۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه

فردوسی شکر است!


منصور امان


مُناظره ادبی آقایان احمدی نژاد و مکارم شیرازی در باره فردوسی می توانست تماشاچی زیادی جلب کند، اگر کارگران نیشکر هفت تپه با اعتصاب خود در بساط سرگرم کننده آنها مار نمی انداختند. 

برای این کارگران، بیشتر از آنکه مُکاشفات ادبی گُماشته آیت الله خامنه ای توجُه برانگیز باشد، نقش وی در بُحران صنعت قند و شکر کشور برجسته است. آنها که خواهان اجرای طرح طبقه بندی مشاغل و از طریق آن افزایش دستمزد هستند، برای تاکید بر این خواست در شش ماه گذشته سه بار دست به اعتصاب زده اند. بهانه ی کارفرما برای گُسیل نیروی ضد شورش به سُراغ کارگران گُرسنه به جای پرداخت عادلانه مُزد آنها، هر بار نداشتن منابع مالی و ناتوانی تولید داخلی از رقابت با شکر وارداتی بوده است. 

دُرُست در همین نُقطه، مجلس شاهنامه خوانی آقایان احمدی نزاد و مکارم شیرازی به موضوعی فرعی بدل گردیده و هم نشینی قبلی آنها که وزن اقتصادی نتایج اش بر اهمیت ادبی – تاریخی آن می چربید، به مرکز نگاه رانده می شود. 

در این پرده، آقای احمدی نژاد دیده می شود که بعد از خُصوصی سازی – برای مثال – کارخانه قند دزفول به نفع آیت الله عُظمی مکارم شیرازی، در حال کاهش تعرفه واردات شکر و بازی با آن به ویژه در فصل تولید است. 

کمی جلوتر، دوباره آقای مکارم را می توان مُشاهده کرد که در حلقه ی آقازاده و بستگان، با جیبهایی انباشته از ارز دولتی مشغول فرمان راندن بر لشگری از واسطه ها و دلالها است که فعالانه مشغول جارو کردن بازار از شکر داخلی و انباشتن آن با محصول ارزان وارداتی هستند. 

بدین ترتیب، مُلای شیرازی و پاسدار سمنانی دست در دست یکدیگر، زیربنای کار، درآمد و زیست هزاران کارگر و کشاورز و خانواده های آنان را کوفتند و به تاریخی سپُردند که اکنون با دو روایت عوامفریبانه در حال دستمالی آن هستند. 

هزار کارگر نی بُر هفت تپه با اعتصاب خود یادآور شده اند که طرفهای این کشمکش ادبی از کُجا می آیند و دلمشغولی آنها در باره تاریخ مردُمانی که در حال غارت شان هستند، تا چه اندازه ساختگی و دستمایه تیز کردن کُدام شمشیر بر گلوی آنها و فرزندانشان است.