۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

ازدواج دختران ایرانی با مردان چینی در جزیره قشم

برخی از مردان چینی، با تغییر هویت خود، با دختران ایرانی در قشم ازدواج می کنند. گسترش این پدیده می تواند به افزایش تولد فرزندان بی هویت و بی سرپرست منجر شود.

مهین زارع، معاون سازمان ملی جوانان استان هرمزگان، با بیان این مطلب، ضمن اشاره به پدیده ازدواج های غیر قانونی، افزود که برخی از اتباع خارجه، به ویژه افاغنه غیرمجاز، اقدام به ازدواج با اتباع ایرانی ‌کرده اند که حاصل آن گسترش زنان و کودکان بی‌سرپرست بوده است.

وی به آمار و علل ازدواج دختران ایرانی با اتباع خارجی اشاره ای نکرد، اما به گزارش رسانه ها بیش از 25 هزار نفر از دختران ایرانی با افاغنه فاقد مجوز در ایران ازدواج کرده اند که حاصل آن فرزندانی بی شناسنامه و بدون هویت و محروم از خدمات اجتماعی هستند. بیشتر این دختران در سنین پایین، به علت فقر شدید، تنها با دریافت شیر بهایی به مردان افغان فروخته شده اند و اکثر آنان نیز خود را "سیاه بخت" می دانند.

به گفته سودا، که در سن 11 سالگی به یک مرد افغان فروخته شد، پس از فوت پدر، مادرش برای گذران زندگی او را به مردی افغان فروخته است.

صدور حکم جلب برای مادر زندانی سیاسی

مسئولان قضایی برای مادر حسین رونقی ملکی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، به عنوان "مطلع "حکم جلب صادر کرده‌اند.

یکی از نزدیکان حسین رونقی ملکی با بیان اینکه برای زلیخا موسوی مادر این زندانی سیاسی حکم جلب صادر شده است  که اتهام وی "اطلاع رسانی در مورد وضعیت فرزندش" عنوان شده است.

خانوادهٔ رونقی ملکی طی ماه‌های اخیر بار‌ها از سوی نیروهای امنیتی مورد تهدید قرار گرفته بودند.

حسین رونقی ملکی که از آذرماه سال ۸۸ تاکنون در زندان محبوس است، دچار نارسایی کلیوی ست و سلامتی وی به شدت در معرض خطر قرار گرفته است.
گفته می‌شود مسئولان زندان به دستور مستقیم وزارت اطلاعات و دادستانی از درمان این زندانی سیاسی ممانعت به عمل می‌آورند.

این وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر، که پیش‌تر از سوی دادگاه انقلاب با حکمی ۱۵ ساله مواجه شده است، از زمان بازداشت تاکنون از حق استفاده از مرخصی محروم بوده است.

وی هم چنین مانند سایر زندانیان محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، از حق برقرای تماس و ملاقات حضوری با خانوادهٔ خود نیز محروم است.

فعال دانشجويی داخل دانشگاه در مشهد بازداشت شد

سید علی صابری فعال دانشجویی دانشگاه غیرانتفاعی بهار مشهد صبح روز یکشنبه یک اسفند در کلاس درس به آموزش دانشگاه فراخوانده که با ماموران وزارت اطلاعات مواجه می شود. به گفته شاهدان عینی ماموران قصد زدن دستبند را داشتند که با ممانعت مسئولین دانشگاه مواجه میشوند و در نهایت بوسیله دوخودرو زانتیا به مکان نامعلومی منتقل میشود.

طبق آخرین خبرهای دریافتی چهارشنبه چهارم اسفند جلسه دادگاه ایشان برگزار خواهد شد.لازم به ذکر است پرونده وی در دادگاه انقلاب در جریان است.

سید علی صابری از اعضاي ستاد مهندس موسوی در شهر مشهد بوده است. سید علی صابری از دانشجویان فعال در روزهای پیش و پس از انتخالات در شهر مشهد میاشد.

گفتنی است عضویت در ستاد انتخالاتي مهندس موسوی ، فعالیت در فیس بوک و شرکت در برنامه های جنبش سبز از اتهامات اصلی این فعال دانشجویی میباشد.

