۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

صف طولانی بیماران، کمبود پزشک و پرستار

صف طولانی بیماران، کمبود پزشک و پرستار و نبود فضای کافی برای انتظار و استراحت در بیمارستان تخصصی کودکان شهید فهمیده سبب شده مراجعه کنندگان این بیمارستان برای درمان فرزندان خود مجبور به تحمل شرایطی سخت باشند.
ساعت از 23 پنجشنبه شب گذشته بود که وارد بیمارستان تخصصی کودکان شهید فهمیده شدیم. این بیمارستان در خیابان هلال احمر در جنوب تهران واقع شده و بیشترین پذیرش بیماران را در هر ساعت از شبانه روز دارد. به طوری که در آن وقت از شب، شماره ما برای ویزیت پزشک 121 بود.
راهروی باریک و تنگ بخش اورژانس بیمارستان پر بود از پدر و مادرانی که هر کدام بچه های قد و نیم قدشان را برای درمان به این بیمارستان آورده بودند.
دفترچه بیمه تامین اجتماعی را نشان داده و شماره را گرفتم. هزار و 250 تومان نرخ ویزیت پزشک متخصص کودک واقعا مفت و مجانی بود. در حالی که این نرخ ویزیت در بیمارستان خصوصی کمتر از 10 هزار تومان نیست.
گریه و ناله های کودکان از هر گوشه راهروی بیمارستان شنیده می شود. اغلب بچه ها در سنین زیر 5 سال هستند که متاسفانه به دلیل وضعیت آب و هوایی و همچنین آلودگی هوا، دچار تب و سرفه شده اند. به طوری که برخی از این کودکان از شدت تب بالا به دستور پرستار بخش، تنها با یک زیرپیراهن و شورت در بغل پدر یا مادرشان بی قراری می کنند.
مرد جوانی که نوزاد یک ساله اش را به دلیل تب شدید به این بیمارستان آورده است، از انتظار طولانی برای رفتن نزد پزشک گلایه می کند و می گوید: من نمی دانم در یک بیمارستان تخصصی نباید از پزشکان بیشتری استفاده شود تا بچه های بیمار اینقدر معطل نمانند.
این در حالی است که در آن موقع از شب دو متخصص کودک مشغول ویزیت بیماران بودند. اما همین دو پزشک نیز جوابگوی شلوغی و ازدحام ناشی از تعداد زیاد بیماران نبودند.
فضای محدود و کوچک بیمارستان برای پذیرش تعداد زیاد بیماران و همراهان آنها کافی نبود و همین مسئله باعث شده بود که فضای درمانگاه بیمارستان به شدت گرم و آلوده شود. به طوری که این مسئله موجب اعتراض والدین شده بود و آنها به شدت از نبود فضای کافی برای انتظار و استراحت مراجعان گلایه داشتند.
عقربه های ساعت راهروی بیمارستان ساعت 30 دقیقه بامداد را نشان می داد که پزشک از اتاق خود بیرون آمد و از پرستار تقاضا کرد برای او جوهر استامپ بیاورد. از ابتدای شب بالغ بر 100 بیمار را ویزیت کرده بود و حالا جوهر استامپش خشک شده است.
چند دقیقه بعد بار دیگر از اتاقش بیرون می آید و این بار تقاضا می کند که پرستار یک خودکار به او بدهد. چون آنقدر نسخه نوشته بود که مرکب خودکارش تمام شده بود.
جا برای نشستن نیست. فقط به اندازه چهار پنج صندلی در راهرو قرار داده شده که برای تعداد زیاد بیماران حاضر اصلا جوابگو نیست. ولی بالاجبار هر طور شده منتظر می مانم تا نوبت ویزیت پسرم برسد.
ساعت 1 بامداد است که نوبت به ما می رسد و داخل اتاق دکتر می شویم. پزشک شب همانطور که پسرم را معاینه می کند از فرط خستگی، خودش را ورزش می دهد و البته حق دارد. چون مگر چند ساعت می تواند بر روی یک صندلی بنشیند و کودکان بیمار و بی تاب را معاینه کند.
خوشبختانه داروخانه بیمارستان داروهای نسخه پسرم را داشت تا مجبور نشوم آن موقع شب اسیر شهر شوم تا بتوانم دو عدد آمپول را تهیه کنم.
جالب اینکه بابت تزریق دو آمپول در بیمارستان مبلغ دو هزار و 250 تومان فیش گرفتم و این مبلغ از حق ویزیت متخصص کودک در آن موقع شب که هزار و 250 تومان بود، بیشتر است.
آنچه در لابه لای گلایه های مردم از این بیمارستان بیشتر به گوش می رسید، وضعیت فیزیکی این مکان است. به طوری که در و دیوار فرسوده بیمارستان و نبود امکانات جانبی در این مرکز درمان، اعتراض مراجعان را موجب شده بود.
ساعت از 1 بامداد گذشته و پذیرش بیمارستان شماره های ویزیت را صفر کرده و دوباره از شماره 1 شروع می کند.
چهره پزشک و پرستاران شیفت شب درمانگاه و اورژانس بیمارستان به قدری خسته است که جای هیچ اعتراض و گلایه ای را برای آنان باقی نمی گذارد اما چاره ای نیست باید تا صبح چشم هایشان را باز نگه دارند...

