۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

حمله ماموران بندر نوشهر به باغ گیاه شناسی

اشک می ریزم برای خودم، برای ایران و ایرانی ، برای سرنوشت محتوم و روبه زوال محققان و پژوهشگران این مملکت. برای آینده تاریک علوم و تحقیقات این کشور اشک می ریزم.

دريانيوز: مژگان جمشيدي از علاقمندان و مدافعان محيط زيست در وبلاگش درباره تخريب باغ گياهشناسي نوشهر مطلبي نوشته است. متن اين مطلب دردناك و متاثر كننده اينگونه است:

به مبارکی و میمنت و به دست ماموران گارد مسلح بندر نوشهر، صبح شنبه بیش از ۲۰۰ مامور، مسلحانه به باغ گیاه شناسی نوشهر یورش بردند تا این لکه ننگ علمی، تحقیقاتی را(!) که مانع راهسازی شده بود و گنجینه ای از گیاهان ارزشمند از چهارگوشه دنیا و ایران را درخود جای داده بود، برای همیشه از تارک ایران پاک کنند.

هزاران درود و صد سلام بر جناب وزیر راه و ترابری که برای از میان برداشتن گنجینه های ملی طبیعی این مملکت این روزها پا را از یورش های شبانه به جنگل ها و مراتع کشور با لودرها و بلدوزرها فراتر نهاده و دیگر دست به دامن چماق و باتوم و سلاح شده تا راه بسازد برای یک بندر! برای یک طرح ملی! برای یک پروژه ملی که "طرح توسعه بندر نوشهر" باشد! و برای این "راه" امروز صدها درخت ارزشمند را به زمین افکندند و آن دسته از کارمندان باغ گیاه شناسی را که مانع تخریب شدند مورد ضرب و شتم و فحاشی  قرار دادند.

درود بر فرماندار شجاع و بی باک نوشهر که صبح امروز باغ گیاه شناسی نوشهر را که میراثی ۵۴ ساله بود و اندوخته اش تنوع زیستی این مرز و بوم بود و کارمندانش محققان و پژوهشگران متعهد همین آب وخاک بودند، به میدان جنگ تبدیل کرد و در این میدان فقط مسلسل و آرپیچی کم بود که اگر این هم بود شاید رسانه های خبری جهان از وقوع یک جنگ مشابه یورش بعثی ها به خاک ایران در قلب باغ گیاه شناسی نوشهر خبر می دادند! امروز در باغ گیاه شناسی نوشهر درخت و بوته و درختچه که سهل بود حتی خاک این باغ ملی را هم به توبره کشیدند تا دیگر هیچ پژوهشگر بیکاری وقت گرانبهایش را صرف تحقیقات گیاه شناسی و منابع طبیعی و کشاورزی دراین آب و خاک نکند.

و درود و صد درود و هزاران آفرین بر استاندار مازندران که چنین مدیرانی دارد که محیط زیست را به زیبایی هر چه تمام تر و با قوه زور و سلاح و لودر و بلدوزر و در آن واحد، صاف می کنند و جاده می کشند تا طرح پرطمراق دیگری را پایه گذاری کنند.

براستی ما را چه شده است ؟ وزیر جهاد کشاورزی که متولی اصلی این باغ گیاه شناسی بوده ، نمایندگان همیشه خاموش و خواب مجلس به ویژه نماینده های نوشهر و چالوس و دیگر شهرهای استان مازندران را چه شده است که در روز روشن میراث ۵۴ ساله علمی تحقیقاتی کشور را به یک باره ظرف مدت ۲ ساعت ویران می کنند و یک تف هم بر روی این میراث می اندازند و صدا از صدایشان بلند نمی شود؟ وای بر ما که این روزها چنان بی رحمانه با منابع طبیعی مان رفتار می کنیم که مغول هم چنین کاری نکرد.

آخر چه بر سر وزارتخانه ویران جهاد کشاورزی با این همه ید طولایش آمده که دربرابر چنین هجمه ای چنین سکوت می کند؟ دیگر چه اتفاقی باید در باغ نوشهر می افتاد تا وزیر جهاد کشاورزی که ادعای منابع طبیعی چی بودنش گوش فلک را کر کرده ، لب تر می کرد ؟

واقعا امروز دلم به درد آمد، ازساعت ۷ صبح که برخی از اعضای هیئت علمی باغ گیاه شناسی نوشهر با بغض و اشک و گریه تماس می گرفتند و ضجه میزدند که حاصل یک عمر زحماتشان و حاصل چندین نسل تحقیقات انها و بسیاری از افرادی که درحال حاضر مرحوم شدند، در آن واحد به تلی از خاک مبدل شده، واقعا خودم هم اشکانم سرازیر شد.

