۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

حرف آخر: یا مرگ یا غنی سازی - فیروز نجومی


سفر ناگهانی بوکیوا امانو، رئیس آژانس اتمی سازمان بین الملل به تهران و توافق در امضای برنامه ی بازرسی مجدد پار چین، پیش از مذاکرات بغداد در آغاز ماه خرداد را اکثر تحلیل گران و ناظران تعامل حکومت اسلامی با غرب، آغازین گام عقب نشینی حکومت آیت الله ها در برابر قدرتهای جهانی خوانده اند. واقعه ای که بسیاری از دیر باز آنرا پیش بینی کرده بودند. مخالفان نظام و دگر اندیشان بارها به این واقعیت تلخ نیز اشاره کرده اند و هنوز هم  که آن روز دیر یا زود فرا میرسد که حضرت ولایت، جلوه ی الله، باید جام زهر را سر بکشد و شکست شرم آور را یک بار دیگر، پیروزی شگفت انگیز بخواند، مثل فتح قدس از راه کربلا.

اما براستی چیست که سبب شده است، رژیم دین، رژیم جهاد و شهادت از سر صلح و آشتی در آید و به استقبال مذاکرات بشتابد؟ آیا این چرخش از کین خواهی و دشمنی به مسالمت و همزیستی، چرخشی ست واقعی ؟  و یا تکرار میمون رقصانی ها در مذاکرات گذشته است و بار دیگر با برگ بازنده "مدیریت جهانی " بر سر میز مذاکره خواهند نشست؟ بعضا برآنند که حکومت اسلامی در پی بدست آوردن زمان است. مذاکره با بیرون غنی سازی در درون. برخی دیگر بر آنند که تحریمات اقتصادی گزنده تر شده اند و نظام را سخت زخمین ساخته است. گرانی و بیکاری بیداد میکند. کمر تنومند ترین ها را هم شکسته است. فقر و گرسنگی قوس صعودی برداشته است. ارزش پول ملی، سقوط نموده است. گردش نیروهای تولید کاهش  و تعدیل یافته است. داد  و ستد بانکی و تجارتی با مشکلات بسیاری دست به گریبان است. در چنین شرایطی گله و شکایت بلند تر بگوش میرسد. بنابراین، طبیعی ست که رژیم بفکر برون رفت از شرایطی افتد بسی خطر بر انگیز. حال باید بار دیگر به مذاکره با دشمنانی بر سر یک میز بنشیند که بر ساخته ی درایت و تدبیر و عقل و خرد ولایت فقیه، جلوه الله است.

از همان آغاز آیت الله ها و حجت الاسلام، علما و فقهای انقلابی برهبری امام خمینی، شکوه و عظمت اسلام، کیشی که ایرانیان قدیم "اهریمنی " میخواندند، در ستیز و خصومت با غرب به رهبری آمریکا یافتند، سیاستی پر سود و کاری، سیاستی که در تحکیم استبداد مضاعف دین و قدرت، نقش اساسی و موفقیت آمیزی در تمرکز قدرت مطلق در دست ولایت فقیه بازی کرده است. مجازات "محاربه با خدا " و مفسد فی الارض " نه جایی برای مخالف گذارده است و نه دگر اندیش. یعنی که بر دوش جنگ و خونخواهی، تشنج و بحران در تعامل با غرب، بوده است که نظام ولایت و یا نظام فرمانروایی و فرمانبری بر اساس شمشیر و شریعت،  بنیاد گذارده شده است. سیاست ستیزه جویی و کین خواهی نزدیک به چهار دهه است که ادامه یافته است. نزدیک به چهار دهه است که هنوز در جماعت های جمعه در سراسر کشور شعار "مرگ بر آمریکا " مرگ بر اسرائیل و انگلیس مکرر بگوش میرسد. بقای رژیم دین به شعار مرگ... وابسته شده است. بعضا، فراموش میکنند که دستگاه حاکم بر ایران، اساسا یک دستگاه اسلامی است، دستگاهی که "بیت " و منبر و خطبه در آن نقش مهمی  را بازی میکند.

