۱۳۹۱ بهمن ۱۹, پنجشنبه

مراسم بزرگداشت مادر خياباني، مادر بزرگوار سردار شهيد خلق موسي خياباني و ياد بود مجاهد صديق حاج صادقي در اور سور اواز



مراسم بزرگداشت مادر خياباني، مادر بزرگوار سردار شهيد خلق موسي خياباني و ياد بود مجاهد صديق حاج صادقي در اور سور اواز
متن سخنان خانم مريم رجوي:
انا لله و انا اليه الراجعون
خواهران و برادران عزيز و گرامي
با سلام مجدد به همه شما و تشكر از شركتتون در اين مراسم، ما در اينجا گرد هم آمده ايم براي بزرگداشت واداي احترام به خانم طاهرة صفرزاده عزيز  و گرامي ما مادر سردار خياباني كه پس از يك عمر ايستادگي در مقابل فشارهاي دو رژيم، روز جمعه گذشته، چشم از جهان فرو بست.  و همه ما را سوگوار كرد. همه ما چه در اين جا چه در اشرف چه در ليبرتي و در هر كجاي جهان كه همه فرزندان او هستند و به خصوص با توجه به عواطف و احترام عميقي كه هموطنان ما نسبت موسي خياباني داشتند به ويژه هموطنانمون در سراسر ايران، اونها هم الان با ما سوگوار و در غم و اندوه هستند.
فقدان مادر خياباني درست شش روز قبل از سالروز عاشوراي مجاهدين اتفاق افتاده. روز حماسه سرخ فام تاريخ مقاومت ايران. روزي كه تاريخ آزادي ايران، اون رو به عنوان سمبل ايستادگي در سينه خود ثبت كرده.
البته همه روزهاي بزرگ در فرهنگ و تاريخ هر ملتي  سمبل يك تحول سرنوشت ساز است. مثل يك پيروزي يا يك عيد يا  عبور از يك دورهي سخت و تاريك. روز نوزده بهمن هم براي مردم ما روز تسليم ناپذيري است. روزي است كه هر ايراني به آن استناد ميكند كه ملت ايران هرگز تسليم حاكميت آخوندها نشده و بالاترين بها را براي اين ايستادگي پرداخته. آن هم بهايي از بالاترين نقطه رهبري كننده جنبش مقاومت كه اگرچه سنگين و طاقت فرسا بود اما اين جنبش را در قلب اعتمادها و عاطفههاي يك خلق جا داد و براي همه روشن كرد كه راه و رسم اين مقاومت از فرصت طلبي و قدرت طلبي مبرّاست.
دلم ميخواد اين جا قدري راجع به 19بهمن بگم چون فكر مي كنم گره خورده با اونچه كه بر سر مادر قهرمان ما مادر خياباني آمد. 19 بهمن روز عاشوراي مجاهدين ، حماسه بزرگي است كه سراسر ايران را لرزاند اخبار آن در 4 گوشه جهان منعكس شد. و فكر مي كنم كه كسي نباشه كه در اون دوران را به ياد نياره
من شب  در يك پايگاه ديگر  بودم وقتي كه تلويزيون رژيم اخبار را اعلام كرد. و از تلويزيون صحنه ها را ديدم. موسي با رشادت تمام، آرام و مطمئن چون سرداري فاتح، آرميده بود. اشرف كه پيكر مثله شده او  بدست پاسداران، در پتويي پيچيده شده بود و جرات نداشتند اون رو  نشان بدن، از دور اما لاجوردي جلاد مصطفي فرزند يك ساله اشرف و مسعود رو بر بالاي پيكر مادرش آورده بود.  فكر مي كنم كه از همونجا پيام اين خونها همه جا جاري شد. پيام خون سمبل زن انقلابي مجاهد خلق، شهيد اشرف رجوي به همه جا رفت به خصوص در اعماق زندانها و همه زندانيان شوريدند. اين تاريخ مقاومت ايرانه كه بسياري از صفحات اون نانوشته هنوز باقي مانده.  صحنه هايي بود كه فكر مي كنم همه ايران و ايرانيان آزاده را لرزاند. و كسي نبود كه بر عاملان آن لعنت نكند و از آن طرف بر آفرينندگان اين حماسه بزرگ همه درود فرستادند. اگر چه كه خيلي دردناك بود و از عزم و اراده اونها و پايداريشون در برابر دشمن غدار و مقاومت جانانانه در حالي كه همه اونها مي دونستند كه نهايتا در پايگاه مجاهدين چه خواهد شد. بله همه از اين قهرمانيها گفتند و گفتند و گفتند تا امروز.
