۱۳۹۳ تیر ۱۹, پنجشنبه

دلواپسان «داعش» قساوت بي انتها را بنگريد

روزنامه كيهان 29 شهريور 1360
حكم محمدي گيلاني تحت عنوان اسلام ، درمورد مجاهدين :
«كشتن به شديدترين وجه ، حلق آويزكردن به فضاحت بارترين حالت ممكن و دست راست وپاي چپ آنها بريده شود ، اسلام اجازه ميدهد اينها را كه درخيابان تظاهرات مسلحانه ميكنند، دستگير شوند ودركنار ديوار،همان جا آنها را گلوله بزنند. ازنظراصول فقهي لازم نيست به محاكم صالحه بياورند . براي اين كه محارب بودند .... اسلام اجازه نمي دهد كه بدن مجروح اين گونه افراد باغي به بيمارستان برده شود، بلكه بايد تمام كشته شود.


اسلام اجازه ميدهد حتي اگر زيرتعزير “منظورشكنجه است“ آنها جان هم بدهند كسي ضامن نيست كه عين فتواي امام است .... »
روزنامه اطلاعات 11 مهر ماه 1360
هاشمي رفسنجاني : برطبق فرامين الهي 4 حكم براينها (مجاهدين ) لازم الاجرا است .
1- كشته شوند.
2- به داركشيده شوند.
3- دست وپايشان قطع شود .
4- اين ها ازجامعه جدا بشوند .....
اگر آن روز (منظورم اوايل انقلاب است) 200 نفر ازاينها را ميگرفتيم و اعدامشان ميكرديم، امروز اين قدرنميشدند. امروز اگر با قاطعيت درمقابل اين گروهكهاي مسلح منافق وعمال آمريكا و شوروي نايستيم ، سه سال ديگر به جاي 1000 اعدام بايد چندين هزار نفر را اعدام بكنيم ......
(بازهم كردند 33000 نفر را در سال 67)
موسوي تبريزي :
اينها محاكمه شون توي خيابان است . كشتن اين ها واجب است نه جايز..... هركس در برابر نظام وامام عادل مسلمين بايستد ، كشتن او واجب است . اسيرش را بايد كشت و زحميش را بايد زخمي تركرد كه كشته شود ، هركس ازاطاعت امام عادل خارج شود و دربرابر نظام بايستد حكمش اعدام است .
خبرگزاری تسنیم - آیت الله مرتضی مقتدایی ، مدیر حوزه های علمیه کشور با بیان این که آیت الله محمدی گیلانی بر سر ارزش های دینی و اسلامی با کسی شوخی نداشت و حتی دو فرزند خود را به اعدام محکوم کرد، گفت: وی وقتی متوجه شد فرزندانش وابسته و معتقد به سازمان مجاهدین خلق شده و موعظه های خود را برای رهایی آن ها از این دام بی اثر می دید
مانند دیگرمنافقان برخورد و آن ها را اعدام کرد.

اي مسلمان نام غارت پيشه، اي ننگ مسلماني
اي ز بيداد تو بر دل هاي ما داغ پريشاني!
با تو ام اي «غول استثمار»
اي دعايت بر لبان و داغ نيرنگت به پيشاني
عطر دينت کو؟
تهمت دين بسته يي بر خود ز ناداني
خفته يي چون مار بر گنجينه هاي زر
بر لبت آيات جان افروز قرآني
در دلت جاي خدا، خالي ـــ
در سرت انديشه هاي پست شيطاني
اي مسلمان نام غارت پيشه، اي ننگ مسلماني!
صورتک از چهره ي ناپاک خود برگير
از پيام آور سخن بس مکن
شرمت از نام «محمّد» باد
اي مزوّر تو به پيغمبر چه مي ماني؟
خفته يي در سايه سار دين ـــ
ليک با دين مي کني بازي به آساني
اي شرف هايت همه در خواب
وي هوس هايت همه بيدار
اي بسا بيغوله و دهليز، در اين شهر دلگيرست
در دل بيغوله هاي تار ـــ
بالش زنهاي بي فردا ـــ
پاره اي از سنگ.
کودکان، بيمار ـــ
دختران، دلتنگ
اشکشان، خونين ـــ
رويشان، بي رنگ
تا سحر، بي خواب ــــ
با اجل، در جنگ.
لحظه لحظه جانشان بر لب زبي ناني
ليک تو مرد «مسلمان نام»
خفته يي چون کرن ابريشم
در درون پيله هاي تن نواز بستري رنگين
در بلورين خانه يي چون قصر سلطاني
بسترت از گل
تختت از مرمر
پايه هاي تخت نمرودين تو از عاج
عاج آن از استخوان سينه ي مرد بياباني.
لاله ي ياقوت فام چلچراغت مي زند فرياد:
رنگ من از خون چشم بي نوايانست
تخت مرمرگونه ات سر ميکند آواز:
واي از اين تزوير امان از اين مسلماني.
اي مسلمان! جَستن فواره هاي باغ تو با نور رنگارنگ
مظهر آه يتيمانست در شام پريشاني.
اي زراندوز اي مسلمان نام
در دِماغ نيکمردان نيست سوداي زراندوزي
نام دين بر خود چه مي بندي به آساني؟
ارغوان باغ تو در پرده مي گويد:
من نشان از خون سرخ زردرويانم
خون آن بي کس که شد در مسلخ سرمايه قرباني
تار و پود و رنگ فرشت ناله ها دارند:
ما رفيق دستهايي کوچک و پاکيم
سايه يي از رنجهاي دختران خفته در خاکيم
اي مسلمان نام اي ابليس استثمار
تا بخندي صد هزاران چشم را بايد بگرياني؟
تا بماني زنده بايد بي نوايان را بميراني؟
از فتوت راست گو با من ــ
راستي اينست معناي مسلماني؟
راستي اينست معناي مسلماني؟