۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

معرفی یکی از جلادان ولایت فقیه مفلوک

سعید مرتضوی کیست؟

هموطنان عزیز، همانگونه که میدانید ۳۱ سال است که کشور ما توسط گروهی به
حق نادان، بیخرد و ایرانی‌ ستیز افتاده که تمامی هدفشان سود جویی و
ویرانی بوده است، و برای رسیدن به این اهداف شوم دست به هر جنایتی
میزنند، یکی از اولی‌ حرکت‌های این حکومت نادانان این بود که برای برسمیت
شناختن شدن خود در قشر تحصیل کرده ایران و جامعه بین ملل ، آمدند به
تعدادی از از سپاهیان و بسیجی‌‌ها مدارک تحصیلی قلابی دادند ، مدارکی
چون. دکترا، مهندسی‌، وکالت،قضاوت و...و بعد از دادن این مدارک قلابی هر
کدام را نیز بر پستی حساس نشاندند که اهداف شومشان را جامع عمل
بپوشانند ،که خوب بدین وسیله ابتدا ایرانیان و سپاس جهانیان را فریب
دادند، آخر این رسم بود در آئین ملایان که یک شبه می‌شدند حجت‌الاسلام و
آیت‌الله و امام، این سنت دیرینه خود را در سطح دیگری نیز رواج دادند که
همین همین مدارک قلابی بود که به ملیجک‌های خود دادند، از جمله کسانی‌ که
صاحب این مدارک قلابی شدن،سازگارا،گنجی، احمدی نجات، سعید مرتضوی، و...که
همگی‌ یا سپاهی بودند، یا بسیجی‌ و بدین وسیله نظام می‌توانست از آنها
بهره بیشتری ببرد، که در آینده مفصلا در مورد هر کدام گفتگو خواهیم کرد،
امروز بحث بر سر سعید مرتضوی است،براستی سعید مرتضوی کیست؟


سعید مرتضوی در سال ۱۳۴۶ در شهرستان میبد بدنیا آمد در خانواده‌ای بسیار
مذهبی‌ و فقیر بهمین خاطر به بسیج پیوست که هم حمایت مالی‌ شود و هم در
خدمت انقلاب باشد، چیزی نپاید که از خود لیاقت فراوانی نشان داد که برای
رضایت امام حاضر است هر کاری بکند ، در بسیج بسنگدلی شهرت داشت، او تمامی
خصوصیات فرزند انقلاب و امام بودن را داشت ابتدا در سنّ ۱۹ سالگی وارد
دانشگاه آزاد شد و به عنوان داد یار شروع به کار کرد و ۹ ماه بعد به
عنوان قاضی به او پست دادند کسی‌ که دیپلم هم نداشت ۹ ماه میشود قاضی
مملکت، که وقتی‌ سردار زارع با شش زن لخت به دام افتاد در اعتراضات خود
میگفت که قاضی مرتضوی از ما می‌خواست که دخترانی که دستگیر کرده بودیم به
او تحویل دهیم که به وضع منکراتی آنها رسیدگی کند که آنها را شبها به
خانه خود میبرد مورد تجاوز و شکنجه قرار میداد، که همین عاملی شد که "
محمد شاهردی که به دستور خامنه‌ای تابعیت خود را از عراق لغو کرده بود و
به دستور خامنه‌ای بر مسند رئیس قوه قضأیه منصوب شده بود "، قاضی مرتضوی
را مورد باز جوی قرار میدهد و در میابد که او به دختران جوان به زور
تریاک میخوراند و آنان را مورد شکنجه قرار میدهد بنا به پیشنهاد ایشان او
ناچار میشود به روان پزشکی‌ رفته برای معالجه که در آنجا درمیاببند که
قاضی مرتضوی از بیماری روانی سختی رنج میبرد بهمین خاطر ناچار میشود که
هر هفته به دیدار پزشک معالج خود برود، و تحت کنترل باشد، اما قضاوت را
نیز انجام دهد، و وقتی‌ که اسدلله بادمچیان معاون قوه قضائیه شد تصمیم
گرفت که همه چیز را آنطور که میلش است تغییر دهد، آخر نظامی که قوانینش
با زور است با بقدرت رسیدن یک نفر قوانین نیز عوض میشود، و یکی از همان
تغییرات این بود که بنا به پیشنهاد خامنه‌ای او شد رئیس شعبه ۹ دادگاه
عمومی تهران، و سپس به شعبه ۳۴ به مجتمع قضأیه کارکنان دولت و پس از آن
به شعبه ۱۴۱۰ رفت، شعبه‌ای که نامش برای همه روزنامه نگاران شناخته شده
است، و او تا به امروز تمامی کارهای کثیف و جنایت رژیم را به مرحله اجرا
گذارده است، که قتل پنج آزادی خواه و عزیز کرد ایرانی که اخیرا رخ داد از
آخرین جنایت این بیمار روانیست، حال عزیزان شما بگویید هنوز هم باید
بنشینیم و خود را مشغول بازی این جنایت کاران تازی صفت کنیم؟ بنا به
پیشنهاد تعدادی از دانشجویان بدنبال محل زندگی‌ این جانی هستیم،اگر کسی‌
اطلأعی دارد حتما خبر دهد هدف این است که او را دست و پا بسته تحویل
خانواده‌های عزادار دهیم،عدالت و قانون را خود اجرا خواهیم کرد، تمنا
می‌کنیم در امر خبر رسانی همکاری بفرمایید، امروز ایران یکبارچ به دنبال
داد خواهی‌ و آزادی فرزندان خود است، نشستن و شیون کردن بس است،
مادران،.... پدران ...بپا خیزید کشور در دست بیگانه تازی، و جان
فرزندانمان در دست مشتی بیمار روانیست، امروز هدف یافتن قاضی قلابی سعید
مرتضوی است، فردا هم دیگری، تا روزی که ریشه دشمن را از خاکمان پاک نکنیم
آرام نخواهیم گرفت، مادران ایران تهران