شایان ذکر است پیش از این سید علی صابری با علی صابری دیگر فعال دانشجویی مشهد ، دبیر پیشین انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک و عضو سازمان ادوار شعبه خراسان در اخبار منتشره اشتباه شده بود

خانواده این فعال دانشجویی از مکان نگهداری اين دانشجو تا کنون بی خبر هستند

در روزهای گذشته بیشتر از 10 فعال دانشجویی دانشگاه هاي فردوسی ، آزاد ، پيام نور و بهار مشهد بازداشت شده اند.

دانشجویان دانشگاه های مشهد اعلام کرده اند در صورت ادامه بازداشت فعالین دانشجویی مشهد ، در صحن دانشگاه های این شهر تحصن خواند نمود.

رفتار غیرانسانی مزدوران رژیم با فرزندان موسوی و رهنورد


به گزارش سایت کلمه، فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در نامه ای شرح درد و رنجی را که در این دو هفته بی خبری از پدر و مادر بر آنها رفته، روایت کرده اند.

متن کامل این نامه  به شرح زیر است:

به نام حق

آخرین بار که دیدیم شان دو هفته پیش بود، دور هم بودیم نه اینکه دلشاد که همهمه حزن و درد آسیب خوردگان این سالها جایی برای شادی ما باقی نگذاشته بود امامهر مادری و پدری انقدر نزدیکمان بود که باور نمی کردیم که تنها سه روز بعد از ما دریغ شود این همه لطف.

غروب ۲۵ بهمن آخرین بار صدای مادر را شنیدیم، از پشت تلفن . یک خودروی ون کوچه اختر را بسته بود. فکر کردیم موقتی است شاید…فکر کردیم مگر می شود ۱۳ روز پشت دری ایستاد و به انتظارصدایی و اشاره ای که مادر و پدر هنوز هستند، زنده هستند، سالم هستند و دری و درهایی که هیچ وقت گشوده نشوند و چراغ های خانه ای که روشن نشوند دیگر.

یک هفته پیش به سراغشان رفتیم. خودروی ون به شکلی پارک شده بود که از کنارش یک کاغذ هم رد نمی شد. مردانی که از خودرو پیاده شدند، نقاب داشتند. آدامس می جویدند و در جواب سوال ما که براساس کدام حکم فرزندانی را ازدیدن پدر و مادرشان محروم می کنید، پرخاش کردند: «به شما چه مربوط که حکم کجاست؟از کجاست؟از طرف کیست؟پرسیدیم در خودروی ون چند نفر هستید؟باز هم پرخاش که به شما چه مربوط؟ پرسیدیم شیشه های خودروی تان چرا سیاه است؟گفتند به شما چه مربوط؟»

واقعا به ما چه مربوط بود که پدر و مادرمان کجا هستند؟! به فاصله تنها ۷۲ ساعت، آنقدر غریبه شده بودیم!

تکیه زدیم به ماشین. غروب هم رسید.مردان نقاب دارمی پاییدند ما را.توی صورتمان زل می زدند و می کاویدند و جوابی هم نمی دادند. تاریکی شب که رسید چراغی روشن نشد. خانه همچنان تاریک و تاریک تر می شد.هیچ نشانی از زندگی هم نبود. نه صدایی…نه حتی کیسه زباله ای کنار در.

محافظان را هم مرخص کرده بودند. بازگشتیم. چند مرد هم دنبالمان. از بن بست اختر تا فروردین، سر پاستور پشت سر ما می آمدند. با فاصله ای آنقدر اندک که لابد صدای مان را بشنوند.

فردا شب بازگشتیم.این بار از سر کوچه ی خورشید، کوچه ی کناری هم راه مان ندادند. در جواب سوال های معمول که هر فرزند نگرانی حق پرسیدن دارد یا سکوت کردند یا پرخاش.

باران می بارید و روشنایی خیابان پاستور فقط برق های دستگاه جوشکاری بود. همان که دری به سیاهی این روزهایمان را سر کوچه اختر جوش می داد. از پیاده روی مقابل که رفتیم ببینیم چه می گذرد، دو مرد مانع شدند. توهین کردند. گفتند یک سال شما تاختید و حال نوبت ماست. بازهم مردان نقاب داشتند.علاوه بر خودروی ون، دری بزرگ و آهنی. بدتر از میله های زندان سر کوچه جوش می دادند.