یک وبلاگ نویس به هفت سال حبس محکوم شد

نصور نقی پور روزنامه نگار و فعال حقوق بشر از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی پیر عباسی به هفت سال حبس تعزیری محکوم شد.این روزنامه نگار محلی، وبلاگنویس و فعال حقوق بشر همزمان با یورش های سازمان
یافته اطلاعات سپاه پاسداران در 11 اسفند ماه سال گذشته به فعالان حقوق بشر در شهر قزوین بازداشت و به بند 2 الف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زندان اوین منتقل شد.
اتهام این فعال حقوق بشر از سوی قاضی پیر عباسی، عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران و تبلیغ علیه نظام اعلام شده است.
نصور نقی پور 29 ساله و دانشجوی رشته ی فناوری اطلاعات و پژوهشگر آزاد فلسفه و اندیشه سیاسی است که مدیریت یک سایت آرشیو مقاله فارسی در زمینه های علوم انسانی را بر عهده داشته است.
این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر پس از تحمل 110 روز انفرادی در بند 2 - الف زندان اوین در 30 خرداد ماه سالجاری با تودیع وثیقه صد میلیون تومانی به صورت موقت از زندان آزاد شد.
او از چهره های قدیمی وب فارسی است و تا کنون کمک شایانی در جهت گسترش محتوای مفید در حوزه سایبر و بسط وبلاگنویسی انجام داده است وی مدتی قبل بدلیل فعالیتهایش از محل کار خود اخراج شده بود.
یلدا مظفریان و امیر رئیسیان دو تن از وکلای نامبرده اظهار امیدواری کرده اند که حکم وی در دادگاه تجدیدنظر کاهش خواهد یافت.

رئیس پلیس تهران: مهمانی مختلط جرم است

رئیس پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ از هجوم ماموران به پنج مهمانی خصوصی و دستگیری شماری از میهمانان خبر داده است. رئیس پلیس می‌گوید شرکت در مهمانی‌هایی که مختلط برگزار می‌شوند و «حدود شرعی» در آنها رعایت نمی‌شود جرم است.

بنابر گزارش‌هایی که در رسانه‌های داخلی ایران منتشر شده، روند دخالت ماموران پلیس در زندگی خصوصی شهروندان به شدت افزایش یافته است. از ابتدای سال جاری صدها دختر و پسر جوان در مهمانی‌ها و پارتی‌هایی که بعضا جشن تولد بوده‌اند بازداشت شده‌اند. سرهنگ علی رضا محرابی رئیس پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ، روز جمعه ۱۹ دی‌ماه ۱۳۸۹ به خبرگزاری کار ایران، ایلنا گفت جوانان باید از رفتن به برخی از مهمانی‌ها خودداری کنند.


لزوم رعایت «حدود شرعی» در مهمانی مختلط

به گفته‌ی رئیس پلیس امنیت، شرکت در مهمانی‌هایی که "حدود شرعی در آن رعایت نشود" جرم محسوب می‌شود. تا کنون تعریف دقیقی از چنین مهمانی‌هایی از سوی مسئولان ارائه نشده اما سخنان روز جمعه‌ی علی‌رضا محرابی می‌تواند شامل اغلب مهمانی‌ها، به ویژه با شرکت جوانان، بشود. یکی از موارد عدم رعایت "حدود شرعی" ظاهرا حضور افراد نامحرم در کنار هم تلقی می‌شود. محرابی از لزوم رعایت این حدود در مهمانی‌های مختلط سخن گفته است.