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

تجمع مادران و خواهران داغدار اعدام شدگان ۱۹ اردیبهشت

خواهران و مادران تنی از زندانیان اعدام شده ۱۹ اردی بهشت ماه، در اعتراض به عدم تحویل پیکر عزیزانشان از سوی دستگاه قضایی-امنیتی روز چهارشنبه ۲۹ اردی بهشت ماه، دست به تجمع اعتراضی خواهند زد. - بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، با توجه به عملی نشدن وعده های مکرر مسولان و حتی ایراد اظهارات غیررسمی مبنی بر دفن شدن این جان باختگان و با توجه به اینکه خانواده ی ۵ زندانی سیاسی اعدام شده، تحویل گرقتن اجساد را جزئی از حقوق خود می دانند؛ ایشان امروز اعلام داشتند از ساعت ۱۱ صبح چهارشنبه مورخ ۱۹ اردی بهشت ماه، مقابل استانداری کردستان واقع در شهر سنندج برای تحویل گرفتن پیکر عزیزان خود دست به تحصن خواهند زد.

لازم به ذکر است خانواده ی زندانیان جان باخته، از روز دوشنبه ۲۰ اردی بهشت ماه در سفرهای متعدد به تهران خواهان تحویل پیکر عزیران خود شده اند اما مسئولان در این رابطه علی رغم وعده ها اقدام موثری انجام نداده اند و عدم تحویل پیکر جان باختگان دوچندان بر ناراحتی خانواده های داغدار افزوده است.


اعدام شدگان ۱۹ اردیبهشت اشاره به واقعه اعدام ۵ زندانی سیاسی به نام های فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان دارد که در تاریخ مذکور در زندان اوین به صورت مخفیانه صورت گرفت.

تایید احکام اعدام هواداران و خانواده مجاهدان


سخنرانی آقای صارمی در خاوران


دادستان تهران از قطعیت سه حکم اعدام خبر داد

عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران، از تایید و قطعیت حکم اعدام محمدعلي صارمي، جعفر كاظمي و محمدعلي حاج آقايي خبر داده است.
دولت آبادي در پاسخ به اين سوال كه آيا در حوادث بعد از انتخابات به صورت مشخص تا به‌حال كسي از متهمين دستگير شده، اعدام شده است نيز گفت: ما براي ده نفر از كساني كه در جريان حوادث پس از انتخابات و به ‌خصوص روز 6 دی ماه (عاشورا) دستگير شدند، به اتهام محاربه كيفرخواست صادر كرديم و سه فقره از احكام اعدام كه توسط دادگاه بدوي صادر شده بود، در دادگاه تجديدنظر تأييد شد.
به گزارش هفته نامه ی پنجره، وي در اين خصوص اينگونه توضيح داد: احمد دانشپور مقدم، محسن دانشپور مقدم و عبدالرضا قنبري از هواداران و وابستگان به سازمان مجاهدین خلق هستند كه عبدالرضا قنبري در روز عاشورا مستقيما براي ایشان گزارش مي‌داده است. حكم اعدام اين سه نفر قطعي شده است، اما درخواست عفو كرده‎اند. سه نفر ديگر نیز به نام‌هاي مطهره بهرامي حقيقي، ريحانه حاج ابراهيم دباغ و هادي قائمي در دادگاه بدوي محكوم به اعدام شدند، اما مجازات آن‌ها در دادگاه تجديد نظر به حبس تبديل شد.
جعفري دولت آبادي افزود: در حال حاضر سه حكم اعدام تأييد شده داريم كه مربوط به محمدعلي صارمي، جعفر كاظمي و فردي به‎نام محمدعلي حاج آقايي است كه هر
سه نفر از هواداران سازمان مجاهدین خلق هستند. ارتباط اين سه نفر با سازمان مجاهدین خلق آشكار و مسلم است. اين عده وابستگي گروهی دارند و در شهريور سال 1388 دستگير شده‎اند.
دادستان تهران گفت: با اين وصف كيفرخواست‌هاي صادره در رابطه با حوادث عاشورا و به اتهام محاربه توسط دادسرا 10 فقره بوده كه از ميان آن‌ها ارسلان ابدي و محمد وليان از اين اتهام تبرئه شده‎اند، احكام سه نفر تأييد و احكام سه نفر نيز تبديل شده است. به اتهام دو نفر نيز رسيدگي نشده و در انتظار محاكمه هستند.
وي با تاكيد بر اينكه تا اين لحظه هيچ حكمي اجرا نشده گفت: اما ذكر اين نكته لازم است كه حكم 217 نفر از محكومين حوادث پس از انتخابات قطعي شده است. اعتراض آن‎ها بررسي شده و احكام نيز قطعي شده است.
دولت آبادی هم چنین نسبت به موضع گیری میرحسین موسوی نسبت به اعدام های مخفیانه ی نوزده اردی بهشت واکنش نشان داد و گفت: بهتر بود نخست وزیر سابق از پنج اعدامی حمایت نمی کرد تا این جرم جدید به پرونده اش اضافه نشود!
دادستان عمومي و انقلاب تهران در پاسخ به سوال ديگري درباره رسيدگي به پرونده ی میرحسین موسوی نيز گفت: وي با اين اظهار نظر اساسا از  آنچه دولت آبادی "مجرمين" می خواند، حمايت كرده و احكام قطعي محاكم را زير سئوال برده است. وقتي حكمي قطعي مي‎شود، كسي حق ندارد دستگاه قضايي را متهم كند و موجبات خوشحالي دشمنان جمهوري اسلامي را فراهم كرده و آن‎ها تصور كنند كه امروز ما بي‎گناهان را اعدام كرديم كه اين يك ظلم بزرگ است.
دولت آبادي مدعی شد: میرحسن موسوی در سال 1367 در جريان احكام حكومتي آیت الله خمینی بوده و به‎خوبي مي‎داند كه قوه قضاييه در چهارچوب قوانين و مقررات كشور اقدام مي‎كند و محتويات پرونده نيز اين موضوع را نشان مي‎دهد كه پرونده فرزاد كمانگر و سايرين در جريان رسيدگي بوده و اين‎كه چرا حكم بعد از چند سال اجرا شده به منزله اشتباه بودن احكام صادره نيست. احكام ياد شده به دلايلي اجرا نشده بود و دستگاه قضايي اين احكام را اجرا كرده است.
وي گفت: بسياري از مواضعي كه میرحسین موسوی و مهدی کروبی گرفته‌اند، جرم است؛ اما چون نظام اسلامي براي تعقيب آن‌ها براساس مصالحي عمل مي‌كند، آن را موكول به زمان مناسب كرده‌ايم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