می گفتند: حقشان است و ما نمی خواستیم بحث سیاسی کنیم. ما تنها فرزندانی نگران بودیم. گفتند این یک سال هم اگر کشتیم، خوب کردیم که کشتیم. ما کشتیم ، چون آنها را که کشتیم، آدم نبودند. صورت ندا و سهراب و محسن روح الامینی مقابل چشمانمان آمد. و باز صورت و صورت به خون غلتیده یاران دیگر وعلی و خانواده اش.

ناله های مادرانه در گوشمان می پیچید. و صبر دردمندانه عمه بر پیکر علی و مادران بر مزارها. این چه کسی بود که می گفت آدم نبودند، آنها را که کشتیم! گفت : «الله اکبر گفتن هایتان هم دروغ است.»گفت و گفت و گفت. اسلحه نشانمان دادند و باز هم راندند ما را.

در جواب اصرار ما برای خواستن دلیلی، گفتند «زنگ می زنیم نیروی انتظامی بیاید و همه شما را ببرد. »در آن خیابان بلند، گویی درختان بی برگ فریاد می زدند به کدامین گناه؟ فریاد می زدند که دختران آب و آتش را پدر و مادری از جنس کوه و سرو و گلهای یاس سالهاست که از ترس رهانده اند.

بچه ها بی تابی می کردند.کودک دو ساله می خواست به عادت معهود فاصله کوتاه کوچه خورشید و اختر را بدود و اسم پدربزرگش را صدا کند و آن لبخند دردمند و بیگناه و آن دستهای گرم و مهربان در آغوشش بگیرد . بهانه می گرفت.آن دیگری ،هفت ساله، گوشه ای کز کرده بود و ابراز دلتنگی می کرد و می گریست. دوربین هایشان مدام از این صحنه ها عکس می گرفت .تا حتی کودکانمان نیز بسان دشمنی در دفترشان برای تهدید و روز مبادا گنجانده شوند!

بازهم چراغی توی خانه روشن نبود.هیچ نشانی که دلگرم مان کند که پدر و مادرمان هنوز توی خانه هستند، اگرچه محصور و به ناحق … و صحبت از حق چه این روزها دشوار است!

به مامورانی که مانع ورود ما شده بودند گفتیم که می خواهیم تا سر کوچه برویم . گفتند می خواهید کوچه را ببینید که چه؟ اصلا کوچه چه مفهومی دارد ؟ گفتیم کوچه ی اختر یعنی خانه ی پدر و مادر.خانه ی ما . کوچه یعنی ردپای خسته مادری که به اندازه تمام جهان درد داشت . پدری که دلش برای فرزندان ایران می تپید . برای ما یعنی تمام لحظات امنیت.یعنی بهشت. یعنی بوی خدا، یعنی عطر یاس های کنار جانماز پدر، یعنی درد مشترک.

آن شب به تلخی و سنگینی گذشت…

آن لحظه نفرین هم نکردیم .به ما گفت بودند نفرین نکنید که این جهان آه کشیدیم. خدا ناظربود. ناظر این ظلم و بی منطقی. ناظر تپیدن دل های مضطرب ما، بی تابی بچه های کوچمکان توی سرمای شبانگاهی زمستان.

دو شب ما که دستمان از همه جا کوتاه بود و نمی دانستیم دادمان را از کدام بی داد گری بخواهیم نیمه شب عازم خیابان پاستور شدیم.
دری غول پیکر و سیاه سر کوچه گذاشته بودند. با یک محفظه کوچک که آن هم بسته بود و در از بیرون قفل شده بود . از گوشه در می دیدم . سه ماشن توی کوچه پارک شده است بعد از در زدن های طولانی مردی با نقاب از پشت در گفت چه می خواهید؟

چه می خواستیم جز خبری، نشانی، از بودن پدر و مادر در خانه، از سلامت آنها. از اینکه غذایی می رسد به آنها؟ اگر می رسد سالم است اصلا؟ ما بودیم و تجربه تلخ سالها حوادث نگران کننده.