راستي كه تا اونجا كه به مجاهدين برمي گرده مجاهدين از ابتدا ميدانستند كه وقتي به خميني جلاد ”نه” ميگويند قيمت اون كلان است. قيمت آن همه چيز است. و گذشتن و فداي همه چيز و فداي بهترين چيزها. من فكر مي كنم كه اين منطق را بهتر از همه مسعود ميدانست كه اين مسير قيمت كلاني از او خواهد گرفت، قبل از همه.
فكر مي كنم كه اشرف، موسي، آذر و همه شهدايي كه در اون پايگاه بودند، يا در پايگاههاي مجاهدين در اون روزها، مي دونستند كه  سرنوشت چي هست ولي با اين وجود ايستادند آن هم با عزم و اراده يي پولادين
با سري بلند براي اين كه بتونند تا آخرين لحظه  از عهده مسئوليت و تعهداتشون بربيايند و به خصوص درسي بدهند از يك طرف براي دشمن و از طرف ديگر درسي براي دوستان. كه بياموزند كه چگونه بايد در مقابل دشمن ايستاد و مقاومت كرد و تسليم نشد و به عكس دشمن رو خسته و فرسوده كرد.
بهرحال خوشا به سعادت شهداي 19بهمن و اونهايي كه در ركاب اشرف و موسي به شهادت رسيدند و اون نبرد جانانه يي كه كردند و به عهد خودشون با خدا و خلقشون وفا كردند.
پيام اونها خوار و خفيف دونستن دشمن بود. و از ميدان به در بردنش و به عكس ارزشهاي متعالي و انسان موحد  رو هرچه بالا و بالاتر حفظ كردن و ارتقا دادن.  من فكر مي كنم كه تا آنجا كه پيام آنها بود يعني اين كه مجاهد خلق كه آماده پرداخت همه چيز است. اين رو مردم ايران در 19 بهمن به چشم ديدند به خصوص ديدند كه مجاهدين و در راس آنها مسعود ، رويه جديدي در تاريخ مبارزات خلق ها ، آفريد. فكر مي كنم كه تا اون زمان همه ويژگيهاي بسيار برجسته يي از مسعود به عنوان يك رهبر ، رهبر سياسي، يك رهبر ذيصلاح، هشيار ديده بودند. اينها چيزهاي روشني بود براي همه. رهبري كه محبوب نسل جوان بود چون آرمانها و ارزشهاي اونها رو نمايندگي مي كرد اما فكر مي كنم در روز 19بهمن يعني با حماسه عاشوراي مجاهدين يك وجه جديد از راهبري مسعود براي مردم ايران و حتي براي خود مجاهدين برجسته، عيان و آشكار شد، اون وجه اين بود كه در راس يك سازمان انقلابي، در راس يك جنبش در راس يك مقاومت و در راس يك آلترناتيو، رهبري قرار داره كه قبل از هر چيز آماده است كه از همه چيز خود بگذره  و اين حرف جديدي بود. آري مسعود از همه چيزش گذشت، از اشرف شهيدانش، از سردار سردارانش يعني موسي، از طفل شيرخوارش يعني مصطفي ..... ما در سال 91 هستيم سي و يك سال از حماسه عاشوراي مجاهدين ميگذره. الان گذشتن از همه چيز براي نسلهاي مجاهدين براي همه خواهران و برادرانمان يك رويه بسيار بسيار مقدماتي لازم و ضروري شده به طوري كه الان من به جرئت مي تونم بگم هر يك از اونها آموزگار اين منش هستند. ولي روزگاري بود كه اين رويه ها اصلا وجود نداشت. اين رويه ها خلق شد.  با پيشتازي با معلمي، با رهبري كه قبل از همه هم از خودش شروع كرد.
من فكر مي كنم كه چنين تحولي خيلي دردناك بود اما رنجهاشو زنان، مردان و مادران و پدراني تحمل كردند كه در كانون اين رويارويي بودند و مادر بزرگوار خياباني مادر موسي، خانم صفرزاده يكي از مهمترين آنها بود. چرا كه مادر موسي بود و چنان كه سراسر عمرش هم نشان داد به روشني واقف بود كه چه تعهدي بر دوشش داره و جامعه و تاريخ مجاهدين چه انتظاري از او دارند. و الحق كه اون رو به خوبي برآورده كرد. شما مي دانيد كه در حاكميت ديكتاتوري شاه، در آن سالهايي كه موسي در زندان بود، اين مادر دلير در شبهاي احيا در ماه رمضان بي پروا براي آزادي زندانيان سياسي دعا ميكرد و دعا ميكرد كه خدايا دشمنان آنها را سرنگون كن.