20 زنداني در صف اعدام

با اعدام پنج زنداني، شمار اعدام‌شدگان سياسي پس از انتخابات سال گذشته در ايران، به هشت تن رسيد. هم‌اکنون حکم اعدام 17 زنداني کرد و سه زنداني غيرکرد صادر شده است. ديگر زندانيان سياسي نيز در معرض خطر صدوراحکام سنگين هستند.
زينب جلاليان، حبيب الله لطيفي، شيرکو معارفي، رستم ارکيا، حسين خضري، انور رستمي، محمد امين عبداللهي، قادر محمد زاده، مصطفي سليمي، حسن طلعي، ايرج محمدي، رشيد اخکندي، محمد امين اگوشي، احمد پولادخاني، سيد سمي حسيني، سيد جمال محمدي، عزيز محمد زاده 17 زنداني کردي هستند که حکم اعدامشان صادر شده است.
محمد امين وليان دانشجوي بيست ساله، زنداني ديگري است که به اتهام پرتاب سنگ به خودروي نيروي انتظامي در روز عاشورا به اعدام محکوم شده است.
حامد روحي‌نژاد، بيمار 23 ساله‌ي مبتلا به ام اس‌، زنداني ديگر محکوم به اعدام است که از ارديبهشت ماه سال 88 به اتهام عضويت در انجمن پادشاهي ايران در زندان بسر مي‌برد.
اميررضا عارفي معروف به پيمان نيز زنداني 21 ساله ديگري است که از فروردين 88 به اتهام عضويت در انجمن پادشاهي در زندان است. وي نيز در دادگاه بدوي به اعدام محکوم شده است.
حکم اعدام پنج زنداني، بي سر و صدا و بدون اطلاع قبلي در سحرگاه 19 ارديبهشت اجرا شد. در حالي که حداقل حکم يکي از آنان، فرزاد کمانگر، لغو شده بود. آرش رحمانيان و محمدرضا علي‌زماني نيز در زمستان گذشته اعدام شدند. احسان فتاحيان بيستم آبان ماه 88 در زندان سنندج اعدام شد.
اينک بيم آن مي‌رود که اجراي عجولانه و خارج از قواعد قضايي احکام اعدام همچنان ادامه پيدا کرده و دامن ساير محکومان را نيز بگيرد.
زندانيان بدون حکم هم در خطرند
سايت رجانيوز وابسته به جناح حاکم، پس از اعدام‌هاي روز 19 ارديبهشت گزارشي منتشر کرد که در آن مدعي شده بود که شيوا نظرآهاري عضو کميته گزارشگران حقوق بشر وابسته به سازمان مجاهدين خلق است.
شيوا نظرآهاري که از آذرماه سال 88 در زندان است، يکي از بنيان‌گذاران کميته گزارشگران حقوق بشر است. سايت رجانيوز مدعي شده که وي از سال 1384 به طور مستقيم با سرپل گروه مجاهدين ارتباط داشته است.
کوهيار گودرزي يکي ديگر از اعضاي کميته گزارشگران حقوق بشر نيز که هم‌اکنون در زندان است با اتهامات مشابهي روبرو شده است.
مهديه گلرو دانشجوي محروم از تحصيل دانشگاه علامه نيز به ارتباط با سازمان مجاهدين خلق متهم شده است. وي عضو شوراي دفاع از حق تحصيل است. دادگاه او روز 15 فروردين به صورت غيرعلني و بدون حضور وکيلش برگزار شد و وي در اين دادگاه به ارتباط با مجاهدين خلق متهم شد.
از سوي ديگر انتقال برخي ديگر از زندانيان از جمله عيسي سحرخيز، احمد زيدآبادي و مسعود باستاني به زندان گوهردشت نيز موجب نگراني فعالان حقوق بشر شده است. اين افراد که همه روزنامه‌نگار هستند در کنار مجرمان خطرناک و متهمان به قتل نگهداري مي‌شوند.
همچنين از بند 350 زندان اوين خبر رسيده که پس از اعدام فرهاد وکيلي در روز 19 ارديبهشت که زنداني اين بند بود، ديگر زندانيان دست به اعتصاب غذا زده‌اند. مسئول بند 350 پس از اين اعتراض زندانيان، تعدادي از آنها را به اندرزگاه 7 و 8 اوين و تعدادي ديگر را به زندان گوهردشت کرج منتقل کرده است.
دويچه وله , ميترا شجاعي , تحريريه: فريد وحيدي

دکتر سعید ماسوری از زندان گوهر دشت: آماده ام نفر ششم باشم


دکتر سعید ماسوری از زندان گوهر دشت: آماده ام نفر ششم باشم
به گزارش خبرگزاری هرانا (۲۳اردیبهشت۸۹) سعید ماسوری زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر و از همبندیان سابق فرزاد کمانگر ، علی حیدریان و فرهاد وکیلی با نگارش نامه ای از زندان رجایی شهر یاد یاران جانباخته را گرامی داشت. متن مننتشره نامه را ذیلا ملاحظه می کنید

در اوضاع به شدت بحرانی کشور، خبر اعدام دوستان دیر یافته‌ام را که در زندان آشنا شده و سالها را با آنها در سلولهای ۲۰۹ گذرانده بودم را شنیدم.