اینکه، رژیم دین با سرعت بی سابقه ای با رئیس آژانس اتمی به توافق رسید، خوشبینی هایی را نیز دامن زد و رنگ آبی آسمان از زیر ابرهای شوم جنگ، نمایان گردید. اما طولی نکشید که به جهانیان ثابت شد که حکومت اسلامی، حکومتی که تحت اراده ی یک فرد که خود را از تبار امامان، یعنی کسانی که معصوم اند و فرا زمینی، سر صلح و آشتی ندارد، حد اقل در کوتاه مدت. همچنانکه مذاکرات ترکیه به مذاکرات بغداد کشید. مذاکرات بغداد نیز به مسکو در ماه آینده موکول گردید. مذاکرات هسته ای بین جمهوری اسلامی و شش قدرت جهانی، توجه بخش ناچیزی از این جوامع را بخود مشغول میدارد. حال آنکه تحریمات اقتصادی زندگی روزمره یک ملت را دچار اختلال ساخته و عمیقا تحت تاثیر خود قرار داده است. نه تنها به لحاظ مادی و تامین معاش روزانه بلکه از جنبه ی روانی، تشویش و نگرانی جمعی، اضطراب و دل شوره برای فردایی نا معلوم، فردایی غیر قابل پیش بینی. ناظران شرایطی بس تاریک و سیاهی را در افق جامعه ایران می بینند، روزی که فقر و گرسنگی فراگیر میشود. اما واقعیت آنست که ولایت شکوه و عظمت اسلام را هنوز در ستیز و خصومت با غرب می بیند. ترک ستیز و خصومت و طرح صلح و دوستی با غرب، دامن پاک دین اسلام را که مظهر آن نظام ولایت است آلوده میکند.

اما، تعجب از چیست؟ چه انتظار می توان داشت از ملتی بزرگ، متنوع و متثکر، رنگ وا رنگ و گوناگون که نه میتواند برای خود بر گزیند و نه توانا است که زبان خود بکار گیرد و از جانب خود سخن بگوید؟ ولی فقیه خود را زبان ملت میداند و حق سخن گفتن را منحصر بخود. او خود را نماد "وحدت کلمه " میپندارد. مسلم است تحت نظام ولایت وقتی حق گفتن داری که به تایید و تصدیق، بگویی. پس باید خاموش بمانی اگر بخواهی «نه» بر زبان آری. آیا تا کنون کسی شنیده است که به غنی سازی هسته ای نه بگوید؟ در میان یک ملت 70 میلیونی، تنها یکنفر است که در باره غنی سازی سخن بگوید. حرف آخر را فقط او ست که میزند. اما ولی فقیه بار سنگین هزینه چنین خصومت و ستیز میان تهی را خود پرداخت نمیکند. درد و رنج مردم ولایت دل فقیه را نرم نمیسازد. او به استقبال تحریمات شتافته است تا ملت را به ریاضت کشی عادت نمایند، تا بتوانند حقایق اسلام را هرچه بیشتر در درون خود فرو برند و براه مستقیم، راه تسلیم و اطاعت و بندگی و عبودیت. 

حال اگر بخواهیم شرایط حاکم بر چنین جامعه ای، جامعه ای که در آن یک سخن گو بیشتر وجود ندارد، مورد فهم قرار دهیم،  قبل از هر چیز باید بدانیم بپرسیم که چیست که ولی فقیه میخواهد؟ او ملت را بکجا میخواهد ببرد؟ چه نوع جامعه ای را در پیش نظر دارد؟ آیا هرگز میتوان به شناخت ولی فقیه پرداخت بدون در نظر گرفتن ارزشهایی که بدان باور دار، ارزشهای دریافتی و یا آموختنی، ارزشهایی که هم اکنون در او تبلور یافته اند؟ عقل و خرد محاسبه گر، عقل و خرد بشری، خرد و ناچیز است در برابر عقل و خرد الله، از منظر ولایت فقیه، همانطور که در کتاب قرآن آمده است. او نه از دیدگاه فیلسوفان و نه از دیدگاه سیاست ورز ان و رهبران سیاسی به جهان مینگرد، بلکه او از جایگاه پیامبران سخن میگوید، بویژه آنکه خاتمه بخشید بر پیامبری، پیامبری که نقطه ی پایان را بر هستی نهاده است. آنچه مسئله بر انگیز است آن است که او ره رو پیامبری است که در تمدن غرب از حرمت چندانی بر خور دار نبوده است.

