۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

میراثِ خدا و پرچمِ خرچنگ - (از ترانه های م.سحر)

کشتارگاه
از بام و سرای ما به ما تاختهاند
شمشیر خدا به روی ما آختهاند
اندام ، بُریده و  سر انداختهاند
کُشتار گهی به مسجدی ساختهاند !
                           
تأیید
گـُرگند و اجازت از شبان میگیرند
وز اهلِ جهان به جهد، جان میگیرند
تُهمت به خدای آسمان میبندند
تأیید ز چاه ِ جمکران میگیرند !

فرار از خدا
شبرو را تاجِ  شهریاری دادند
رهزن را حکمِ راهداری دادند
دامانِ خدا به خون خلق آغُشتند
ما را زخدای ما فراری دادند !
                   
دینداری
در بستر غم، خِشت به بالین داریم
زهرابه  به کوزهء سفالین  داریم
از جهل و فریب، حَبّ ِ تسکین داریم
درظلمِ مقدسیم چون : دین داریم !

دشمن
ای ایرانی که جهل، تسکینت بود
سی قرن خُرافه، رسم و آئینت بود
در زنجیری، از آنکه در خانهء خود
غافل بودی که دشمنت، دینت بود
                   
رهایی
ای ایرانی، دردِ تو را درمان نیست
پنهان چه کنی؟ که ازخدا پنهان نیست !
کشور زغریبه میتوان باز رهاند؛
اما ز توحش خودی آسان نیست !

میراث خدا
میراثِ خدا  به خودپرستی  دادیم
تا هستی ی خود به باد ِ پَستی دادیم
در بندگی ی گذشتهای خاک شده
آیندهء خویش را دودستی دادیم !
       
تقلید
تقلید زکافی و کُلینی کردیم
سر در سر ِ آن شور ِحسینی کردیم
چون هیزم خشگ، هستی ِ ایران را
در آتش دوزخِ خمینی کردیم !
                           
پرچم خرچنگ
تا دینِ عرب به کشورِ جم داریم
از داشتنیهای جهان غم داریم
بر زخمِ دل، از خُرافه مرهم داریم
شادیم که خرچنگ به پرچم داریم

آتش سیاست
آنان که ز دین، مُهر ریاست طلبند
قصابی ی انسان به قداست طلبند
زنهار که خیلِ  پای تا سر شکمان
بریانی از آتشِ سیاست طلبند 

واهشتن
ما هستیِ خود به اهلِ دین  واهِشتیم 
وجدان  به دیارِ  جهل ،  تنها هِشتیم
با آنکه خِرَد گفت : مَهِل ! ما هِشتیم
زین گونه  به اعماقِ لجن  پا هِشتیم

رسوایی دین
گر ظلم، چنین ز حد برون خواهد شد
تابوتِ خدا غرقه به خون خواهد شد !
ای دل زچه ترسی که شود رسوا دین؟
رسواتر ازین که هست، چون خواهد شد؟

بیدادی دین
زینسان که عدوی مردم هشیار است،
خِشتش به کف اندر از پی دیوار است؛
انسان را قید  و  بند را معمار است؛
با دین نه، به بیدادی دینم کار است !

ارشاد
سید حسین نصر در مصاحبه ای گفت : «حسینیه ارشاد ساختهء ساواک بود.»
در صورتی که قول این اسلام گرا ی متعصبِ  «فیزیکدان» درباری  راست باشد ،
رباعی  زیر را اظهار تأسف دیگری برای نسل فریب خوردهء ما به حساب آورید :
   
دعوت  به حسینیهء ارشاد  شدیم
رفتیم  و به ارشادی ی خود شاد شدیم
دردا که  در اشتیاقِ  ارشادی ی خویش
بازیچهء  مرُشدانِ  شیّاد  شدیم  !