اگردر”بنياد انواع“داروين برتكامل جانداران تكيه شده بود,وفرضيه هاي لامارك
رنگ باخته وازچشم بسياري افتاده بود,امروزه روز به راي العين هردوفرضيه بين ايرانيان
خارج ازكشورمصداق پيداكرده اند.حلقه مفقوده-
داروين درسيماي لاشخوران ودلاكهايي ظاهرمي شود كه ثروت كشور را چاپيده
بودند وامروزهركدام درگوشه اي ازدنيا,بي خيال از وطن وآنچه درآن مي گذرد,ميمون وار زندگي ميكنند ولي
ظاهرآدمي دارند.مثال زنده :كافيست كه كتاب”يلوپيج ايرانيان“منتشرشده درلس آنجلس
راورق بزنيد,همه چيزدرآن پيداميشود,ازسلماني زنانه گرفته تا محصولات”يك يك“ وتشكيلات”گل
آرايي“براي جشنهاوعروسي هاوتجارتخانه هايي كه به كارقبلي خودادامه ميدهندوصرافاني
كه ارز ميخرندو ارز ميفروشندو....اما درنگاه عمده,مشروط شدن ايرانيان خارج
ازكشوراست كه اعتبارزيادي به”لاماركيسم”ميبخشد.هزاران هزارنفراززيرتسلط رژيم
جمهوري اسلامي فراركرده اند و باعنوان پناهنده سياسي؟؟ همه جاي دنيا پراكنده اند.اما
اين” پناهنده هاي سياسي“همگون نيستندو از زمين تا آسمان باهم فرق ميكنند,عده زيادي
جاخوش كرده اندوازاين كه تمام امكانات زندگي قبلي دردستشان است وحتي امكانات
بيشترلهوولعب وسير و سياحت,بسيارراضي هستند.عده اي ديگركه به اجباربه بيرون پرتاب
شده اند,تمام مدت نفس نفس مي زنندوتلاش مي كنندكه ازپا نيفتند,ودرحفظ سلامت انديشه
خود بكوشند و هركس به نوعي,خودرابراي ساختن ايران ويران شده سرپا نگهدارد.
فرق است ميان آنكه يارش دربر با
آنكه دوچشم انتظارش بردر.
نكته اين جاست كه افرادگروه اول خودرابه خاطراستفاده ازامكانات پناهندگي
سياسي,همترازدسته دوم قرارميدهند,درحالي كه درگذشته نه فعاليت سياسي ونه سابقه
سياسي داشته اند,ودر”جمهوري اسلامي“ نيزنه تنهاهيچ خطري آنها راتهديدنمي كرده
است,بلكه شايدازامكانات بيشتري هم برخوردارمي شدند,چون درحكومت”لومپن ها”خيلي راحت
مي توانستند جابيفتندو پا سفت كنند و به
زالووارخويش ادامه دهند,اگرباهزاردوزوكلك ازكشورخارج شده اند,گرفتاراين توهم بوده
اند و خيال مي كرده اندكه واقعه اي كه باعنوان انقلاب اتفاق افتاده,دار و ندار و امكان
چپاولگري راازآنهاخواهدگرفت.اين خوشگذرانان خشك مغز,زودترازهمه باانباني انباشته
ازدارايي,خويش و بيگانه راچاپيده پابه فرارگذاشته اند.مهمتراينكه فرهنگ گنديده
طبقه خودرادرگستره بسياري جاهاپهن كرده اندوباهمان تفرعن به زندگي قبلي خويش ادامه مي دهند.عروسيهاي
مجلل راه مي اندازند,مجالس عيش و عشرتشان برقراراست,مرتكب تمام كثافتكاريها و بندوبستها
وداد و ستدهايي مي شوندكه درزمان حكومت شاه مي شدند.اينهاابتداسعي ميكننداجازه
اقامت بگيرند,ولي وقتي به بن بست برمي خورند,پناهنده سياسي ميشوند.حسابگري
وتيزهوشي ودلال صفتي اين جماعت اندازه ندارد.بي هويتي,بي انطباقي وپايمال كردن
حقوق ديگران رابه دنبال ميكشند.ميخواهند هم ازآخوربخورند هم ازتوبره,ودراين دوامر هميشه
موفقند.از”امكانات پناهندگي سياسي” حتما بايداستفاده كرد,ازحقوق بيكاري
بايداستفاده كرد,حتما بايدبيمه داشت,باكمك دولت بايد مسكن خوب بدست آورد و بسياري
ازامكانات ديگر.تمام راه وچاههاراهم بلدند.هركدام پرونده عظيمي درخانه
دارندانباشته ازكاغذهاي اداري,وحافظه شان انباشته است ازتمام پيچ وخم هاي درهم
وراه فرارازگرفتاريهاي”بوروكراسي”.