با اجرای طرح موسوم به ارتقای امنیت اجتماعی که اندکی پس از روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد به اجرا گذاشته شد سختگیری در مورد پوشش دختران و پسران نیز افزایش یافت. یورش به مهمانی‌ها نیز در ماه‌های اخیر بیشتر شده است. آذر ماه امسال پلیس در چند مهمانی در شمال و شمال غرب تهران حدود پنجاه نفر را بازداشت کرد. تعدادی از فوتبالیست‌ها و هنرپیشه‌های مشهور ایران نیز در میان دستگیرشدگان بودند که خبر بازداشت آنها بازتاب وسیعی در رسانه‌ها داشت.


"مشروبات الکلی در همه‌ی پارتی‌ها"

پایگاه یکم پلیس امنیت تهران بزرگ آبان‌ماه امسال از بازداشت حدود شصت نفر در یک مهمانی در اوشان، حومه‌ی شمال تهران، گزارش داد. به گزارش پلیس بازداشت‌شدگان ۲۹ دختر و ۲۸ پسر در سنین بین ۲۰ تا ۲۶ سالگی بوده‌اند. فرمانده‌ی این پایگاه به خبرنگاران گفته است این افراد در یک جشن تولد شرکت کرده بودند و در محل برگزاری مهمانی چند بطر مشروب الکلی نیز کشف شده.

خبرگزاری ایلنا از قول علی‌رضا محرابی نوشت «مشروبات الكلی در همه پارتی‌ها وجود دارد اما مواد مخدر در همه پارتی‌ها نیست.» به این ترتیب شرکت در تمام پارتی‌ها از نظر پلیس جرم محسوب می‌شود. به گزارش خبرگزاری ایسنا محرابی تاکید کرده آمار موجود نشان می‌دهد برگزاری چنین پارتی‌هایی در تهران روند رو به رشدی نداشته است. مطابق برخی از گزارش‌های پلیس علت این امر می‌تواند انتقال بسیاری از پارتی‌ها به باغ‌های حومه‌ی تهران باشد.


برخورد قوی با "مفاسد اجتماعی"

از ابتدای سال ۸۹ که "طرح جدید امنیت اجتماعی" به اجرا گذاشته شده ماموران پلیس بارها به میهمانی‌های برگزار شده در باغ‌های اطراف تهران حمله کرده‌اند. در یکی از این یورش‌ها که هفتم مرداد در منطقه مشکین دشت کرج انجام شد نزدیک به ۱۶۰ دختر و پسر جوان بازداشت شدند.

رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای ششم اردیبهشت ۸۹ در دیدار با فرماندهان نیروی انتظامی از آنها خواست با آنچه "مفاسد اجتماعی" خوانده می‌شود با قاطعیت و جدیت بیشتری برخورد کنند. از آن زمان پوشش زنان و نکوهش آنچه "بدحجابی" عنوان می‌شود به یکی از مباحث اصلی نمازهای جمعه تبدیل شده. خامنه‌ای خطاب به فرماندهان نیروی انتظامی گفت با "برخی افراد که تعمدا یا از روی بی توجهی چهره جامعه را از لحاظ دینی، نجابت و عفاف خارج می کنند نیز باید برخوردی قوی و صحیح انجام شود."


"مردم میهمانی‌های غیر شرعی را خبر بدهند"

ظاهرا نیروی انتظامی توان خود را برای مقابله با مواردی که "مفاسد اجتماعی" ذکر می‌کند کافی نمی‌داند. رئیس پلیس امنیت تهران بزرگ به خبرگزاری ایلنا گفته است «مردم می‌توانند برای معرفی مهمانی‌های شبانه كه حدود شرعی در آن رعایت نشده‌است از طریق ۱۱۰ با پلیس همكاری كنند.»

