۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

به مناسبت شصتمین سالروز تولد هبت اله معینی(همایون)

خاطره معینی

آخرین هدیه تولد

به مناسبت شصتمین سالروز تولد هبت اله معینی(همایون)

انگار یک جورای می دونستم که این آخرین دیدارمه، دلم می خواست بهش بگم که دوستش دارم و نگرانش هستم و تمام عشقم رو توی اون هدیه براش می فرستم. بعدا فهمیدم که هدیه ام رو دیده و چقدر خوشحال بودم، اون آخرین هدیه تولدش بود چون قبل از تولدش در دهم شهریور بهمراه هزاران هزار ستاره سرخ میهنمان به خاک افتاد. سالهای بعد برای تولدش یک بغل گل می بردم گلزار خاوران بعد می نشستم همون نقطه ای که مادرم زمین رو چنگ زده بود و شلواری کرم رنگ شبیه شلوار هبت رو از زیر خاک بیرون آورده بود و همیشه می گفت اینجاست من می دونم که اینجاست، ما هم انگار باور کرده بودیم که واقعا هبت اونجاست یا اینکه دیگه از دور گشتن خسته شده بودیم، اونجا که می نشستم احساس می کردم که حالا بهش نزدیکترم و باهاش حرف می زدم. امروز هجدهم شهریوره ، تولد شصت سالگیش رو با شمعی، شاخه گل سرخی و یاد عزیز و گرامیش جشن می گیرم. دیگر حتی راه خاوران را هم بر ما بسته اند