اشک می ریزم برای خودم، برای ایران و ایرانی ، برای سرنوشت محتوم و روبه زوال محققان و پژوهشگران این مملکت که بخدا قسم سرنوشت شان از محیط زیست ایران بدتر است.

برای آینده تاریک علوم و تحقیقات این کشور اشک می ریزم .

برای پارک ملی کویر و میانکاله و نایبند و خجیر و سرخه حصار و  بمو و ... اشک نریختم . اما برای باغ گیاه شناسی نوشهر که چنین در روز روشن و در داخل شهر نوشهر مورد هجمه قرار گرفت اشک می ریزم چون نمی توانم باور کنم که چطور دستور چنین هجمه و یورشی سنگین از سوی یک فرماندار و یا یک وزارتخانه آن هم در  داخل یک شهر صادر می شود؟ که چه عایدتان شود ؟ این همه لشگر کشی با سلاح گرم و چماق " برای از میان برداشتن همین ۴ تا درخت بی ارزشی" بود که همواره نقل دهان مدیران وزارت راه و ترابری شده تا طرح های ویرانگرشان را در جلسات دولت توجیه کنند؟

آیا این است رفتار انسانی و متمددانه توسعه ای در قرن ۲۱ ام ؟ این است غایت درک و شعور ما از علم و علوم و طبیعت؟

از خودم خجالت می کشم، از اینکه شهروند کشوری هستم که در آن برای ازمیان برداشتن درخت و باغ  گیاه شناسی اش از خشن ترین روش ها استفاده می کنند بی آنکه حتی یک برگه مجوز قانونی دردست داشته باشند خجالت می کشم.

از خودم و فرزندان این سرزمین خجالت می کشم که چطور علم ، تحقیقات و طبیعت این کشور را قربانی ندانم کاری ها و ضرب و زورهای غیرمنطقی مان کرده ایم.

این خاکی که امروز به توبره کشیده شد و درختانی که در یک باغ تحقیقاتی به زمین افکنده شدند درختان گوشه خیابان گمنامی درنوشهر ،نبودند. درختانی بودند که ۵۴ سال روی انها مطالعه شده بود ، گیاهانی بودند که هر شاخه شان به اندازه همه اون ۲۰۰ نفر مامور مسلح با سلاح و چماقشان، ارزش ریالی و ارزی و زیست محیطی و فرهنگی داشت. هر وجب از این خاک، مجموعه ای از تنوع گونه ها با اندوخته ای غنی از ژنهای مفید بود که اکنون جای خود را به ژنهای غیر مفید و مضر و خانمان برانداز و طبیعت ستیز انسانی داده است.

کسی چه می داند شاید از دل همین باغ، گیاه و یا شیره ای بیرون می امد که می توانست درمانگر سرطان احتمالی فرزندان فرماندار و استاندار و من و تو باشد. اما حالا ... ؟ براستی ارزش طبیعت ، علم و تحقیقات و محقق و پژوهشگر در این کشور چقدر است ؟ بعید می دانم از نگاه کلان و در برنامه ریزی های کلان مملکتی ، محقق و علم و تحقیق و طبیعت ، همه اش روی هم به اندازه یک جاده روستایی و مالرو ارزشگذاری شده باشد.

و این یعنی درد، یعنی ماتم، یعنی اشک و آه و افسوس که مدیرانی داریم با چنین زاویه دید محدود و تنگ. زاویه دیدی که حتی تا جلوی نوک بینی خودشان هم نمی رسد . مدیرانی که روزی 10 هزار بار اصل 50 قانون اساسی را زیر پا له می کنند و یا با چوب و چماق برای مدافعان این اصل مترقی نقشه می کشند.

تاسف آور، درد آوره . اما تاسف آور تر از همه وجود افرادی چون فرماندار نوشهر در بدنه مدیریت کشور است که شهری چون نوشهر و محل تحقیقات پژوهشگران را در یک باغ گیاه شناسی با میدان جنگ و مبارزه عوضی گرفته ، آقای فرماندار ! بتاز که نامت برای همیشه در تاریخ ثبت شد.