شاید تصور می کنند که با اعدام آنها ما و مردمانمان را مرعوب و وحشت زده کرده اند.‌ای وای بر ما اگر اعدام دوستان و هموطنانمان بجای انگیزش بیشتر ما را مرعوب سازد...

راستی‌ در شرایطی که تنها برای انسان بودن راهی‌ جز تحمل زندان و شکنجه و اعدام باقی‌ نگذاشته اند و سزای یک قطره آزادگی و انسانیت، زندان و شلاق و اعدام است چه باید کرد؟ و کسانی‌ که بر سر چنین جنایتی سکوت میکنند مرز انسان بودن و نبودن را در کجا ترسیم میکنند؟ هیتلر صدها هزار کشته و مجروح بر جای گذاشته بود که تازه آنهایی که می‌‌بایستی بفهمند متوجه شدند که هیتلر آقا نیست و مذاکره بی‌ فایده است. آیا باز هم همان قدر هزینه لازم است؟
به هرحال من به سهم خودم برای اینکه بگویم چقدر مرعوب این اعدامها شده‌ام آماده‌ام که بعد از این ۵ نفر، نفر ششم! و آماده اعدام بشوم .

یاد همه آنها و کسانی‌ که اینچنین خونشان در رگهای تاریخ جاری شد گرامی‌ باد. ز پا ننشست آتش تا نشد خاکستر اجزایش به سعی‌ زیستن هم، غیرت کار این چنین باید..:

گزارش تفصیلی از اعتراض و اعتصاب عمومی روز گذشته در کردستان

 
خبرگزاری هرانا - روز پنج شنبه 23 اردی بهشت ماه، مردم بیشتر شهرهای کردستان در اعتراض به اعدام های نوزده اردی بهشت، که چهار تن از آنان کرد بودند، علی رغم ملیتاریزه کردن شدید این مناطق، با اعلام عزای عمومی دست به اعتصاب زدند.
بر همین اساس مردم کرد با بستن دکان و بازارها و در برخی موارد دانش آموزان، دانشجویان و معلمان با حاضر نشدن در کلاس های درس، دست به اعتصاب زدند.
در سنندج، مرکز استان کردستان، اکثر بازارها تعطیل بود. دانشجویان در کلاس های درس حاظر نشدند. دانشجویان دانشگاه کردستان طی دو روز گذشته در سلف سرویس دانشگاه کردستان دست به اعتصاب غذا زدند. غروب پنج شنبه نیز چند نفر در محله شریف آباد سنندج در حال پخش تراکت و عکس پنج زندانی سیاسی اعدام شده بودند که با خشونت نیروهای نظامی مواجه و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. قرار بود که غروب پنج شنبه مردم سنندج در یک تجمع اعتراضی در شهر سنندج مشارکت نمایند که حضور چشمگیر نیروهای امنیتی مانع از این تجمع شد. هم چنین خبرها حاکی از آن است که اجلال قوامی، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر در سنندج دستگیر شده است.
کامیاران با تعطیلی کامل بازار و تعدادی از کلاس های درس مواجه بود. مردم شهرستان کامیاران با حاضر نشدن در محل های کارشان و با حضور در کنار خانواده فرزاد کمانگر، در اعتصاب عمومی شرکت کردند. قابل ذکر است که روز دوشنبه شمار زیادی از مردم کامیاران خانواده فرزاد کمانگر را برای تحویل گرفتن پیکر فرزاد کمانگر در تهران همراهی کردند.
این در حالیست که پس از بازگشت خانواده های اعدامیان نوزده اردی بهشت از تهران، بسیاری از مردم شهرهای مختلف برای ابراز همبستگی و تسلیت به منازل ایشان در دو شهر سنندج و کامیاران روانه شده اند.
در شهرستان مریوان، طی دور روز گذشته در دانشگاه های آزاد اسلامی و پیام نور تجمعاتی در اعتراض به اعدام پنج فعال سیاسی انجام شد. در پی این تجمعات 15 تن دستگیر شدند که نام پنج تن از آنان به شرح زیر است:
‏" آرام و‌یسی‌، فواد مرادی‌، توفیق پرتوی‌، دانا لنجاوایی و سامان‌ زندی‌"
در شهر مریوان نیز 80 درصد دکان و بازارها  تعطیل بود. تعداد زیادی از دانش آموزان و معلمان از دور روز قبل در کلاس های درس حاظر نشده اند. مدرسه دخترانه شاهد یکی از این مدارس بود.
روز چهارشنبه نیز هفت فعال دانشجویی کرد دانشگاه تهران به دادسرای زندان اوین احضار شدند که اسامی آنها بدین شرح است:
‏"پخشان عزیزی، سروه ویسی، لیلا محمدی، احمد اسماعیلی، آمانج رحیمی، عبدالله عارفی و هژار یوسفی"
هم چنین شهروندی به نام ستار علی محمد نجات، در ایلام دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شد.
در دیگر شهرستان های کردنشین هم چون مهاباد، ارومیه، پاوه، سقز، بوکان، دیواندره، سردشت، بانه و نوسود، اسلام آباد، ماکو، دهگلان، جوانرود،  اشنویه، بیجار، پیرانشهر، ایلام، شیروان و چرداول اعتصابات به طور فراگیر و منسجم ادامه داشت.
سطح اعتصابات در برخی مناطق تا جایی بود که رانندگان تاکسی نیز دست به اعتصاب زدند.
در همه ی شهرهای کردستان نیروهای نظامی زیادی از دیگر شهرها منتقل به طور جدی مستقر شده بودند و بر بام بسیاری از ساختمان ها نیروهایی مصلح با سلاح هایی پیشرفته قرار گرفته بودند.
شایان ذکر است که اکثر احزاب و سازمان های کرد مخالف دولت که خارج از مرزهای ایران به سر می برند با دادن فراخوان و بیانیه حمایت خود را از این اعتصاب عمومی اعلام کرده بودند و بعد از سال ها این اولین بار بود که همه احزاب اپوزیسیون کردی هماهنگ با هم از یک اعتصاب جمعی در شهرهای کردستان حمایت می کردند.