به گزارش منابع خبری رئیس پلیس امنیت همچنین گفته است «خانواده‌ها باید مواظب جوانانشان باشند و آنها را كنترل كنند.» پلیس مدعی است محل برگزاری شماری از میهمانی‌های ماه‌های گذشته از طریق "گزارش‌های مردمی" شناسایی شده است. برخی از بازداشت شدگان این میهمانی‌ها که اغلب با سپردن وثیقه آزاد شده‌اند نیروهای محلی بسیج را عامل "لو دادن" مهمانی‌های خصوصی به پلیس معرفی می‌کنند. گرچه رئیس پلیس تهران روند پارتی‌های شبانه را روبه رشد نمی‌داند اخبار دستگیری جوانان در مهمانی‌ها رو به افزایش است. در ماه‌های اخیر چنین خبرهایی از شهرهای کوچک نیز به گوش می‌رسد. مطابق گزارش‌ها بسیاری از دستگیرشدگان دانشجویانی هستند که در این شهرها به تحصیل مشغول‌اند.

دانشجوی دربند: روزهای سخت تری در انتظار است

مجید توکلی در پی اتفاقات چند روز اخیر و هجوم نیروهای امنیتی به منزل پدری اش در شیراز یادداشتی را از درون زندان منتشر کرده است.

وی ضمن محکوم نمودن این اعمال وقیحانه، از رسانه ها، خبرنگاران، فعالان دانشجویی وسیاسی درخواست نموده است که تا مدتی برای حفظ آرامش خانواده اش از تماس و درخواست مصاحبه خودداری نمایند.

متن این یادداشت که در اختیار وبسایت "دانشجونیوز" قرار گرفته است به شرح زیر است:

"جلوی چشمانم همه اش صحنه هایی از عاشوراست. من آنجا نبودم ولی احساس میکنم شرایط چگونه بوده است. ما در گوشه ای ایستاده بودیم و آنها جلوی چشمانمان هر چه میخواستند میکردند و میگفتند. همه چیز را به هم میزدند. گویا ما بی کس و تنها مانده بودیم. احساس میکردم گرد و خاکی بلند شده است و هیچ چیزی نمی بینم جزدشتی سوخته و دود و خون. وقتی پسر دایی ۴ و ۵ ساله ات سرزده از راه رسید و باز بودن در خانه او را به سمت ما هدایت کرد، او به محض دیدن من و پدرت و وضعیت خانه با چشمانی گریان به سویم آمد و خودش را در دامن من انداخت و گفت: عمه اینها چه میکنند و اینها چه میخواهند؟ عمه چه شده است؟ یاد مصیبت های زینب افتادم، میخواستم با صدای بلند گریه کنم، ولی دوست نداشتم آنها گریه ام را ببینند و بشنوند. تمام تلاشم این بود که جلوی گریه خود را بگیرم. هنوز آن صحنه ها در یادم مانده است. روزی چند بار آن صحنه ها را میبینم و از فشار سینه ام احساس خفگی میکنم. نمی توانم بخوابم. شکستن مدام بغضم نیز کمکی نمیکند، نمیدانم چرا نمیتوانم فراموش کنم..."

اینها درد دل مادرم است که هنوز پس از چند روز، شوکه باقی مانده است و نمی تواند غذا بخورد. ناخواسته در ساعاتی در گوشه ای می نشیند و گریه میکند و متعاقب آن همه اعضای خانواده ام متاثر می شوند. مادرم می گوید در حال طبیعی نیست و نمی خواهد با کسی صحبت کند. می گوید که فقط به من دارد می گوید تا شاید کمی آرام شود. دوست ندارد که مرا ناراحت کند، ولی بسیار ناآرام و مضطرب است. مادرم می گوید که پدرم به او خرده گرفته که چرا در آن ساعات اشک در چشمانش حلقه زده و چرا جلوی آنها به خودش مسلط نبوده است و دست و پایش میلرزیده است. اما مگر این شدنی بوده است. ای کاش مادرم میگریست، شاید وجدان خواب زده ی عوامل چنین اقداماتی را بیدار میکرد. شاید از درد آن همه مظلومیت می کاست وتحمل آن  ظلم ها را آسان مینمود.