اين دعايي بود كه او هر سال در ماه رمضان با صداي بلند تكرار ميكرد و براي مردمي كه به جلسات ميآمدند، به خصوص از جواناني كه به خاطر مردم  در زندانهاي شاه بودند،  صحبت ميكرد.
در تبريز از همان سال 59 فشار و آزار و حمله و هجوم نسبت به اين خانواده را شروع كرد و چيزي كم نگذاشت.
بعد از 19 بهمن رژيم يك باره خودش را در مقابل اين عواطف انبوه مردم ايران در حماسه 19بهمن و نسبت به به شهادت اشرف و موسي و يارانشان ديد. بنابراين براي انتقام گرفتن به خانه سردار خياباني حمله كرد. اين روشش بود كه هر جا كه احساس خطر مي كرد، پيشاپيش حمله مي كرد.  در آن حمله مي گويند تمام خانه اونها را تاراج كرد و  و همه جا را به هم ريخت و هر چه را كه نتوانست ببرد، تخريب كرد.
اين حادثه فقط يكي از انواع ابتلائاتي بود كه در واقع بر سر خانواده خياباني آوردند.
يك بار هم مي گويند دختر قهرمانش مجاهد شهيد مهين خياباني به او زنگ زده بود و گفته بود در يكي از پايگاهها تحت محاصره قرار گرفتند و مجاهد شهيد مهين خياباني از همان پايگاه زنگ مي زنه و به مادرش خبر مي ده كه ما به زودي شهيد مي شيم چون در محاصره ايم و به زودي شهيد مي شيم مي شه حدس زد كه دختري كه به مادرش بهش زنگ مي زنه و ميگه در واقع كشتار به وسيله پاسدارهاي خميني چه حالي پيدا مي كنه اما ميگويند اين قدر خودش را كنترل كرد كه كسي متوجه نشد كه چي گذشته و حتي يك شكايت و آه و اندوه و اسف از اين مادر نديدند. ميگويند روحيه او بسيار بسيار قدرتمند بود طوري كه ميگويند كه ساير خواهرانش شك مي كردند خواهران موسي كه آيا اصلا اين مادر خبر داره از اين شهادتها.
اجازه بدهيد اين جا يك نامه يي از مادر موسي هست بلافاصله بعد از شهادت موسي اين رو به مسعود نوشته اجازه بدهيد كه اين رو در اين جا براي شما بخوانم. اين دستخط خود مادر اون مي دونيد كه حتي اجازه پيدا نكرد كه به عزاي فرزندان شهيدش بنشينه. وقتي كه ميگويند بعد از عاشوراي مجاهدين پاسداران به خونه اش مي ريزند از اونها مي پرسه با موساي من چه كرديد؟ اونها هم خيلي صريح بهش مي گويند او را كشتيم و به چاه انداختيم. و مي تونيد باز تصور كنيد كه يك مادر وقتي چنين جوابي مي شنوه چه وضعيتي داره يك روز خودش مي گويند با بغض تعريف مي كرد كه چه جور اين جانيها عروس من يعني آذر رو و دخترش يعني مهين رو به شهادت رسوندند. اين نامه يي هست كه بعد از شهادت موسي براي مسعود فرستاده
خدمت فرزند بزرگوارم تقديم مي كنم.
فرزند عزيزم
اميدوارم سلام گرم و صميمانهام را بپذيريد.
نامهيي كه براي ما نوشته بوديد، رسيد. از لطف و محبت شما بينهايت سپاسگزارم.
از اين كه با تمام گرفتاريها و رنجها ما را هنوز در خاطر داريد، بسيار بسيار متشكرم و از خداي متعال ميخواهم كه سايه شما را از سر بچهها كم و كوتاه نفرمايد. و شما را هميشه براي ما حفظ كند.
ما هم به نوبه خود كم و بيش از دردهاي دروني شما آگاهيم و ميشود گفت كه سهم شما در اين شدائد از همه بيشتر است. بالاخره اجر و پاداش نيكي با خداست.
ما همه اين دردها و رنجها و جدايي از عزيزمان را فقط به خاطر رضاي  خدا پذيرفته و تا پيروزي نهايي صبر خواهيم كرد. تا نوبت فتح و ظفر برسد.
فرزند گرامي
در پايان نامه بيش از اين وقت شما را نميگيرم و شما را به خداي بزرگ ميسپارم.
موفقيت روزافزون شما را در اين سال نو از درگاه خدا مسألت دارم.