جوابمان را ندادند. بازهم تهدید کردند که می گوییم پلیس بیاید ببرندتان، توهین، قضاوت و سکوت:

پدر و مادر خودتان هم بود، همین داستان بود؟آنها چه کرده اند؟ جز طلبیدن حق؟جوابش فحاشی و بی احترامی است؟ جواب هشت سال نشسته خوابیدن پدر در سالهای جنگ، مبارزه درسالهای جوانی و میانسالی و دلسوزی در پیری این است؟ چه بی رحم است و فراموشکار این روزگار! که این تنها قسمت پدر و مادر ما نیست که سهم مادران و پدران دردمند بسیاری است که پاسخ حق جویی خود را چنین ناجوانمردانه دریافته اند. و گلوله ها و تازیانه ها بیش از درد ما راوی این داستان تاثر برانگیزند.

باری دیگر باز برای سراغ گرفتن و خبری هرچند کوچک از سلامتی پدر و مادرمان به پاستور رفتیم. این بار حتی منفذ باریک میان دو لنگه در فلزی را هم با ورقه ای آهنین پوشانده بودند. اصلا از سر خیابان هم راهمان نمی دادند.گفتند دستور این است که خانواده موسوی حق ندارند وارد پاستور شوند! آی ی ی حق! تو چه واژه مظلومی هستی! مظلومتر از خانوادهای داغدار شهیدان و دل نگران اسیران!

بالاخره با اصرار تا سر کوچه رفتیم و از باریکه نیم سانتی که باز بود با زحمت توی کوچه را نگاه کردیم.پشت این در سیاه فلزی یک در بزرگ آهنین دیگر هم نصب کرده بودند! موازی همان یکی که قبل تر بود . این همه ترس و پنهان کاری برای چیست؟! این همه در آهنی و حفاظ و قفل برای چیست؟ این مردان نقاب پوش بدون حکم به دستور چه کسی پدر و مادری را در پس درهای آهنین پنهان کرده اند؟ آفتاب زندگی ما را ؟ مگر نه اینکه آفتاب طلوع می کند نوازشگر و مهربان تا صبح دل انگیز ظهور؟

آیا ماموران امنیتی با هویت ناشناس در دفتر کوچک کار پدرم سکنی کرده اند؟ دفترش را غصب کرده اند؟ خانه اش را غصب کرده اند؟ نوه ها و فرزندان و دامادها را محروم کرده اند از دیداری و گرفتن خبری.

بدون حکم قضایی، بدون احترام. بدون شفافیت. که مارا صد البته نیازی به احترام کسی که پدر و مادرمان را در حصر کرده است نیست. کسی که مایل است مخوف و پر از پنهان کاری باشد. حصری که در آن حتی حقوق یک شهروند متهم عادی که سلامتش تایید می شود و سلامت غذا و دارویش نیز مشخص است، در آن رعایت نشده است. شجاعت این را ندارند که بگویند از کدام مافوق دستور می گیرند؟ شجاعت این را ندارند که نقاب هایشان را بردارند و با فرزندان این دومحصور روبرو شوند.

روزی خیابان پاستور. کوچه اختر برای ما خانه اولمان بود. پر از سادگی و صفا و مهربانی و احترام ! ۱۱۰۰ متر نبود! قصر هم نبود! یک خانه دوست داشتنی قدیمی با گلها و درختهایی که پدری شاعر و نقاش کاشته بود با عطر پرده کعبه که از لای قرآن جانماز پدر می آمد و خانه ای آکنده از مهر و شور و جنبش مادر . امروز خیابان پاستور، کوچه اختر را با دیوار فلزی حصر کرده اند. حصاری غیر قانونی که هیچ از پشت آن اطلاع نداریم.

می دانیم پدر و مادرمان در هیچ محکمه صالحی محاکمه نشده اند. می دانیم پدر و مادرمان اصلا جرمی مرتکب نشده اند. می دانیم وقتی دو در بزرگ فلزی سر خانه نصب کرده اند، معنای خوبی ندارد.می دانیم وقتی چراغی روشن نمی شود مفهوم خوبی ندارد.

دو هفته می گذرد از ندیدن شان. هیچ چیز نشنیدیم جز فحاشی و توهین و نگاههای سرد و یخی. نمی دانیم این درد را کجا فریاد بزنیم.

تنها می دانیم که خداوند یاور مظلومان است

می دانیم که نور زخورشید جو بو که برآید

دختران رهنورد و موسوی

پنج شنبه پنج اسفندماه ۱۳۸۹

محمد یزدی: رساله‌های مراجع را به‌طور محرمانه کنترل می‌کنیم

رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از نظارت محرمانه بر محتوای رساله‌های مراجع خبر داد.

