و او را روانه آن دنيا کرد که مامن زجرکشيدگان و بي پناهان و راه به جايي نبردگان است.

سهيلا 16 سال پيش از خانواده يي که هيچ سرمايه مادي و فرهنگي نداشت تا خوب و بد را به او بياموزد، فرار کرد و ميهمان پارک هاي ميدان تجريش شد. حال او يک دختر شهرستاني يا دهاتي با لهجه کردي و لباس هايي بود که به سادگي مي شد دريافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اينجا بود که ميهمان ثابت گرسنگي و سرماي زمستان و گرماي تابستان و نگاه کثيف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگي در حالي که فرزند ناخواسته يي را حمل مي کرد، از سوي پليس دستگير شد و براي اولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه کرد. به گفته خودش کودک پنج روزه اش را کشت چون تحمل سختي و گرسنگي و آوارگي کشيدن فرزند دلبندش را نداشت.

وقتي وکيل در جلسه دادگاه از او مي خواهد که بگويد «دچار جنون شده بودم فرزندم را کشتم»، زير بار نرفت و باز تاکيد کرد من عاشق کودکم بودم زيرا به غير از او کسي را نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يک مرد معتاد و يک زن ولگرد بي پناه به روزگار من دچار شود. منطق زن فقيري که در دادگاه تکرار مي کرد من روي سنگفرش هاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام، آن کودک بي پناه تر از مادرش را به کام مرگ کشاند و پس از دو سال مادرش نيز به سرنوشت مشابهي دچار شد.

اعدام بي پناه ترين ايراني اين سوال را مطرح مي کند که گناه ولگردي و هرزگي يک انسان فقير و بي پناه و راه گم کرده بزرگ تر است يا گناه جامعه ثروتمندي که براي فنا نشدن امثال سهيلا اقدامي نمي کند. قبح فسق و فجور سهيلا زشت تر است يا اينکه کسي در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگي به تن فروشي روي آورد. و در نهايت وجود امثال سهيلاي ولگرد و قاتل براي يک جامعه پرادعا و پر از مراسم پرريخت و پاش زشت تر است يا بي تفاوتي نسبت به اينکه در لابه لاي کوچه پس کوچه هاي حوالي ميدان تجريش، انساني در اثر سرماي دي و بهمن چنان به خود بلرزد که براي نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه يي سپري کند. حال که از فقر و بي پناهي و به تعبير برخي، استضعاف امثال سهيلا احساس گناه نکرديم، از گرسنه ماندن او در خيابان هاي پر از رستوران تجريش شرمنده نشديم، و از اينکه جايي را نداشته تا شب هاي زمستان را در آن سپري کند. فرجام سهيلا قديري و کودک پنج روزه اش ثمره يک بي عدالتي و يک ظلم غدار اجتماعي است که براي سر و سامان و پناه دادن به امثال سهيلا چاره يي نينديشيده. اگر نگاه سنتي خشن و بي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را به تجربه ديگر جوامع متوجه کنيم، درمي يابيم بسياري از کشورها راه حل هايي را تجربه کرده اند. کشورهاي اروپايي مراکزي را داير کرده اند که هدف از سازماندهي آن پناه دادن به کساني است که براي مدت کوتاهي يا اساساً سرپناهي ندارند و بدون سرپناه فنا مي شوند. حتي در کشور ثروتمندي همچون سوئد يا انگليس زناني که در اثر اختلاف خانوادگي از خانه فراري مي شوند به مکان هاي تعريف شده يي هدايت مي شوند تا آرامش بيابند و به زندگي عادي بازگردند.براي جامعه يي که مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد ديگ هاي بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شود و بسياري از نهادها با يکديگر رقابت مي کنند، تامين زندگي دو هزار يا پنج هزار نفر امثال سهيلا هزينه و سازماندهي کمرشکني محسوب نمي شود.

اعدام امثال سهيلا به عنوان نماينده فقيرترين اقشار آسيب پذير که از يکي از دورافتاده ترين شهرهاي غرب کشور به تهران پرتاب شده، کدام حس عدالت طلبي کجاي نظام قضايي ما را اقناع مي کند و پاسخ مي گويد. آيا سهيلا قديري شهروند دارنده شناسنامه کشور ايران به خاطر محروميت و فلاکتي که کشيد و نقل آن، اشک همگان را در دادگاه درآورد بايد غرامت دريافت مي کرد يا حکم اعدام. يک هفتادميليونيوم درآمدهاي نفتي ايران که بالغ بر 735 ميليارد دلار مي شود معادل 10 هزار و پانصد دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. سهم سهيلا به عنوان عضوي از جامعه 70 ميليوني ايران با يک حساب سرانگشتي 10500 دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. در شرايطي که بسياري از اقشار جامعه ايران با تحصيل در آموزش و پرورش و تحصيلات دانشگاهي مجاني و با دريافت يارانه هاي بهداشتي، غذايي و دارويي بسيار بيشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتي تسهيلات دريافت کرده اند، سهيلا به عنوان شهروند جامعه ايران هيچ گاه امکان بهره مندي از هيچ تسهيلات دولتي و ملي را نداشت. به همين لحاظ سهيلا به عنوان کسي که نتوانست از هيچ امکاناتي بهره مند شود، بايد حداقل 10 ميليون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهاي نفتي 30 سال گذشته دريافت مي کرد. و نيز به خاطر محروميت هايي که به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقب افتادگي مضاعفي را بر او تحميل کرد، مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارت دريافت مي کرد.

به اين ترتيب سهيلا با داشتن 10 ميليون و 500 هزار تومان امکان آن را داشت تا اتاقي را اجاره کند، کار شرافتمندانه يي را بيابد و شب ها از گرسنگي و زمستان ها از سرما به خود نلرزد. شايد او مي توانست خانواده يي تشکيل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه مي کرد و نيز فرصت مي يافت به جاي کشتن فرزند دلبندش با شيرين زباني و شيطنت هاي کودکانه او آرامش يابد. اما سهيلا به جاي آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او ديگر گرسنگي نمي کشد، از سرما به خود نمي لرزد و نگاه هاي هرزه را تحمل نمي کند. بي ترديد در رحمت و غفران خداوند رحمان و رحيم آرامش يافته است.