شعری از زنده یاد دکتر هوشنگ اعظمی

وطن قلبش درون خون می جوشداگر خون همچنان باشد وطن هرگز نمی میرد
کبوترها بهار آمد
امیدهایم ،آرزوهایم
درون بالهای تیزتان پنهان پنهان است
                                                         

                                                         یاد وخاطرت برای همیشه جاویدان

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

به دستگیری خانواده های اعدام شدگان اعتراض کنیم

خانواده کمانگر در تهران و خانواده علم هولی در ماکو دستگیر شده اند. علاوه بر آن حدود 60 نفر از خانواده های اعدام شدگان که برای تحویل گرفتن پیکر عزیزان خود به زندان اوین مراجعه کرده بودند زندانی شده اند.
وبلاگ نویسان علیه اعدام از همه آزادیخواهان و فعالان حقوق بشر در سراسر دنیا دعوت میکند که به طور فوری و عاجل با مقامات زیر تماس گرفته و خواهان آزادی خانواده های عزادار اعدام شدگان, دادن پیکرهای اعدام شدگان به خانواده ها و توقف فوری همه احکام اعدام در ایران باشند.
1- سازمان ملل
2- عفو بین الملل
3- مقامات کشور محل اقامت

این اقدام عاجل و فوری است

لطفا در آن شرکت کنید و به همه دوستان و آشنایان خود نیز این پیام را برسانید.



contacts:
آدرسهای تماس

The UN (سازمان ملل)
Telephone: +41 22 917 9220
Email: InfoDesk@ohchr.org

Email: nationalinstitutions@ohchr.org
gmagazzeni@ohchr.org

بان کی مون
Ban Ki Moon
sg@un.org

Navi Pillay
ناوی پیلای ( رییس کمیسیون حقوق بشر)
registry@ohchr.org
-------------

عفو بین الملل
Amnesty International

International Secretariat

Telephone: +44-20-74135500
E-mail:
http://www.amnesty.org/en/contact [ READ MORE ]

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

روز معلم سكوت كرديم ، فرزاد معلم را كشتند . فردا به حرمتشان اگر نيايم ، شرف ندارم . اگر نيايي ، ايراني نيستي .


شرم دارم از سكوتم در برابر مادر فرزاد . شرم كن از سكوتت در برابر اين پنج عزيزي كه بر دار شدند . فردا ، ساعت 11 صبح ، ميعادگاه آزادي ، دانشگاه تهران ، همراه ميشويم با خانواده هاي داغدار . اگر نيايم ، شرف ندارم . اگر نيايي ، ايراني نيستي . ايراني ، به پا خيز .
خبرگزاری هرانا - خانواده های زندانیان سیاسی اعدام شده با همراهی تعدادی از فعالان مدنی اعلام کرده اند که فردا در تهران دست به تجمع اعتراضی خواهند زد. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی اعدام شده در روز جاری که تماماْ ساکن شهرستان بوده اند برای برگزاری یک تجمع اعتراضی به سمت تهران به راه افتاده اند. این خانواده ها اعلام کرده اند تجمع اعتراضی خود را از ساعت ۱۱ صبح فردا مورخ ۲۰ اردیبهشت ماه در مقابل درب ورودی دانشگاه تهران برگزار خواهند کرد، خانواده های داغدار بدین وسیله از عموم مردم و وجدانهای بیدار جهت حضور در تجمع مورد اشاره دعوت نموده اند،

با قطع تلفن ها، فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی در اوین اعدام شدند

خبرگزاری هرانا - مسولان زندان اوین با قطع تلفن های این زندان از دو روز گذشته اقدام به اجرای حکم اعدام زندانیان سیاسی فرزاد كمانگر فرزند باقي، علي حيدريان فرزند احد، فرهاد وكيلي فرزند محمد سعيد، شيرين علم‌هولي فرزند خدر و مهدي اسلاميان فرزند محمد نمودند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا این احکام در حالی به اجرا درآمد که پرونده سه تن از متهمان این پرونده در مرحله بازنگری (اعمال ماده ۱۸) قرار داشت و همچنین هیچ یک از وکلا و خانواده ها در جریان اجرای این احکام قرار نگرفتند.
گزارشات تکمیلی در این رابطه منتشر خواهد شد.


۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

شکنجه‌های قرون وسطائی علیه زندانی محکوم به اعدام

به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، جعفر کاظمی زندانی سیاسی ۴۷ ساله برای انجام مصاحبه‌ تلویزیونی تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار داده شده است.
این زندانی ۷۴ روز تحت شکنجه قرار داشت و بر اثر این شکنجه‌ها، حداقل ۲ دندان وی شکسته شده و بینی و کتف او آسیب جدی دید.
جعفر کاظمی در ۲۷ شهریور در ۷ حوض در یک ماشین آژانس با ضرب و شتم دستگیر شده و سه روز اول تحت شکنجه‌های بسیار شدیدی قرار داشت.
علت شدت شکنجه‌ها و فشارهای وارده بر او آن است که جعفر کاظمی از زندانیان سیاسی دهۀ ۶۰  می باشد و از سال ۱۳۶۰ تا اواخر سال ۱۳۶۹ در زندان و تحت شکنجه‌های وحشیانه جسمی و روحی قرار داشته است. رژیم خصومت خاصی با زندانیان سیاسی سابق دارد و موارد متعددی از دستگیری آن‌ها در جریان اعتراضات اخیر گزارش شده است.
زندانی سیاسی جعفر کاظمی در شعبه ۲۸ بیدادگاه رژیم، توسط فردی بنام محمد مقیسه‌ای معروف به ناصریان از اعضای کمسیون مرگ قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ محاکمه شد. درپرونده کاظمی هیچ دلیل ومدرکی دال بر انجام عملی وجود ندارد، اما مقیسه‌ای او را به اتهاماتی مانند محاربه، تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت نظام، سازماندهی دانشجویان امیر کبیر، رفت و آمد خانوادگی با زندانیان سیاسی سابق و موارد دیگر به اعدام محکوم کرده است. محمد مقیسه‌ای نسبت به زندانیان سیاسی سابق کینه‌ای عمیق دارد و بارها این را بیان کرده است. او به آنها می‌گوید: شماها را باید همان موقع اعدام می‌کردیم و اشتباه کردیم که چنین کاری را انجام ندادیم. این حکم توسط احمد زرگر رئیس شعبه ۳۶ تجدید نظردادگاه انقلاب مورد تایید قرار گرفت. احمد زرگر از بازجویان دهۀ ۶۰ می باشد و خود او در شکنجه زندانیان سیاسی شرکت داشته است. او در جریان اعتراضات اخیر در اکثر پرونده‌هایی که به وی ارجاع داده می‌شد حکم‌های سنگین‌تری نسبت به دادگاه بدوی صادر می‌کرد

افزایش قاچاق دختران ایرانی در استان های مرزی

يافته هاي تحقيقي که با همکاري مرکز امور مشارکت زنان و کميته سازمان دفاع از قربانيان خشونت در سال 82 انجام شده بيانگر روند رو به افزايش قاچاق زنان و دختران استان هاي مرزي به کشورهاي حاشيه خليج فارس ، امارات متحده عربي، پاکستان، افغانستان و به طور محدود به کشورهاي اروپايي و آسيايي است.
به گزارش خبرگزاری زنان ایران، طيبه اسدي يکي از کارشناسان اين تحقيق در خصوص راههاي اغفال اين دختران کم سن و سال گفت: قاچاقچيان ، دلال هايي را در مناطقي مانند پارکها و مقابل مدارس راهنمايي و دبيرستانها گمارده که با اين دختران ، طرح دوستي و آشنايي مي ريزند و سپس آنها را به مکانهاي خاصي برده و با وعده هاي خروج آسان از کشور ، درآمد خوب، زندگي بهتر و يا حتي در مورد دختران کم سن و سال گاهي به زور آنها را تا لب مرز حمل کرده و به صورت جاسازي شده قاچاق مي کنند.
وي ايستادن دلالان در کنار سفارتخانه ها و ادارات کاريابي و دادن پيشنهاد کار پر درآمد به افراد کم اطلاع و نيازمند کار را از راههاي ديگر اغفال اين زنان و دختران معرفی کرد و افزود: همچنين اين دلالان دختران کم سن و سال برخي ساکنان روستاها را با پرداخت پول به والدينشان و يا وعده زندگي بهتر به عقد و ازدواج خود درآورده و سپس به قاچاقچيان انسان در خارج از کشور تحويل مي دهند.
الهام آرام نیا جامعه شناس در گفتگو با خبرگزاری زنان در خصوص قاچاق دختران و زنان جوان ایرانی در مشهد گفت : هنوز ماجرای قاچاق دختران و زنان ایرانی به پاکستان از خاطره ها نرفته است که شاهد آدم ربایی های دیگری هستیم.
وی افزود: قاچاقچیان معمولا با دادن وعده های واهی از جمله این که " شما را مجانی و با خرج خودمان به خارج از کشور می بریم و در عوض، از گذرنامه شما برای وارد کردن جنس استفاده می کنیم مردم را فریب می دهند و با به کار گیری چنین ترفند هایی و پرداخت مبلغی پول به آنها، به همین راحتی آنها را سوار هواپیما یا وسیله نقلیه دیگری می کنند و این افراد ساده لوح را با پای خودشان و به طور قانونی از مرز خارج می کنند.
آرام نیا در ادامه گفت: در مواردی نیز مشاهد شده است که اعضای باندهای آدم ربا پس از شناسایی خانواده هایی که دارای دخترانی هستند، به عنوان زائر شهرستانی اتاقی را در خانه های آنها اجاره می کنند و پس از چند روز اقامت و بررسی همه جانبه، در یک فرصت مناسب قصد شوم خود را اجرا می کنند .
این کارشناس علوم اجتماعی اظهار داشت: نکته قابل توجه در مورد این مساله، نحوه خارج کردن زنان و دختران توسط اعضای این باند های مافیایی است. آنچه که ظاهرا معلوم است و در این داستان دردناک نیز به آن اشاره شده ، این است که این افراد شرور قربانیان خود را بیشتر از راه زمینی به پاکستان می برند.
وی ادامه داد: هنوز مشخص نیست که آنها چگونه و به این آسانی از مرزهای کشور عبور می کنند و هیچ شخص یا نیرویی با آنان برخورد نمی کند و مانع عبور آنها از مرزها هم نمی شود. احتمالا آنها از تاریکی شب و از نقاط کور مرزی استفاده می کنند و از دید مرزبانان مصون می مانند.
آرام نیا به یکی از باند های مافیایی در مشهد اشاره کرد و تصریح کرد: اعضای جنایتکار یکی از باندهای مافیایی پس از شناسایی خانواده های فقیر مشهدی، دختران آنان را به عقد یکی از اعضای باند خود در می آوردند و به بهانه این که شهرستانی هستند و می خواهند در زابل زندگی کنند، دختران بخت برگشته را به کشور پاکستان می بردند و به خانه های فحشا می فروختند. خوشبختانه این باند مخوف با هوشیاری نیروی انتظامی مشهد لو رفت و اعضای آن دستگیر و مجازات شدند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

