۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

پیامی از شیراز - از یک شرکت کننده درتظاهرات در شیراز

امروز در خیابانهای شهر ما بچه‌های شهر ما را می‌زدند.
امروز برای عدالت آمده بودیم اما فریاد را در گلویمان بستند.
دیرگاهیست سیاهی در آسمان شهرم رخنه کرده و چوپان گله را رها کرده
آی‌‌ آشنای خوب، سپید، مهربان، اگر به شهر من آمدی، تکه آی‌‌ از آسمان را برایمان بیاور تا بچه‌های شهر من هم تکه آی‌‌ از آبی بی‌ کرانت را داشته باشند.