من فكر مي كنم كه مادراني كه عليرغم اين بلاها يا بهتره بگيم عليرغم اين ابتلائات سخت و بغرنج، پايدار و استوارند، قبل از هر چيز حامل پيام جدي هستند براي كل جامعه يعني هم براي زنان هم براي مردان و هم براي همه نسلها و آن اين است كه دوران ضعيفگي و ضعيف بودن در مقابل دشمن غدار سر آمده هر كس به سهم خودش مي تونه بايسته، مقاومت كنه، پايداري كنه، كوتاه نياد، سرخم نكنه، كمر خم نكنه و بعكس دشمن رو وادار كنه هم خم بشه و هم عقب نشيني كنه. من فكر مي كنم كه ما مي توانيم بفهميم كه در اين سي و چند سال چقدر اذيت و آزار بر اين مادر و بر خانواده هاي ما رفته. اما اين رروحيه و اين حمايت بي دريغ، آن هم تا آخرين لحظه و تا آخرين روزها خودش بهترين بينه و آيت پيروزي خلق قهرمان ايران است
سلام بر مادر مجاهد طاهره صفر زاده و سلام بر فرزندان او موسي، آذر، محمد علي، محمد حسن ، مهين و تقي كه فديه راه خدا و خلق و فديه راه آزادي ايران شدند. يك بار ديگه به مردم تبريز به همه خواهران و برادران و به ويژه به خواهران عزيزم لعيا و مينا تسليت مي گويم و البته قبل از همه اونها به شما عزيز به شما مادران بزرگواري كه اين جا هستيد و به همه شما دوستان و رفقا. اگرچه كه هرچه در باره حماسه 19بهمن رشادتها شجاعتها و حماسه اشرف و موسي بگيم كم گفته ايم اما اجازه بديد من در همين جا بپردازم به ياد مجاهد وارسته و مجاهد صديق يكي از مجاهدان بسيار بسيار ويژه در ليبرتي يعني برادر مجاهد غلامحسين صادقي كه در زندان ليبرتي تا آخرين لحظه و تا آخرين نفس مبارزه كرد و از ميان يارانش پركشيد. ياد او با اون همه صفا و صميميتش باقيه. من در مورد او گفتم بازم دلم مي خواد تكرار كنم: يك شخصيت سرزنده، بغايت انقلابي، مايه گذار، خون گرم و در عين حال بي ادعا و بيتكلف كه از هواداري مجاهدين در زمان شاه و همرزمي با مجاهداني مثل محمد مصباح، عطا حاج محموديان و احمد جواهريان با اينها شروع كرد تا اين سه دهه در دوران سياه خميني با همان روحيه و با همان عزم جزم در حال مجاهدت بود. به خصوص در ده ساله گذشته، در اين ده ساله پايداري اشرف و در اين دورة به ويژه يك ساله جابهجايي مجاهدين از اشرف به زندان ليبرتي با تمام سختيها و ناملايماتي كه اونها داشتند در مورد او شنيديد كه بيماري داشت بيماري به ويژه قلبي  با تشديد بيماريهايش به خصوص در ليبرتي هيچي از فعاليت و تلاشش كم نكرده بود مثل ساير خواهران و برادرانش در ليبرتي به خصوص كه شرايط اونجا خيلي سخت بود به خصوص براي افرادي كه بيماري داشتند،  اما هيچ شكايتي نداشت و در هر ابتلايي خدا را شكر مي كرد. واقعيت اينه كه مجاهديني چون حاج صادقي انتخاب كردند ابتلائات، سختيها و هر چيزي از جنس مبارزه كه سر راهشون قرار مي گيره.
امروز جان مايه مقاومت در كل جامعه ايران آبياري شده با خون مجاهداني چون غلامحسين صادقي، حاج صادقي، و من فكر مي كنم درس و پيام هدايت كننده يي براي نسل جوان و رزمنده يي كه در مقابل رژيم آخوندها ايستاده داره. از سالها پيش مسعود به همه ما آموزش داده است كه وقتي چاه باطل عميق است، ستيغ قله حق بايد خيلي بلند باشد. و اين جوهر استقامت مجاهدين در اشرف و ليبرتي هم الان است. اين صديقين، اين شهيدان و پايداري كنندگان، كما اين كه مادراني مثل مادر خياباني يا زندانيان دليري كه الان در زندانها مقاومت ميكنند يا اشرفنشانهايي كه در داخل ايران در حال پيشبرد اين مقاومت هستند دست اندركار حل همين تضاد تاريخي هستند.
به همه آنها درود ميفرستيم.
و  يك بار ديگر به خانواده صادقي به خصوص به برادر مجاهدمان محمد صادقي كه الان در ليبرتي هست و هم چنين  به مردم كاشان تسليت ميگويم.