روز معلم در کردستان

امیدوارم این نامه را با دقت بخوانید که نمونه ای از رفتار رژیم آخوندی با معلمین است ما چند نفر از دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي سنندج هستیم که از تحصیل در این طویله بسیجیان بشدت شرم داریم چند نفر از بهترین اساتید ما توسط سرهنگ طیب قدیمی رئیس بسیجی بی سواد دانشگاه علوم پزشكي سنندج در سن 50 سالگی اجبارأ بازنشسته و ممنوع التدریس کرده است این اساتید عبارتند از دکتر رشیدیان ، دکتر قاضی زاده تنها دانشیار دانشگاه و دکتر قادرمرزی است با محروم کردن دانشگاه از توانائی های علمی این چهره های برجسته مطرح در مجامع علمی بین المللی ، دانشگاه را به طویله ای با عده ای بسیجی جاش مانند خادم عرفان ، مهدی طیبی ،و عطا الله حیدری و دیگر جاش ها ی بیسواد تبدیل کرده اند نتیجه این مدیریت بسیجی خانه فساد دانشجو ئی در شهرک بهاران سنندج بوده که محلی برای عیش و نوش همین سرهنگ قدیمی و دیگر مربیان فاسد بسیجی بوده که اخیرأ کشف گردید و در تمام منطقه صدا کرد سوء استفاده مدرسین بسیجی از دانشجویان دختر که منجر بخودکشی چند نفر از دانشجویان (خانم کریمی بعلت حامله شدن ، اردلان ، رحمانی ...) و ازدواج اجباری نجمه کرباسی با خادم عرفان مدرس بسیجی فاسق گردید شایان ذکر است که ساختمان مورد اجاره متعلق به دکتر هومن قصری بوده که نقش دلال را داشته است آری برادر این است وضعیت معلم در این کردستان تحت ستم ملایان تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

به مناسبت روز معلم، داستان یک تجاوز

داستان تجاوز به یک معلم توسط حسین طائب، فرمانده سابق بسیج
اخبار روز: خانم بهاره ی مقامی معلم مدرسه ی کودکان که در جریان اعتراضات
بعد از انتخابات، توسط نیروهای حکومت دستگیر و سپس از سوی حسین طائب
فرمانده ی وقت بسیج مورد تجاوز قرار گرفت، به مناسبت روز معلم شرحی از
اتفاقاتی که در زمان دستگیری بر او گذشته، نوشته است.