پدرم هم چند روزیست خواب و آرامش ندارد. سعی میکند آرامش خود و دیگر اعضای خانواده را حفظ کند و حتی به من هم روحیه بدهد. بیش از پیش سکوت کرده و تمام درد های این روزها را در خود میریزد و من نگرانم  که شاید باز چند روز دیگر راهی بیمارستان شود. پدر و مادرم هر دو در طول این سالها به بیماریهای عصبی دچار شده اند و این فشارهای عصبی مشکلات فراوانی– به ویژه بیماری های جسمی- را برای آنها ایجاد کرده است. ولی آنگونه که به من آموخته بودند که جلوی ظالم ترس و ضعفی به خود راه ندهم، آن روز فشارهای عصبی بیشتری را تحمل کرده اند و به استقبال  شدت گرفتن بیماریهای جسمیشان رفته اند، مبادا آن حمله کنندگان بپندارند که با لشگرکشی و مانور وحشت در مقابل پدر و مادری بیمار، می توانند به خیال خامشان بترسانند و اهدافشان را پیش ببرند. پدر و مادرم سیاسی نیستند و خیلی هم در آن روزهای نخست دانشجویی با من همنوا نبوده اند ولی همانگونه که پس ازظلم ها و اجحافهای پس از بازداشت و شکنجه های فراوان سال ۸۶ پیگیرانه ایستادند و حمایت کردند و تا امروز در کنارم بوده-اند، همه خواسته ی این روزهایشان این است که مبادا من سست شوم. آنها هنوز تمام نگرانیشان من هستم و من نیز تمام نگرانیم خانواده ام. قوم استبداد چه رذیلانه پنداشته است؛ حال پس از بازداشت ها و محکومیت ها و تهدیدها و انفرادی ها و تبعید و پرونده سازی ها به سراغ عزیزانم بروند و جسارتی دیگر را رقم بزنند.

روز ۴ شنبه ۱۵ دی ماه ساعت ۸:۳۰ صبح، به یکباره عده ای وارد خانه پدری ام در شیراز می شوند و توهین آمیز رفتار میکنند و حرمت ها را میشکنند و همه چیز را به هم می ریزند. هر چه کاغذ، اسناد، مدارک، کتاب، وسایل کامپیوتری و سی دی و غیره بوده را جمع میکنند و اگر کیف و کمدی قفل بوده را می شکنند و زیر فرش ها و مبل ها و در کابینت ها و کمد ها و کشوهای وسایل شخصی را میگردند و به هم میریزند و حتی فراموش هم نمیکنند به بهانه جست و جوی پشت قاب ها و آینه ها، آنها را به زمین بریزند تا در نهایت چیزی در سر جای خود نمانده باشد. هرچه که بردنی است برده باشند و حتی جزوات برادر محصلم که  خودش را برای کنکور آماده میکند را می برند که او نداند برای زحمات چندماهه و منابع مورد نیاز ماه های بعدش چه باید بکند. و دیگر برادر دانشجویم که در آستانه پایان ترم همه تحقیق ها و پروژه ها و جزوات درسیش را برده اند.

آن روز فقط پدر و مادرم در خانه بودند و نیروهای اطلاعاتی که میدانستند آنها چندان به مسائل سیاسی آشنایی ندارند سراغ برادر بزرگم که مطلع تر از دیگران است را میگیرند و در تماس تلفنی میخواهند خودش را به دفتر اطلاعات شیراز معروف به پلاک ۱۰۰ برساند و به او میفهمانند که اگر زود به آنجا نرود پدر و مادرم را با خود میبرند.و برادرم دقایقی پس از ساعت ۱۱ خودش را به آنجا میرساند تا نیروهای اطلاعاتی از خانه ما خارج شوند. برادرم هم ۵، ۶ ساعت بازجویی میشود. بازجو میگوید که چرا پدرم با آقایان کروبی و نوری دیدار کرده است، چرا دوستان دانشجویم به خانه ما میروند، یا خانم محتشمی پور به چه دلیل دو هفته پیش در خانه ما بوده، و به چه دلیل روزی که آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و عبادی تماس گرفته اند مادر و پدرم با آنها صحبت کرده اند. چرا عده ای از خارج از ایران تماس میگیرند و دلگرمی میدهند. چرا نامه ها و کارت پستال های دوستان ایرانی و غیر ایرانی به خانه ما میرسد و چرا بیانیه ی خانواده های زندانیان سیاسی منتشر میشود و چه کسانی آنها را می نویسند و من و خانواده ام با چه کسانی و چگونه ارتباط داریم. و خلاصه تا میتوانند تهدید میکنند و از برادرم میخواهند که دیگر هیچ گونه تماس با هیچ شخصی نداشته باشد و از هرگونه اظهار نظری در مورد من و وضعیتم خودداری نماید و تعهد کتبی نیز میگیرند. نمیدانم همه این اتفاقات افتاده، که مبادا خانواده ام با کسی ارتباط بگیرند و مصاحبه ای کنند یا این اتفاقات افتاده تا من بدانم که چنانچه بارها نیروهای امنیتی و اطلاعاتی گفته اند، میتوانند مرا اذیت کنند و من که باید بدانم با سکوت و بی توجهی به خواسته هایشان و استقبال از مجازات بیشتر ماجرا تمام نمی شود و رضالت بیش از اینهاست.