محمد یزدی امروز پنجشنبه در اجلاسیه جامعه مدرسین با علمای بلاد که در سالن قدس مدرسه عالی امام خمینی برگزار شد در پاسخ به اظهارات شبستری امام جمعه تبریز پیرامون نظارت بر رساله‌ها، اظهار داشت: دو سال پیش کمیسیونی به منظور نظارت بر رساله‌ها تشکیل شد و فعالیت این کمیسیون یک سال به صورت محرمانه انجام می‌شد.

وی با اشاره به اینکه این کمیسیون دارای اساسنامه است تصریح کرد: جلسات این کمیسیون هر ماه برگزار می‌شود و شخصیت‌های مقبول حوزه در این کمیسیون حضور دارد.

وی خاطرنشان کرد: در گذشته اگر مسأله رساله‌ها از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیگیری می‌شد اما اکنون این وزارت‌خانه نظر کمیسیون مذکور را اخذ می‌کند.

رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با بیان اینکه مصالح ایجاب می‌کرد که این جلسه به صورت محرمانه برگزار شود، تاکید کرد: تاکنون جلوی تعداد قابل توجهی از رساله‌ها که از نظر شرعی درست نبود چاپ شود گرفته شد و با چاپ رساله‌هایی نیز موافقت شد.

( احتمال مهاجرت چند کارگردان مطرح به خارج

سایت فردا در تهران: شنیده شده است در پی اختلاف شدید بین اعضای هیأت مدیره خانه سینما با معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چند تن از فیلم سازان برجسته کشور قصد دارند به خارج از کشور مهاجرت کنند.

با وجود اعلام قبلی و نصب وسیع بیلبوردهای افتتاح متروی مشهد توسط رئیس‌جمهوری، احمدی‌نژاد برای افتتاح این پروژه به مشهد سفر نکرد.

شنیده‌ایم که یکی از کارگردانان سینمای ایران با وزیر فرهنگ یکی از کشورهای اسلامی منطقه دیدار کرده و مقام فوق قول همه‌گونه همکاری برای ساخت یک پروژه فیلم فاخر و کلان مربوط به تاریخ اسلام را به او داده است.

برای نخستین بار "شاخه خارج از کشور" حزب منحله مجاهدین انقلاب اقدام به صدور بیانیه های تحریک آمیز در حوادث اخیر نموده است.

در پی اقدامات انجام شده سیگار قاچاق خارجی در سطح شهر تهران به شدت کمیاب شده است.

شنیده ایم که در اتاق فکر یک "جریان خاص شبه اصول‌گرا" این تحلیل قوت گرفته است که با اجرای هدفمندی یارانه‌ها و بهره‌مندی دو دهک پایین جامعه از مزایای این طرح حدود 12 میلیون رای روستایی آماده جذب توسط این جریان می‌باشد.

سفر بی ‌سروصدای مقام ارشد كره ‌شمالی به ایران

وزیر خارجه كره شمالی در یک سفر رسمی به ایران آمده است.

روزنامه واشنگتن پست نوشت: معاون وزیر خارجه كره‌شمالی گفت كه تهران و پیونگ یانگ هر دو در یک سنگر بر علیه قدرت‌های زورگو و مغرور هستند.

پاک كیل یون، معاون وزیر خارجه كره شمالی طی دیداری با محمد رضا رحیمی، معاون رئیس‌جمهوری ایران این اظهارات را بیان كرد.

رحیمی در این دیدار گفت: گسترش روابط بین تهران و پیونگ یانگ خاری در چشم قدرتهای زورگوی جهان است.

این اظهارت وی اشاره‌ای واضح به آمریكا بود.


ایران برای مدت طولانی است كه از اظهارنظر در مورد روابط نزدیكش با كره‌شمالی خودداری كرده است.

واشنگتن‌پست در پایان مدعی شد: در ماه نوامبر، یک برآورد اطلاعاتی آمریكا نشان می‌داد كه ایران موشک‌های پیشرفته‌ای كه قابلیت هدف‌گری پایتخت‌های كشورهای اروپایی را دارد، از كره‌شمالی دریافت كرده است.