این بدان معناست، کینه ی دیرینه از غرب را نمیتوان در شیوه ی تعامل حضرت ولایت با غرب بویژه با آمریکا، بدون تاثیر دانست. ولی فقیه به تبعیت از امام خمینی، ولی فقیه اول، غرب را استعمار گر و غارتگر میداند و منشا همه ی سیه روزی و تیره بختی ها، انحراف و انحطاط و تباهی، بد حجابی و فحشا، بی بند و باری و "اباحه گری."  او نیز خواری و حقارت ملی را نتیجه ی سلطه ی غرب از طریق عوامل داخلی، می پندارد. امام خمینی خود بر آن تصور بود که ما ایرانیان در تحت سلطه ی غرب حیوان شده بودیم. بدین لحاظ، خطاب به ملت فریاد بر آورد که "ما شما را انسان میکنیم." از این روی میتوان خامنه ای را پیرو و تابع راه امام دانست. از دورانی که خامنه ای، خداوند شد، فرمانروای مطلق گردید، هرگز از در صلح و آشتی با غرب به خصوص با آمریکا در نیامده است. با دلار آمریکائی صنعت و تکنولوژی خریداری میکند که مردم خود را ساکت و خاموش، فرمانبر و فرمانبردار نماید، آنگاه چنگ به چهره ی آمریکا میاندازد. مضاف بر این حضرت ولایت از آموزگار بزرگ خود پیامبر اسلام است که فن قدرتمداری را آموخته است. همچنانکه محمد بر سر اصل یکتایی به هیچگونه مصالحه با بت پرستان سران قریش به مصالحه و مذاکره ای تن نداد- البته بجز زمانیکه آیه های شیطانی بر او وارد میشود- حضرت ولایت نیز پیامبرانه میاندیشد و گفته است و میگوید یا مرگ و یا غنی سازی چنانکه گویی درمان درد فقر و عقب ماندگی، گرانی و بیکاری و حقارت و خواری ملی ست. آنچه فقیه به آن میاندیشد، نه نفع ملت است، نه رفاه و سعادت و نه انسان و آزادی. جامعه ی ایده ال او جامعه ی است حوزه وی که مدیریت میشود بوسیله ی علما و فقها، جامعه متشکل از مجتهدین و مقلدین. یکی دانا و همه چیز دان دیگری کودک و نا دان.

اگر چنین کینه جو و کین خواه است، رهبر معظم، خداوند خامنه ای، این سوال  را مطرح میکند که پس چگونه است که حال تن به مذاکره میدهد و بسته میگیرد و بسته عرضه میکند؟ از نقطه نظر ولایت سلطه ستیزی، رفتاری ست نهادین در امامت. او خود را از تبار امام حسین میداند. همچون او خود را در دنیایی میبیند که خلیفه ی وقت، یزید خونخوار بر آن سلطه افکنده است. نظام ولایت انتظار دارد که رویا رویی با غرب در بغداد، به جهانیان نشان خواهد داد که کیست مظلوم و معصوم. که تنها گناه بزرگ جمهوری اسلامی  آنست که در مقابل قدرتهای بزرگی ایستادگی نموده است، بر کسب حق خود، حق غنی سازی هسته ای اصرار نموده و به خواستهای ظالمانه آنان تن نداده است، داستانی که براحتی ما را به یاد امام حسین میاندازد که در برابر خلیفه یزید مقاومت نموده و تا آخرین قطره خون خود کشت تا سر انجام کشته شد، شهید ی که کشتار او هر سال تکرار میشود، و چه اشکها که بر زخمهایی که به بدن مبارکش وارد شده بوده است که نمی ریزند. ظاهرا چیز دیگری نمیتوان از معصوم پرستان انتظار داشت. یعنی که خود را معصوم و بی گناه میدانند و دارای اهدافی صلح آمیز و بشر دوستانه، حال آنکه قدرت های استعمار گر غرب، نه دزدان درونی، دزدان ثروت هنگفت مردم ایران، قصدی جز سلطه جویی و غارت و چپاول ندارد. آری ولی فقیه با استعمار گران کنار نمیآید که خود و همقطاران ش مردم را به استعمار بکشند.

این بدان معنا ست که ستیز و خصومت، نه دوستی و مصالحه، بر تابنده ی بینشی است اسلامی. جنگ  با کفار امر و اراده ی الله است نه اراده انسان. حکومت اسلام از اراده ی الله تبعیت میکند نه اراده انسان. ولی فقیه دشمنی با غرب و آمریکا را تاکنون همچون ابزار مفید و کار آمدی برای پادگانی و یا بهتر است بگوییم شریعتی ساختن جامعه، بکار گرفته است. غرب و آمریکا گاو شیر ده حضرت ولایت است. در پستان های گنده شان هنوز شیر برای دوشیدن دارد. بار ها شنیده ایم که قطعنامه های شورای امنیت کاغذ پاره ای بیش نیستند. صدور قطعنامه مساوی است با پیشروی، خود کفایی در عرصه های علم و  صنعت و تکنولوژی پیشرفته. که به جهانیان نشان خواهیم داد که اسلام، دین کامل، چه میوه ای بر شاخسار های بشریت مینشاند. امروز حتی اصلاح طلبی از جنس  حجت الاسلام خاتمی هم در خطر است اگر زبان و قلم و اندیشه ی خود را نپاید. واضح است که به حلقه "فتنه ،" بر ساخته توطئه ی غرب به رهبر ی آمریکا میپیوندد. با فتنه گر که نمیتوان عهد صلح و آشتی بست. آری، رژیم دین خود را به نقطه ای رسانده است که باز گشتی در آن نیست، مگر آنکه آماده شود که جام زهر را بنوشد و در حالیکه زنده است به شهادت برسد، به شیوه ی امامی که او جانشین ش شده است. تا فرا رسیدن آن زمان یا مرگ یا غنی سازی.

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org