اما این نوشته در پی افزودن دردنامه و رنج نامه ای بر فراوان قصه های پر درد این سالها نیست و فقط در گذر از پیگیری ها و کوتاهی-هایی، بیان کننده خواسته روشن و صریح من از همه دوستانم خواهد بود. خواسته ای نه از این بابت که عده ای خشونت پیشه و آدمی ستیز بپندارند با رذالت هایشان می توانند بترسانند و حکومت نمایند، که تنها برای حفظ سلامت خانواده ام میخواهم تا مدتی تمامی دوستان، از دانشجویان و خبرتگاران تا  فعالان سیاسی و مدنی و رهبران جنبشی در ایران از هر گونه ارتباط و به ویژه از تماس و تلاش برای مصاحبه خودداری نمایند و بدانند که این سکوت اگر پیامدهای تلخی هم داشته باشد، ولی آرامش نسبی خانواده ام که در واقع تامین سلامت آنهاست را به همراه بیاورد، برای من بسنده می نماید. از همه دوستان به ویژه دوستان دانشجویم که بابت دیدار کوتاه با خانواده ام به کمیته انضباطی احضار شده اند و ممکن است از تحصیل محروم شوند، چون گذشته تشکر و سپاسی بی پایان خواهم داشت و از همه مصرانه میخواهم که این خواسته را مورد توجه قرار دهند.

نوشتن چنین یادداشتی و بیان چنین درخواستی نه با روحیات و نه با ادبیات من سازگار است، ولی شرایط موجود موجب چنین بیانی شده است. در این قصه که بی تردید حملات فاشیستی و رذالت و رفتارهای غیر انسانی و غیر اخلاقی حاکمیتی – که مدعی رفتاری مبتنی بر آموزه ای اخلاقی و الهی است- عامل همه تلخی ها و سختی ها بوده است، دوست ندارم در مقصردانستن خود در ایجاد مشکلات تحمیلی و شرایط نامطلوب برای خانواده ام، روزهای تلخی را سپری نمایم و از همه دوستان میخواهم با درک مناسب از شرایط بدانند که این خواسته نباید ممانعت از اقدامات معقول آنها باشد - که فقط باید بر خواسته های زیاده خواهانه و خودخواهانه و غیر اخلاقی و غیر انسانی خرده گرفت و فکر نمیکنم این خواسته چنین باشد-.

ای کاش پیش از حمله به خانه پدری ام و تهدید و ارعاب پدر و مادر بیمارم، و احضار غیرقانونی برادرم و توسل به ترفند وقیحانه و رذیلانه گروگان گیری و تهدید و اخذ تعهد برای این سکوت، و در آن روزها که بارها از فشارهای فراوان بر خانواده ام گفته بودم اقدام مناسبی صورت میگرفت. و به جای به جان هم افتادن ها، آن کمپین ها و جمع های موثر حمایت کننده از زندانیان و خانواده ها  به سرانجام می رسید.

در پایان افزودن مطلبی تکراری برای تاکید است که خانواده ام واهمه ای از شرایط سخت پیش روی نخواهد داشت. و تنها این خواسته من می باشد و میدانم روزهای سخت تری در انتظار است و راهی را که آغاز کرده ایم، سرانجام به پایان خواهیم رساند و بی تردید خانواده ها مهمترین مشوق و حامی این مسیر خواهند بود. چنانچه پس از خرداد ۸۸ و در حالیکه تازه برای دومین بار از زندان آزاد شده بودم خانواده ام عاملی موثر در ادامه فعالیت هایم بودند. اگر اندوه کشته شدگان و بازداشت شدگان روح و جان مادرم را نمی آزرد و اگر مادرم در درد و اندوه فراوان مردم سرزمینم نمی گریست، شاید چون عده ای از دوستان به پندار اینکه وظیفه خود را به انجام رسانده ام، دیگر لزومی به حضور در اعتراضات و فعالیت ها نمی دیدم. به هر حال میدانم امروز این پدر و مادر که در تمام طول زندگی از ایشان ایستادگی و صبوریرا اموخته ام این چنین خواهند ماند. و تنها بیان درخواستی برای تامین سلامت ایشان بر عهده من است و امیدوارم دوستان این امر را مدنظر قرار دهند.