ايجادرابطه وبدوبستان بين اين جماعت وماموران اداري بسيارآسان است.وكلاي
مزدبگير و مزدنگير رابه اسم ورسم خوب ميشناسند,وبازبان بي زباني وتته پته
كارخودراراه مي اندازند.گره گشاي مشكلاتشان پررويي است.هيچ وقت دچارتكدرخاطرنمي شوند.درمقابل
هرنوع توهين واهانتي لبخندبرلب دارندوكمرخم ميكنند.
وقتي مشكلاتشان حل شد,شانه بالامي اندازند و دركافه اي مينشينند,لم
ميدهندولب ترميكنند.اين شناگران قابل تمام سوراخ سمبه ها,كافه هاوكاباره
هاوعشرتكده هاي شهرمسكوني خودراخوب ميشناسند.هيچ سگ گرسنه اي آنچنان دنبال استخوان
پوسيده اي نمي دود كه اين جماعت دنبال لا شه گنديده لذت بهره گيري مداوم ازنعمات
موجود.چراگاه تازه اي پيداكرده اندوهم چون احشامي كه ازييلاق به قشلاق ميروندمدام
نفس تازه ميكنندومدام مزه ميريزند.نقل مجلسشان تمام مدت شوخيهاي زشت مستهجن است,ولي
چون پناهنده سياسي هستند بايدحرفهاي سياسي هم بزنندواظهارلحيه بكنند.صحبتهاي سياسي آنها شوخيهايي است
كه ازاين گوشه وآن گوشه شنيده اند,به خصوص راجع به سردمداران رژيم جمهوري اسلامي.ازشنيدن
كلمه ”كوسه“ كه اشاره اي است به هاشمي رفسنجاني,روده برميشونديا ازتقليد صداي”
مشكيني“ شب خوشي رابه آخرميرسانند.قيافه وصداي سردمداران رژيم براي آنها جالب
است,امابه افكارارتجاعي آنان وظلمي كه برمردم وطن ما ميكنند,اعتنايي ندارند.اعدام
جوانان انقلابي و....برايشان اهميتي ندارد.قحطي وگرسنگي وجيره بندي برايشان اهميتي
ندارد.جنگ فرسايشي بيهوده” خواست ملايان ” وبمباران شهرها و انباشته شدن جنازه روي
جنازه برايشان اهميتي ندارد.تمام مدت درفكرامكانات تازه اند.”كارت
سبز“ازآمريكا,”كارت اقامت“ ازكشورهاي اروپايي هم برايشان
مهم است,هم كارت اقامت.بدين سان,مدام اسنادومداركشان جابجا مي شود.بعضي هاشان
باخيال راحت ,
مدام به داخل كشورميروندوبرميگردند.اين رفتنهاوآمدنها بي دليل نيست,اين
احشام بايد ييلاق وقشلاق بكنند,درهردوجا بايد بچرند, درقشلاق ملك واملاك ودارايي
دارند و حكومت جمهوري اسلامي نه تنهاكينه اي ازآنها به دل نداردبلكه با لبخند هم
از اين جماعت استقبال مي كند.كارخانه هاي مصادره شده راتحويلشان ميدهد و خانه هاي
قصرمانندشان را دو دستي به آنها بازمي گرداند.آنها ميروند و برميگردندوميفروشندوپول
بيرون مي آورند.باقدرت حاكم ساخت و پاخت كامل دارند.جنس مي برندوجنس مي آورند.يكي
ازپناهنده هاي سياسي اين چنيني وسائل موردنيازمعلولين رابه تركيه ميبردوتحويل
شريكش ميدهدوقالي واشياء عتيقه واردميكند.كفن فروش و قالي فروش دوروي يك سكه شده
اند.ييلاق وقشلاق اين جماعت ريشه درمنافع مادي دارد و اين چنين است كه حكومت
جمهوري اسلامي مستكبرپروري مي كند و دم از”حاكميت مستضعفين”مي زند.اين چنين است,
كه”لومپن”و”لومپنيسم”معني اصلي خودراپيداميكند.”لومپن”مال يك طبقه نيست.”لومپن پرولتاريا“اصطلاح
رايج شده است.”لومپن روشنفكر“وجودداردو”لومپن بورژوا“.”لومپن “هاي خارج نشين خصلت
خودراازدست نداده اند:دربيرون شلنگ تخته مي اندازندولي مرده خواري شكم
آنهاراپرميكند,دردرون وطن, هركسي كه ميميرد سكه اي به جيب آنها مي
افتد.امتيازداشتن دو گذرنامه ” 2 پاسپورته ”
چنين است.باگذرنامه پناهندگي دركافه وكاباره هاي جورواجور ومجالس عيش عشرت
پشت سرجمهوري اسلامي وملاهاي جلاد
ليچارمي بافندوروزبعدباگذرنامه عادي درمجالس دولتي وجشنهاي سفارتخانه هاشركت
ميكنند.شام نهارتناول ميكنندوعليه”ضدانقلابيان و ....”گاله دهان مي گشايند.اين احشام چنين اند,مدام
درحال ييلاق وقشلاق.يك پا اين طرف دارندو يك پاآن طرف.درست مصداق ساعت شني