به مناسبت روز معلم
در بلندای اندیشه و در اندیشه ای بلند بود که حافظ گفت آن یار کز او گشت
سر دار بلند... جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد. حال پس از گذشت صدها
سال از این اوج به چونان حضیضی رسیده ایم که رئیس دولتمان - که باید
دولتمرد باشد - مخالفین را بزغاله می خواند و گویندگان اسرار را نه تنها
بر سر دار سربلند نمی کند، که در کنج سردابه ها و دخمه های ننگین حرص و
هوس به داغی می آلاید که دیگر سری برای بلند کردن باقی نمی ماند. سر می
ماند، اما جان گویی که از درون جسم رخت بر بسته است. حالا برای سر بلند
کردن عبور از دیوار های سترگ فرهنگی پوسیده و متعصب لازم است. از همه سوی
پیام های هم وطنانم را می شنوم که می گویند بهاره سر بلند کن، آری، از
بیرون گود گفتنش آسان است... همین پیام های روح بخش بود اما که مرا به
زندگی باز گرداند، زندگی قبلیم نه، یک زندگی جدید، با یک هدف جدید و برای
فردایی جدید. نه تکرار وهم آلود قرنها تبعیض و استبداد و سرکوب. جان اما
دیگر برایم آنقدرها عزیز نیست، می دانم آنقدر فریادم تکثیر شده است که
خاموشی نمی پذیرد. در ماه هایی که گذشت بارها آرزوی مرگ کردم، جانم را هم
اگر بگیرند به آرزویم رسانده اند، پس می گویم، می گویم چرا که من دیگر
شکست ناپذیرم، تبدیل به صدایی شده ام که از هزاران حنجره فریاد می شود،
هم میهنم، پروازم را به خاطر بسپار. از حسین می نویسم.
دقت کرده اید که در فیلمها و سریالهای جمهوری اسلامی نام شخصیت جنایتکار
و قاچاقچی فیلم همیشه کامبیز است، یا کورش یا جمشید؟‌ و در مقابل شخصیت
مثبت و نجات دهنده همیشه حسین است، یا علی، یا محمد، ترجیحاً ملقب به
حاجی و سید؟ در سرگذشت من اما نقشها جابجا شده بود، حسین قصه ی غصه ی من،
مرا به گور عشق و امید هدایت کرد. گویی دری از درهای جهنم باز شده بود و
موجودی که انگار تجسم هر آنچه زشت و کریه است و منفور پا به جهان گذاشته
بود. کوهی از نفرت و توحش که در لباس مردی روحانی به نماز ایستاده بود، و
دقایقی پس از پایان نماز در بستر خونین دختری هراسان به تجاوز نشسته...
نامش را نمی دانستم، عکسش را که در اینترنت دیدم او را شناختم، کابوس
شبان و روزهایم را. صورت پوشیده از ریشش را و نفرین ابدی چشمهای هرزه اش
را. عبای متعفن و خیس از عرق تابستانش را. حسین طائب را.
گفت دانشجوی کجایی؟‌ گفتم دانشجوی دانشگاه تربیت معلم بوده ام، حالا هم
درسم تمام شده و کار می کنم، معلمم. گفت به دستور کی به خیابان آمدی؟‌
لیدرت کی بوده؟‌ گفتم هیچ کس، لیدر نداشتم. پاسخ دست سنگینش بود که پشت
سرم فرود آمد، صورتم خورد به میز مقابل و صدای دندانهایم را شنیدم که
ریخت توی دهنم. خودش ماها را انتخاب کرده بود، من و هشت دختر دیگر را، از
میان گروه ۳۰-۴۰ نفری بازداشت شدگان. نمی دانم بر چه اساسی انتخاب می
کرد، هیچ کدام از ما فعال سیاسی نبودیم. ما را جدا کرد و برد به یک بند.
گویا در زندان خیابان سئول در قرارگاه ثارالله بودیم، این را از روی شرح
حال های دیگرانی که آنجا بوده اند می گویم، چون همه ی ما را وقتی گرفتند
چشم بند زدند و با ماشین های سیاه رنگی بردند. همین را می دانم که در زیر
زمین بودیم. بعد از حدود یک شبانه روز سرگردانی و بی خبری به بندمان آمد.
آمد و یکی از ما را که دختر زیبا و مهربانی به اسم مهسا بود همراه برد.
تا بحال شده پرنده کوچکی را در دست بگیرید و ببینید که قلبش چقدر تند می
زند؟ ‌قلب مهسا همان طور می طپید. فکر کردیم شاید می خواهند آزادش کنند،
یا شاید خانواده اش آمده اند دنبالش، شاید وثیقه بگذارند و ببرندش. هیچ
کس نمی دانست که چه سرنوشتی در انتظار است. یکی از دختران همبند که شوخ
طبع و سر خوش بود سعی می کرد که جوک بگوید و بقیه را بخنداند و حال و هوا
را کمی عوض کند. همه اما از بی خبری و انتظار در عذاب بودند. ناگهان صدای
ضجه جگرخراش مهسا بلند شد. صدای فریاد او آنقدر جانسوز بود که همه ما را
در جا میخکوب کرد. همه در سکوت و بهت و ناباوری به هم خیره شدند. رعب و
وحشت بر تن همه مان سایه انداخته بود، دیگر کسی جوک نگفت، دیگر کسی
نخندید، مهسا را دیگر ندیدم...
یادآوری این صحنه ها هنوز هم برای من سهمگین است، هنوز هم نگاه آخر او را
به خاطر دارم، هنوز هم صدایش در گوشم می پیچد،با این حال در نهایت نا
امیدی می نویسم مهسا جان، اگر هستی و این را می خوانی از خودت پیغامی
بده. بگو که هستی، بگو که زنده ای.
حسین پس از اینکه بازجویی!! را تمام کرد مرا به دست دو زندانبان بی صبری
که دم در مراقب بودند سپارد تا آنها هم به من تفهیم اتهام کنند و محاکمه
و حکم، همه را یک جا برگزار کرده باشند. چه بودم برایشان؟‌ غنیمت جنگی؟!
اما کدام جنگ؟‌ واجب القتل؟‌! اما به کدامین جرم؟‌ مفسد فی الارض؟! برای
معلمی؟‌ خس و خاشاک؟!‌ آری، من خسی بودم در چشم تنگ نظر و متعصب و ذهن
متوحش و هرزه ی آنان...


*****

دست در دست هم دهیم به مهر

میهن خویش را کنیم آباد

یار و غمخوار یکدگر باشیم

تا بمانیم خرم و آزاد


شعری ساده و کودکانه، که شاید باید بیشتر بخوانیمش.

یک سال پیش در چنین روزی وارد کلاس درس که شدم بوی گل به استقبالم آمد.
نوگلان کوچکم را دیدم که هر یک شاخه گلی در دست داشتند و لبخندی به لب.
در یک لحظه عالمی را سِیر کردم، آینده ی این ۳۲ غنچه ی زیبا را دیدم که
هر کدام برای خودشان دختر خانمی شده اند و شاهدی یا مادری یا مدیری. در
همه وجودم لبخند شکفت و شادی غنچه کرد. این دومین سالی بود که روز معلم
را به عنوان یک معلم تجربه می کردم، و امسال سومین سال است...امسال اما
کلاسم خالیست، از لبخند و غنچه و شکوفه خبری نیست. از خوابی شیرین
برخاسته ام انگار، گلستان ایرانم را می بینم که از سیاهی، به لجنزاری
مانند است، ابرهای تباهی را می بینم که جلوی نور مهرآمیز خورشید ایرانم
را گرفته اند و به شهود و ادراک و آزادی اجازه عرض اندام نمی دهند... آری
این دیار سخت به آموزگاران نیازمند است، چرا که در نور معرفت است که
لجنزار رنگ می بازد و بهار شکوفه می کند.
بهاره مقامی

۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

صدای پای خونین خرداد:ندائیم سهرابیم

صدای پای خونین خرداد می آید :
شعارهای دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به دیدار اعلام نشده احمدی نژاد از دانشگاه : آزادی عدالت این است شعار ملت -ندائیم ، سهرابیم ما همه یک صدائیم - دانشجو ، کارگر اتحاد اتحاد
صدای پای خرداد می آید. بوی خون و قیام. بوی برخاستن یک ملت. بوی آشفتن خواب دیکتاتوری مذهبی سی و یکساله - صدای پای خرداد، صدای در خون تپیده ندا، سهراب ، اشکان، کیانوش و صدها هزار حماسه آفرین این میهن است. خورشید در آسمان میهنم در آستانه سی خرداد آتش گرفته است
عاطفه اقبال - یازده اردیبهشت برابر با اول ماه می 2010