مجید توکلی/ زندان رجائی شهر کرج
دی ماه ۱۳۸۹

زدوخورد میان باندهای رژیم در مسجد

در مراسمی که گیلانی ها میزبان اصولگرایان بودند مشاور استاندار گیلان جلسه را بر هم زد و باعث ایجاد درگیری شد. بنا بر گزارش ایلنا در این مراسم که در مسجد قدس رشت برگزارشد، قبل از حضور زاکانی وکوچکی نژاد به عوان نمایندگان تهران و رشت، رئوفی مشاور استاندار گیلان خواست با سخنرانی 5دقیقه ای به دفاع از رییس جمهوری، دولت و نماینده عالی آن در گیلان بپردازد که حاضرین با یکدیگر درگير شدند و یک ساعت طول کشید تا جلسه آرام شود.

وقوع زلزله 5.1 ريشتری در استان فارس

زلزله‌اي به بزرگاي 5.1 ريشتر نورآباد استان فارس را لرزاند.

بر اساس گزارش مركز لرزه‌نگاري مؤسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران، اين زلزله در موقعيت جغرافيايي 30.06 شمالي و 51.56 شرقي و در ساعت 3:54:25 ثانيه امروز شنبه 18 دي رخ داده است.

اين زلزله در عمق 27 متري و در فاصله 7 كيلومتري نورآباد، 32 كيلومتري نودان و 47 كيلومتري اردكان استان فارس به وقوع پيوست.

پس از اين زلزله، 2 پس لرزه به بزرگاي 2.9 و يك پس‌لرزه به بزرگاي 3.2 ريشتر نيز در نورآباد فارس به وقوع پيوست.

يادآور مي‌شود، چهارشنبه هفته گذشته (15 دي) نيز زلزله‌اي به بزرگاي 5.3 ريشتر در فاصله 20 كيلومتري اردكان استان فارس رخ داد.

مرکز مدیریت حوادث و فوریت های پزشکی فارس اعلام کرد بر اثر وقوع این زمین لرزه ها 8 نفر از مصدومان به صورت سرپایی مداوا و 3 نفر نیز در بیمارستان بستری شده اند.

2 زمین لرزه به بزرگی 5 و 5 و یک دهم ریشتر بامداد امروز در ساعت های 3 و 22 دقیقه و 59 ثانیه و 3 و 54 دقیقه و 24 ثانیه شهر نورآباد مرکز شهرستان ممسنی را لرزاند که 4 پس لرزه نیز در پی داشت.


یاسوج هم لرزید

دو زمین لرزه پنج ریشتری نورآباد فارس، یاسوج در استان کهگیلویه و بویراحمد را هم لرزاند.

این دو زمین لرزه در ساعتهای سه و 23 دقیقه و سه و 54 دقیقه و 25 ثانیه به وقوع پیوست.

مرکز این دو زمین لرزه شهرستان نورآباد در استان فارس بوده و سه پس لرزه نیز به همراه داشته است.

نورآباد ممسنی در 80 کیلومتری جنوب شرقی یاسوج قرار دارد.


دو نفر در بروجرد اعدام شدند

رئیس دادگستری بروجرد از اعدام دو تن به نام های عبدالله درفشی و اردشیر نیازی در صبحگاه امروز، هفدهم دی ماه 1389 در زندان این شهر خبر داده است.
محمدصادق اكبري، رئیس دادگستری بروجرد اتهام آقایان درفشی و نیازی را حمل و نگهداری مواد مخدر اعلام کرده است.
عبدالله درفشي فرزند شاه دوست ساكن روستاي كود از بخش زهك زابل و اردشير نيازی فرزند باقر از روستاي جهان آباد بروجرد براساس حكم شعبه دو دادگاه انقلاب اسلامي بروجرد به اعدام محکوم شده بودند.
حکم اعدام این دو تن توسط رئیس قوه ی قضاییه نیز تایید شده بوده است.