هستند.ازاين كار ضرري هم نمي برند,امابه پناهندگان سياسي واقعي ضربه مي زنند.نمونه
هايي هستندكه انگارهمه همرنگ آنها هستند ودر اينجاست كه فرصتي به دست رژيم خميني
مي دهندكه همه را به يك چوب براند.انگاركه
گرگ وميش باهمند و از يك چراگاه مي چرند.رژيم, پناهندگان سياسي به جان آمده
وخودنباخته رابا آنها يكرنگ قلمدادمي كند.يعني ننگ آنهارا لكه ننگي ميكند براي
چسباندن به مبارزان مرگ بركف.اگرقوانين هرمملكتي يا صلاح انديشي هردولتي سنگي جلوي
پاي پناهنده هاي سياسي مي اندازد,و سختگيريهاي نابجايي ميكند از بركت سراينهاست.تقلب
ودودوزه بازي اين جماعت ماموران هركشوري رامشكوك كرده است.بدين جهت است كه روزبه
روزشرايط سنگين تري قائل ميشوند.پناهندگان سياسي قلابي(كه مي خواهندمهاجرت
كنند)باتوسل به وكلا و دلالان ياوكلاي دلال,مشكلات خودراحل ميكنند.ولي پناهنده,چون
دستش به جايي بندنيست,بي آنكه طنابي دركار باشد,بين زمين وآسمان حلق آويزاست. بله,اين
چنين است كه روابط جاي ضوابط راميگيردو با همين روابط است كه دلالان وواسطه هاي
داخل كشوربه بيرون ميريزند و با انباني پربه داخل كشوربرميگردند.
پناهنده سياسي كيست؟پناهنده سياسي كسي است
كه چهره به چهره روبرو,دربرابرحكومت مسلط ايستاده بود,واگر از وطن بيرون آمده,ازترس جان نبوده
است.اوباهمان فكرمبارزه وبا صلاح انديشه خويش ترك خاك ودياركرده اند.دراين ميان
هستندبسياري ازنويسنده گان,شاعران,نقاشان,مجسمه سازان,كه سلاح آنهاهمان كارشان است
ودرجرگه رزمندگان ديگرقرارميگيرند.پناهنده سياسي
و پناهنده واقعي نيتش اين است كه باجلادان
حاكم بروطنش تانفس آخربجنگددودحاضرنيست ازپا بيفتد آري به
لقمه ناني بسنده مي كند,ناله سرنميدهدوشكوه نميكند.مدام درتلاش است كه
ديوارجهنم آخوندهارابشكند و به خانه” ايران ” برگردد.خانه او وطن اوست.براي
تميزكردن خانه قدرت روحي كافي دارد و وقتي آشغالها جمع شدند,حاضراست سرتاسروطن را با
مژه هاي خودپاك كند, ازجان گذشته است ومطلقاً نميترسد.پناهنده و پناهنده واقعي نارنجكي است كه به موقع ميخواهدضامن رابكشد وكوهي
را از جا بركند.بادست بريده براي هركاري حاضراست,باپاي بريده مدام مي دود و با چشمان
كم سوهمه جارامي بيند.روحيه پناهنده سياسي و واقعي عضلاني است,انگارازسرب ريخته شده.واهمه اي از مرگ
ندارد,وزماني كه خود را درصف پناهنده هاي؟؟؟ قلابي ميبيند,خشم جان اورابه لب
ميرساند,چون مي بيند ستون فقرات بشردوستي ساخته وپرداخته حكومتها,فرقي بين او و دلالان
اسلحه نمي گذارد.اولي مدام با دوگذرنامه ”2 پاسپورته” دررفت وآمداست,ولي اواگرپابه وطن بگذارد,جمهوري
اسلامي امكان نفس كشيدن نيزبرايش نخواهدگذاشت وپاي ديوارخواهدش كاشت وسوراخ سوراخ
خواهدكرد.دراينجاست كه قوانين به يك باره بي اعتبارمي شوند.دراينجاست كه
بايدتاَملي مثالاًدر”قرارداد1951“كرد,يادرقوانين ومقررات ديگر.
سوءتفاهم نشود,منظوراين نيست كه كشورهاي پناه دهنده سخت گيري
بكنند,اصلاًًًَ.حتي تلاش فراواني بايدكردكه به آواره هاي دورافتاده بيش ازپيش توجه
شود,اين تلاش امربسيارلازمي است.غرض اين است كه فرق”پناهنده سياسي قلابي“باپناهنده
سياسي واقعي و ترك ديار ”روشن شود.اين دو ازيك جنس وازيك قماش نيستند.پناهنده
سياسي قلابي,جانوري است همه چيزخوار,ولي پناهنده سياسي واقعي انساني است مرگ
بركف؛كه بي هيچ چشم داشتي مي خواهدكمررژيم جمهوري اسلامي را بشكند,خشت روي خشت
بگذاردوخانه تازه ووطن تازه يي بسازد.
ميان ماه من تاماه گردون تفاوت اززمين تا آسمان است